پاورپوینت کامل این سه شنبه شب ها ۱۲ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل این سه شنبه شب ها ۱۲ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل این سه شنبه شب ها ۱۲ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل این سه شنبه شب ها ۱۲ اسلاید در PowerPoint :
این سه شنبه شب، جمکران از هر وقت دیگه ای شلوغ تره، آن قدر شلوغ که حتی جای سوزن انداختن هم نیست. من و داداشم علی، هر هفته می آییم جمکران. اصغر بچه همسایه مون هم با ما می آید. یعنی بهتره بگم ما باهاش می آییم، چون هر هفته پیکان باباش رو می آره تا با ما جمکران بیاد. اون و داداشم یه چند سالی از من بزرگ ترن. من دست علی مون رو گرفتم تا گم نشم. اصغر می گه امشب شب شهادت امام حسن عسکری(ع)، پدر بزرگ وار امام زمان(عج) هست و به خاطر همینه که این قدر جمکران شلوغه.
نماز امام زمان(عج) رو خوندیم و من طبق معمول هر چی که می خواستم به آقا گفتم. از قبیل قبولی توی امتحانات، خریدن کامپیوتر که بابام چند وقتی می شه قولش رو داده و البته اصل کاری خود آقاست که دعا کردم زودتر بیاد. یه بار به بابام گفتم: «شما که برام کامپیوتر نخریدید، دعا می کنم امام زمان(عج) بیاد و اون وقت آرزوم برآورده بشه.»
بابام هم تا اینو شنید، بهم گفت: «پسرجون می ری جمکران چیزای حسابی از آقا بخواه. حالا کامپیوتر تحفه است، خودم برات می خرم».
بگذریم، بعد از نماز صدای روضه و عزاداری پیچید. حاج آقایی که سخنرانی می کرد، می گفت: «امشب شب بزرگیه و امام زمان(عج) عزادار پدرشون هستن. امشب باید با آقا هم دردی کنیم».
عزاداری که تموم شد، رفتیم سوار ماشین بشیم که دیدیم خیلی شلوغ است. بالاخره ساعت ۱۲ شب از جمکران راه افتادیم و رسیدیم خونه. مادرم تا ما رو دید، به داداشم گفت: «حالا خودت هیچی، بچه رو از عصر بردی، حالا می آی خونه؟ تو نمی گی فردا امتحان داره و ساعت ۷ باید از خواب بلند شه؟»
صبح اول وقت که بیدار شدم، سر سفره صبحانه تلویزیون رو روشن کردم. با نهایت تعجب دیدم تلویزیون داره آهنگ شادی می زاره و مجری اون هم تند تند تبریک می گه. وا، پناه بر خدا. خوابم یا بیدار، بابام که صورتش رو اصلاح کرده بود، لباس سفید پوشید و اومد سر سفره.
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 