پاورپوینت کامل گمشده سعید ۳۱ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل گمشده سعید ۳۱ اسلاید در PowerPoint دارای ۳۱ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل گمشده سعید ۳۱ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل گمشده سعید ۳۱ اسلاید در PowerPoint :
گاهی دلم می گیرد. انگار دل آدم به هوای کسی می تپد که نمی داند کیست. این کلمات را سعید می گوید. برای خودش می گوید. کسی تو اتاق نیست. دور اتاق می چرخد. انگار کلافه است. می رود کنار پنجره. پرده را کنار می زند. سربلند می کند. پرده زلال و آویزان باران را می بیند. پنجره را باز می کند. خودش را از پنجره هل می دهد بیرون. دانه های سرد و یخ زده باران می ریزند روی صورتش. صورتش خیس می شود. سربلند می کند. دهانش را باز می کند. دانه های باران ولو می شوند روی زبانش. دست هایش را می گیرد زیر باران. نفس عمیقی می کشد. چشم هایش را باز می کند. دوست دارد چشم هایش را باز نگه دارد تا پر از قطره های باران شود؛ اما انگار هنوز آرام نشده. خودش را می کشد داخل. پنجره را می بندد. پرده را می کشد. رو به عکسش می کند و می گوید: اصلاً دوست دارم تنها باشم. تنهای تنها.
چیزی به ذهنش می رسد. زل می زند به عکسش و می گوید: «نه نه نه! حوصله فیلم را هم ندارم.» می نشیند روی صندلی. سرش را می گیرد عقب. به سقف اتاق نگاه می کند. نمی داند چه اش است. فقط این را می گوید: خدایا دلم گرفته. خسته ام. نمی دانم چرا. دنبال کسی هستم که مرا خوش حال کند. مرا بارانی کند. مرا ببرد تا آسمان.
یک دفعه تلفن به صدا می آید. سر برمی گرداند. بلند می شود و می رود کنار میز. شماره را می خواند. دو دستش را به هم دیگر می کوبد و می گوید: «ول کن بابا. من حوصله گپ زدن با کسی را ندارم.»
صدای تلفن قطع می شود. احساس می کند هنوز تنهای تنها نیست. دوست دارد تنها باشد. هیچ کس پیشش نباشد. هیچ کس آرام اش نمی کند. می دود طرف در. کلید را می چرخاند و در را قفل می کند. خنده تلخی می کند. صدای مادر می آید: سعید مادر کجایی؟ چت شده! چرا در را قفل کردی؟
می نشیند روی صندلی و زل می زند به عکس روبه رویش. عکس یک موتور تریل است. بلند می شود، می رود کنار پنجره. پرده را کنار می زند. نگاهش را می برد تا موتورش. کمی نگاهش می کند و می گوید: «از موتور هم متنفرم».
برمی گردد. دراز می کشد روی تختش. صدای مادرش خانه را پر می کند: سعید مادر کجایی. دوستت آمده دم در.
تند از روی تخت بلند می شود و می گوید: دوستم!
و بعد دستش را بلند می کند و می گوید: برو بابا. بگو نیستش. بگو خانه نیست.
کسی دسته در را می کشد: سعید مادر چرا در را قفل کردی؟
بلند می شود و می رود طرف در. پشت در می ایستد. دوباره صدای مادرش پشت در را پر می کند. احمد است. می گوید: ساکَت را ببند!
ـ مگه کجا می خواهی بروی؟
می رود توی فکر و می گوید: ساکَم؟ کدام ساک؟
دوباره تلفن به صدا در می آید. خیره نگاهش می کند. می رود طرفش. شماره را می خواند. آرام دستش را می برد طرف تلفن. آب گلویش را پایین می دهد. گوشی را برمی دارد. از ته گوشی صدای کسی می آید: سعید کجایی؟
گوشی را برمی دارد: الو.
صدای احمد گوشش را پر می کند: کجایی پسر؟ مگه نمی خواهی بری مناطق جنگی؟
دلش هُری پایین می ریزد. سلام می کند و می گوید: نه، نمی خواهم!
صدای احمد می آید: چی؟ نمی آیی؟ دیوانه این همه چک و چونه زدم اسمتو نوشتم. خودت گفتی من پشت در خانه ام. بیا بیرون، کارت دارم.
سعید توی فکر است. حرف احمد که تمام می شود می گوید خداحافظ و بعد گوشی را می گذارد و می رود توی فکر. حرف های احمد گنگ می ریزد توی ذهنش. اول رفتیم دو کوهه، بعد شوش. می شد نرویم شوش، برویم سوسنگرد، اما انگار دنبال کلمه ای می گردد. می گوید نه، شوش نه! دهلران، و کمی فکر می کند! سرش را تکان می دهد و می گوید: نه، دهلران هم نیست. اولش دِ دارد، ولی…. می نشیند روی صندلی. روبه رویش عکس چند فوتبالیست است. زل می زند به عکس. بلند می شود. می رود کنار عکس. نگاهش می کند. دست می برد و با سرعت عکس را از دیوار جدا می کند و می گوید: چه اسم قشنگی داشت!
یاد حرف های احمد و حسین می افتد: عجب جایی بود پاس گاه زید. سر برمی گرداند. نگاه تلفن می کند. با سرعت می رود طرف تلفن. شماره می گیرد. کسی می گوید: الو الو. سعید چرا حرف نمی زنی؟
گوشی را می گذارد.
می گوید: «شلمچه. نه شلمچه هم نیست. اروند هم نیست.»
چشم هایش را می بندد. انگار فکرش را می برد جایی. توی فکر است که صدای تلفن همه جا را پر می کند. چشم هایش را باز می کند و می گوید: هر جا هست دوستش دارم. و گوشی را برمی دارد و می گوید: الو.
صدای احمد گوشش را پر می کند: سعید چه مرگته؟ چرا مثل روانی ها شدی؟ نه جواب می دی، نه حرف می زنی. یه چیزی بگو. خُب نگو به درک. خلاصه با آقا معلم هم سفریم! اگه گفتی کجا؟ آهای روانی با تواَم. همه با هم می رویم دو کوهه، بعد شوش، بعد اهواز. و بعد صدای بوق ممتد می آید.
گوشی را می گذارد. مشتش را می کوبد به دیوار و می گوید: لامصب چرا قطع شدی.
آب دهانش را قورت می دهد و دوباره گوشی را برمی دارد و شماره می گیرد. صدای مادر پشت در را پر م
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 