پاورپوینت کامل چراغانی ۱۷ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل چراغانی ۱۷ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۷ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل چراغانی ۱۷ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل چراغانی ۱۷ اسلاید در PowerPoint :

مرتضی از روی پله جلوی در خانه بلند شد و گفت: «همه ی محله های دیگر پاورپوینت کامل چراغانی ۱۷ اسلاید در PowerPoint شده، اما ما هنوز کاری نکرده ایم.»

کریم گفت: «می گویی چه کار کنیم؟ آقا اسماعیل که نباشد همین می شود دیگر!» راست می گوید کریم. هر سال چند روز مانده به نیمه ی شعبان، توی کوچه ی ما غوغا بود، حتی قبل از این که محله های دیگر کارشان را شروع کنند. اول ریسه ی لامپ های رنگی سرتاسر کوچه کشیده می شد. کاغذها و پرچم ها آویزان می شد. بعد کوچه را آب و جارو می کردیم و گلدان های تو خانه ها، می آمد وسط کوچه. آقا اسماعیل هر سال خودش بانی جشن نیمه ی شعبان می شد. البته ابتدا پسرش همه کاره بود، اما وقتی توی جنگ مفقودالاثر شد، دیگر خود آقا اسماعیل پا پیش گذاشت و بچه ها را جمع کرد. یک تنه کارها را از چند روز قبل سر و سامان می داد، ریسه های لامپ ها را خودش می آورد، حتی از برق خانه ی خودش برای پاورپوینت کامل چراغانی ۱۷ اسلاید در PowerPoint استفاده می کرد. شربت و شیرینی هم به راه بود.

اما آقا اسماعیل که رفت، انگار تو کوچه ی ما کسی به فکر جشن نبود. به جای آقا اسماعیل، خانواده ی آقای فرهادی آمده اند. اسم پسرشان سامان است، اما مثل آقا اسماعیل نیستند. با ماشین می آیند و می روند.

کریم می گوید: «چرا نشسته اید؟ امشب، شب عید است. راه بیفتیم درِ خانه ها را بزنیم و کمک بگیریم.»

مرتضی می گوید: «آخر برای نیمه ی شعبان که نباید درِ خانه ها را زد. اهل کوچه خودشان باید بیایند.»

می گویم: «برویم در خانه ی آقای فرهادی.»

مرتضی می گوید: «آن ها اصلاً اهل نیمه ی شعبان و این حرف ها نیستند!»

می گویم: «تو از کجا می دانی؟»

مرتضی می گوید: «نگاه کن! کجایشان به جشن نیمه ی شعبان می خورد؟»

فکر می کنم که شاید با مرتضی باشد، از سر و وضع آن ها به نظر نمی رسید از آدم هایی باشند که برای جشن کاری بکنند.

می گویم: «بچه ها باید خودمان دست به کار شویم.»

مرتضی می گوید: «با کدام پول؟!»

کریم می گوید: «کاغذ رنگی و پرچم های پارسال!»

می گویم: «آن ها توی زیرزمین خانه ی ماست. خیلی هایش هم خراب و پاره شده است.»

کریم می گوید: «درستش می کنیم.»

مرتضی می گوید: «حالا فرض کن کاغذ رنگی ها را هم زدیم. لامپ و شربت و شیرینی و چیزهای دیگر را چه کار کنیم؟!»

کریم می گوید: «آقا مرتضی، کاچی بعض هیچی.» و بعد می رود نردبان را بیاورد. من هم می روم توی زیرزمین و گونی پرچم ها و کاغذ رنگی ها را بیاورم. هنوز ظهر نشده، کوچه آب و جارو و کاغذ رنگی های قدیمی آویزان می شود.

دم ظهر روی نردبان بودم و داشتم آخرین پرچم را می بستم به پنجره، که کریم گفت: «بچه ها آن جا را نگاه کنید!»

برگشتم دیدم آقا ناصر الکتریکی سر خیابان با کارگرش آمده بودند توی کوچه و ریسه ها

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.