پاورپوینت کامل کولاک ۱۵ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل کولاک ۱۵ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۵ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل کولاک ۱۵ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل کولاک ۱۵ اسلاید در PowerPoint :
یک هفته بود که برف پشت سر هم می بارید و خیال بند آمدن نداشت. آبادی کوچک زیر ملحفه ی سپیدی از برف به خواب رفته بود. توی این مدت تمام اجاق ها و چراغ ها بی نفت مانده بودند و دیگر دودی از دودکش خانه ها بلند نمی شد. هر از چند گاهی صدای پارس سگ ها از گوشه و کنار به گوش می رسید که در جواب زوزه گرگ ها و شغال های اطراف ده ناله سر می دادند. دم دم های غروب بود که مشهدی یدالله از خانه اش بیرون آمد و همان طور که شال و کلاه کرده بود به طرف خانه ی کدخدا راه افتاد. کوچه های تنگ و کاه گلی پر از برف بود. جلوی خانه ی کدخدا که رسید با صدای بلندی گفت: «کدخدا جان نفت خانه ها تمام شده. خبری از مشهدی قنبر نشده؟»
کدخدا سرش را از پنجره ی کوچک خانه اش بیرون آورد و با صدای گرفته ای گفت: «اجاق خانه ی من هم دیگر نمی سوزد. بچه ها دیشب تا صبح نخوابیدند. همین الآن پیش پای تو، ننه ترگل این جا بود. می گفت دو تا از دخترهایش از سرما تب و لرز کردند.»
مشهدی یدالله گفت: «پس باید چه کار کنیم کدخدا؟»
کدخدا جواب داد: «برف و بوران تمام بیراهه های روستا را بسته، وگرنه مشهدی قنبر آدمی نبود که وانتش را به ده بالا نرساند.»
تو همین صحبت ها بودند که غضنفر و رئوف بیگ هم پیدایشان شد و در آستانه ی در حیاط خانه ی کدخدا ایستادند. کدخدا همان طور که پالتوی پشمی اش را روی دوش انداخته بود، خود را به آن ها رساند. رئوف بیگ گفت: «کدخدا دستم به دامنت. بچه هایم دارند از سرما یخ می زنند. حالا چه خاکی به سرمان بریزیم؟ توی این بیست خانواده ای که این جا زندگی می کنند، بیست لیتر نفت هم پیدا نمی شود. همه تو خانه هایشان آتش روشن کردند. سرما که شوخی بردار نیست.»
مشهدی غضنفر گفت: «آخر هیچ کدام از ما فکر نمی کردیم هوا این جوری بشود. زمستان امسال، ما را غافل گیر کرد. هیچ سالی این قدر برف نیامده بود.»
مشهدی یدالله گفت: «تنها راهش این است که راه بیفتیم برویم سمت ده پایین. شاید خبری از مشهدی قنبر بشود.»
رئوف بیگ گفت: «ای بابا، تو چه قدر ساده ای مرد. مشهدی قنبر نفت فروش که دلش برای بچه های من و تو نسوخته که توی این برف و بوران راه بیفتد بیاید این جا. درست است که او به دو تا آبادی نفت می رساند، ولی تو این موقعیت هر کس به فکر خودش است.»
غضنفر گفت: «بعید هم نیست که سهمیه ی نفت ما را تو آبادی خودشان نگه داشته باشد. آن هم توی این هوا…. »
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 