پاورپوینت کامل قطاری که می شود یال هایش را نوازش کرد ۱۴ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل قطاری که می شود یال هایش را نوازش کرد ۱۴ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۴ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل قطاری که می شود یال هایش را نوازش کرد ۱۴ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل قطاری که می شود یال هایش را نوازش کرد ۱۴ اسلاید در PowerPoint :
همه دارند گریه می کنند. من در تاریکی زل می زنم به اسب سفید امام حسین(ع) که در بیرق پیداست، بیرقی بزرگ که وسط دیوار حسینیه زده اند. دور بیرق یک عالم لامپ سبز است. آن لامپ ها را خاموش نمی کنند. نور سبز می افتد روی بدن سفید اسب. روضه خوان می گوید: «اسب آقا آمد نزدیک خیمه ها. اهل خیمه با دیدن اسب بی سوار…».
روضه خوان بقیه اش را نمی گوید. گریه می کند. در و دیوار حسینیه می لرزد. صدای گریه و شیون همه جا را پر کرده است. شانه های مامان که کنارم نشسته، تکان می خورد.
به اسب بی سوار نگاه می کنم که در نورهای سبز پیش می آید. بدنش پر از تیر است. از کنار تیرها، خون بیرون زده است. سرخی خون در نور سبز می درخشد. آقای روضه خوان می گوید: «ان شاءالله آقامون بیاد!»
من آقا را می بینم. یکی یکی تیرهایی را که در بدن اسب سفید فرو رفته بیرون می کشد. با دستمالش خون ها را پاک می کند و سوارش می شود. همه با آقای روضه خوان فریاد می زنند: «یا مهدی! یا مهدی!»
آقا با اسب در نورهای سبز می آید. دوست دارم یال های اسبش را ناز کنم. دوست دارم آقا بیاید و با دستمالش اشک همه مردم را پاک کند. برق ها را روشن می کنند. شانه های مادر هنوز تکان می خورد. به چشم های اسب بی سوار نگاه می کنم. چشم های او هم پر از اشک است.
همه جا را چراغانی کرده اند. قبل از این که وارد شهرها شویم، روی بیرق نوشته اند: «آقا جان! خوش آمدی!»
آقا با اسب سفیدش می خواهد بیاید. دختر همسایه مان می گوید: «شاید هم با ماشین بیاید. این جوری زودتر می تواند به همه شهرها سر بزند، اصلاً با هواپیما…».
من به او می گویم: «مهم این است که آقا بیاید!»
اما دوست دارم با آن اسب بی سوار بیاید. یاد چشم های اسب می افتم که پر از اشک بود.
سوار اسب سفید شده ام. من و اسب نورانی شده ایم. نور سبز دور و برمان را گرفته است. داریم پرواز می کنیم. من تشنه ام می شود. اسب می آید پایین. از سقاخانه کنار حسینیه آب می خورم. یک دست کوچک وسط کاسه طلایی است. به اسب هم با کاسه طلایی آب می دهم.
دوباره پرواز می کنیم و از بالای تمام شهرها می گذریم. در همه شهرها آقا آمده است. ک
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 