پاورپوینت کامل شب بود و دیگران ۱۷ اسلاید در PowerPoint

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل شب بود و دیگران ۱۷ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۷ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل شب بود و دیگران ۱۷ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد

بخشی از متن پاورپوینت کامل شب بود و دیگران ۱۷ اسلاید در PowerPoint :

۳۵

خسته به خانه برگشته بود و گرسنه. آبی به سرو صورتش زد و نشست. همسرش بی درنگ آمد و
روبه رویش نشست.

ـ چرا نان و آبی برای سدجوع نمی آورد؟

به همسرش نگاه کرد. لبخند می زد. چه چهره آرامی داشت. لبخند و نگاهش را تفسیر کرد:

ـ پس امشب هم چیزی برای خوردن نداریم.

ـ آه! فهمید که چیزی برای خوردن نداریم. نگاهم را خواند.

باید حرفی می زد. شبهای بی شامشان را «تعریف و گفت وگو» پر می کرد.

ـ کاش نمی فهمید که غذا نداریم. آن قدر با او حرف می زدم که وقت خواب برسد.

ـ خوب شد که نگاهش را خواندم. حالا که شام نداریم، باید تا هنگام خواب با هم حرف
بزنیم.

از چه حرف خواهد زد. حرفش شیرین تر از غذاست.

ـ از چه چیزی برایش حرف بزنم.

ـ چقدر از این شبهایی که باید گرسنه سر بر بالین بگذاریم، راضی ام. این شبها پیامبر
می نشیند، با من حرف می زند و درد دل می کند.

ـ بگو ، بگو ای عزیز خدا! می خواهی برایم از رخدادهای امروزت حرف بزنی.

می دانی. مثل هر شب شام نداریم.

بگو هر چه دلت می خواهد بگو. شیفته کلام تو هستم محمد!

ـ از کجا شروع کنم… کیست که به در خانه می کوبد؟

لبهای پیامبر به سخن گشوده نشده بود که صدای در خانه اش بلند شد. نگاهی به همسرش
انداخت و از جا برخاست تا در را بگشاید.

ـ چه زن مهربانی! هنوز هم پرنده لبخند از لبهایش پر نکشیده.

ـ حتماً میهمان است. خانه بی غذا و میهمان! خدایا او حبیب توست، نخواه که دلش
بشکند و میهمان به خانه بی غذایش بیاید!

ـ یا الله.

ـ آمدند.

مسلمانی است که رنج سفر کشیده و به اشتیاق دیدار پیامبر خدا از راه دور آمده است.

ـ خوب شد که پیامبر خانه بود و دیدمش. ای دل. گرم باش و در قفس سینه برقص! اینجا
خانه حبیب خداست. تو هم برای او حبیب خدایی. این هم بهشت.

میهمان نشست. گرسنه بود امّا نه به فکر نان. روحش از دیدار پیامبر خدا سیراب
می شد.

ـ این من هستم که چهره به چهره آخرین پیامبرت نشسته ام؟ باور نمی کنم. آری، بخند.
لبخند تو راز هستی است. جان می دهم که تو لبخند بزنی.

باز هم صدای در بلند شد. هنوز پیامبر ننشسته بود. روی به سوی در برگرداند. راه آمده
را برگشت تا در بگشاید.

ـ وای خدایا! حتماً میهمانی دیگر. همسرم که فهمیده شام نداریم چه می کشد؟

ـ سلام بر تو ای رسول خدا.

ـ خوش آمدی.

ـ مرا امشب به چه می آزمایی ای خدا؟ بر اینکه دیگر تنها نیستیم تا مستِ کلام
پیامبرت شوم. براینکه میهمان برایمان آمده و چیزی برای خوردن نداریم؟ یا بر اینکه
می دانم در دل همسرم که میزبان دو میهمان گرسنه شده چه می گذرد؟ مرا بر رنج او
میآزمای. او حبیب توست و حبیب من نیز.