پاورپوینت کامل داستان های قرآنی;چراگاه ۲۶ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل داستان های قرآنی;چراگاه ۲۶ اسلاید در PowerPoint دارای ۲۶ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل داستان های قرآنی;چراگاه ۲۶ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل داستان های قرآنی;چراگاه ۲۶ اسلاید در PowerPoint :

۲۸

پسر، شاد و شنگول از راه رسید. سلامی به همه داد و تابلویی را که در دست داشت توی
هوا به همه نشان داد و گفت: «ممتاز شدم. ممتاز! می فهمید؟ بعد از چند سال کار و
تمرین تونستم با نوشتن این تابلو رتبه ممتازی رو بگیرم. از این به بعد می تونم
استاد بشم.»

پدر، بی اعتنا به شادی پسرش و تابلویی که نوشته بود گفت: «خبر گل پنبه برام آورده.
ممتازی به چه دردت می خوره پسر! بچسب به کارت تا پولی دست و پا کنی.» پسر کمی دمق
شد. مادر دلخوری پسرش را فهمید. خواست رفع و رجوع کند. گفت: «مبارکت باشد پسرم. بده
تابلو رو بزنم توی اتاق.»

دختر که تا آن لحظه ساکت بود گفت: «بابا ممتاز شدن که ربطی به کار بازار نداره. از
این به بعد به جای ساعتهای کلاس و تمرین، خودش سر کلاس می ره و به کسانی که می خوان
خوشنویس بشن، تعلیم می دهد.»

پسر حرفی نزد، تابلو توی دستش مانده بود. مادر گفت: «حالا بده بینم چی نوشتی؟»

پسر تابلو را به مادرش داد و مادر با صدای بلند خواند:

گرگ اجل یکایک از این گله می برد وین گله را نگر که چه آسوده می چرد

دختر گفت: «نه مامان! تو رو به خدا این تابلو رو به دیوار نزن.» بعد رو به برادرش
کرد و گفت: «شعر بهتری نمی توانستی بنویسی؟»

پسر گفت: خیلی هم خوبه. ببین چطوری کرسی بندی کرده ام!»

دختر گفت: «با خطّت که کاری ندارم، معنی شعر رو می گم. من از هر چه حرف مرگ و اجل و
گرگ و از این حرفهاست بدم می آد.»

از شادی آغاز ماجرا دیگر خبری نبود. حرف مرگ سایه سیاهی روی آن خانه انداخت. مادر
باز هم به فکر رفع و رجوع وضع بر آمد و گفت: «ناسلامتی تو دکتر شده ای و از صبح تا
عصر با صدجور بیماری و مرگ رو به رو هستی.»

پسر دوباره لودگی اش گل کرد؛ ادای هنر پیشه های تأتر را در آورد:

ـ آه ای خانم دکتر عزیز! قلبم درد می کند، سرم سوت می کشد. دو سه روز است که
چلوکباب نخورده ام. احساس می کنم که هر لحظه قدمی به مرگ نزدیک می شوم. بعد صدایش
را زنانه کرد. ادای خانم دکتر را در آورد و گفت: «نه، نه! بیمار عزیز! اصلاً حرف
مرگ و بیماری را نزنید. من برای درمان افراد تندرست استخدام شده ام!».

دختر عصبانی شد و گفت: «ادای منو در می آری؟ اگه خودت عرضه داشتی درس می خواندی و
پشت کنکور نمی ماندی که حالا مامان به خطّت بنازه و بابا بگه که به کارت بچسب. من
دکترم! آره دکترم، امّا دکتری که همیشه دلم می خواد حرف زندگی رو بزنم، نه حرف
مرگو.»

مادر باز هم پادر میانی کرد:

ـ لوس بازی در نیار. راست می گه دیگه. ناسلامتی تو دکتری و بهتر از هر کس می دونی
که مرگ حقه. وقتی این قلب از تاپ و توپ ایستاد دیگه از دست صدتا مثل تو هم کاری
ساخته نیست.

ـ درسته مادر. همه یه روزی می میرن، امّا اگه همه مواظب خوردنشون باشن، چربی و قند
و اوره و فشار خون و این جور چیزها رو مرتب کنترل کنن، دیگه اون قلب از کار
نمی افته. برای همین هست که همیشه به شما می گم هر دو سه ماه یک بار یک تُک پا بیان
درمانگاه تا من مثل بابا چکاپتون کنم. ماشاللّه به بابا!»

پدر وسط حرفش دوید و گفت: « این مامانت که حالا مرگ حقه، مرگ حقه راه انداخته، فکر
می کنه مرگ حقه امّا برای همسایه! ده بار بهش گفتم دخترمان که دکتره، تو هم با من
بیا بریم چکاپ، امّا به گوشش نمی ره که نمی ره.»

مادر گفت: «من که مثل تو بی کار نیستم. هر روز یک ساعت و نیم ورزش، هر هفته دو بار
شنا، بعد هم هر سه ماه یکبار چکاپ. تو که می ری یک فتوکپی هم از نتیجه چکابت بگیر و
به اسم من بذارش در کوزه و آبشو بخور.»

دختر گفت: نه مادر! اشتباه می کنی. الان بابا پنجاه و نه سالشه، یعنی سن میان سالی
رو می گذرونه که خیلی ها توی این سن سکته می کنن و ایست قلبی دارن. امّا هزار ما شا
للّه بدن بابا مثل ساعته. همه چیزش مرتبه. نه فشار، نه اوره، نه چربی، نه قند…
الحمد الله هیچ مشکلی نداره. باید کیف کنی که چنین مرد مرتبی شوهرته.»

ـ بابای تو احتیاجی به این چکاپ ها نداره. همین که بی خیاله و سیگار نمی کشه، برای
اینکه سکته نکنه کافیه. اگه دنیارو آب ببره، بابا تو خواب برده و توی

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.