پاورپوینت کامل شاید این سنگ سیاه دل مردی بوده! ۲۸ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل شاید این سنگ سیاه دل مردی بوده! ۲۸ اسلاید در PowerPoint دارای ۲۸ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل شاید این سنگ سیاه دل مردی بوده! ۲۸ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل شاید این سنگ سیاه دل مردی بوده! ۲۸ اسلاید در PowerPoint :

۲۷

زن که از حرفه های شوهرش برافروخته شده بود، کیفش را برداشت، روی دوشش انداخت و با
فریاد گفت: «دل تو از سنگ هم سخت تر شده. آدم، بمیره بهتر از اونه که کنار سنگِ
سردی مثل تو زندگی کنه».

شوهر قهقهه ای زد و گفت: «پوله جانم، پول. سر هزار تا آدم زرنگ و ساده رو کلاه
گذاشتم تا تونستم این خونه رو برای قرو پُزهای سرکار خانم جور کنم. حالا انتظار
داری، دو دستی تقدیم داداش جونم بکنم که اصلاً نمی دانم کجاست و چطوری زندگی
می کنه؟»

زن روسریش را پوشید و مرتب کرد. برای رفتن آماده بود؛ امّا هنوز بار دلش را خالی
نکرده بود: تو بمون و این خونه باشکوهت. قرو پُزش هم از این به بعد ارزونی خودت.
خاک برسر! خوبه که دادش من محتاج نشده تا برای او پیش تو دست دراز کنم. من می گم
هرچی که باشه، برادرته. اگه سال به سال هم نمی بیننت، برای اینه که خودت نخواستی،
حالا هم بی چاره با اون حال زار و نزار، افتاده گوشه خونه اجاره ایش. نه خرج دوا
و درمان داره، نه پول بیمارستان. اگه عمل نکنه، می میره. شاید تا حالا هم دیر شده
باشه.

می میره که می میره. به من چه! من که ضمانت ندادم. یادت می آد هشت سال پیش… .

خوبه خوبه. پرونده سیاه زندگی تو جلو من نریز! من از همه چی خبر دارم. منو باش که
فکر می کردم تا به حال با آدم زندگی می کنم.

زن راه افتاد. در تالار را پشت سرش محکم به هم کوبید. شوهر صدای پای رفتن همسرش را
می شنید. پله ها طی شد، از سرسرای پایی هم گذشت. درِ آنجا را هم باز و بسته کرد.

کدوم ماشینو می بره؟

امّا صدای روشن شدن هیچ کدام از ماشین ها شنیده نشد. مدّتی گذشت. مرد، همچنان گوش
به سکوت سپرده بود که صدای خفیف باز و بسته شدن در حیاط را هم شنید.

پس هیچ کدوم از ماشینا رو نبرد. خوبه! حالا بره دنبال تاکسی سگ دو بزنه تا بفهمه
یک من شیر چقدر کره میده.

صدای پارس سگ قطع شد، و مرد با خود اندیشید: می بینی روزگارو. حالا دیگه زنِ خدمونم
چشم دیدن پول و پله مارو نداره. داداشت، داداشت راه انداخته که منو خر کنه. داداش
چیه بابا؟ حتم دارم که دختر بلا برده داداشم اومده پیش زنم و آبغوره گرفته که: به
دادمان برسین. پدرم از دست رفت. اون روزا که خیلی سرو زبان داشت. حتماً حالا هم با
اون سرو زبانش اومده تا سر زن من و شیره بماله. راستی؛ حالا چند سالش شده؟! باید
بیست و دو سه سالی داشته باشه. شوهر کرده یا نه؟ کاش منم یه بچه داشتم. چقدر دوا و
درمان کردیم و نشد. حالا باید خرج دوا درمان اونو بدیم که هر دوسال، یکی پس
انداخته. ای بخشکی شانس!

قیافه برادر زاده از جلو چشم مرد دور نمی شد. مرد سعی می کرد خطوط خاطره آخرین
دیدارش را با سایه روشن هشت سال جدایی پر رنگ کند، تا قیافه برادر زاده اش را به
خوبی در ذهن مجسم کند.

صدای زنگ رقص آور تلفن همراه بلند شد: بله؛ سلام. درسته؛ کمی دیر کردم. راستش
حوصله نداشتم. دیشب کمتر از همیشه خوابیدم. چی؟ مهندس می خواد درصد سیمان رو بالا
ببره؟ غلط می کنه! به من چه که با یک لرزه بهم می ریزه. بگو اقدام نکنه تا خودم و
برسونم.

دیدی! اون از زنم که نقشه کشیده ثروتم و بریزه تو حلقوم دادشم. این هم از مهندس
پروژه که می خواد درصد سیمان رو بالا ببره که نکنه یه روز آب تو دل ساکنان بعدی این
مجتمع تجاری مسکونی بلرزه.

مرد برخاست و لباسش را پوشید. جلو آینه رفت و موی سرِ نیمه طاسش را مرتب کرد و
ادکلن زد. کیف سامسونتش را برداشت و راه افتاد.

رفتم کنار گورستان تو باغ و صحرای اطراف شهر، زمینی پیدا کردم که کمتر برام آب
بخوره، اون وقت آقا مهندسم می خواد درصد سیمان شو بالاببره، یربه یر بشه. همه
حسودن. حتی زن آدمم چشم دیدن دو تا ماشین ویه خونه ویلایی رو نداره.

مرد ماشین را روشن کرد و راه افتاد: حالا زنم کجا می ره؟! حتماً عصبانیتش که فرو کش
کرد، بر می گرده.

از خانه اش خارج شد. پیچید توی خیابان و از چند خیابان گذشت.

باید زودتر خود م و به سر ساختمان برسونم… اخراجش می کنم، آقا اخراج! من مهندسی رو
که برام خرج بتراشه نمی خوام.

تمام ده کیلومترشو می خرم و ساخت و ساز می کنم. می گه اگه سیمان کم باشه ساختمان
فرو می ریزه. ساکنانش می میرن. مرگ؟ آنهم کنار گورستان.

آمبولانس قراضه نعش کشی جلو او حرکت می کنه و نمی ذاره او با سرعت دلخواهش پیش بره.
جاده باریک بود و امکان سبقت نبود.

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.