پاورپوینت کامل داستان های قرآنی;سخنت را شنیدم ۲۰ اسلاید در PowerPoint

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل داستان های قرآنی;سخنت را شنیدم ۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل داستان های قرآنی;سخنت را شنیدم ۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد

بخشی از متن پاورپوینت کامل داستان های قرآنی;سخنت را شنیدم ۲۰ اسلاید در PowerPoint :

۳۰

وقتی ماه چهره در نقاب افق می کشد، ستارگان به انسان ها چشمک می زنند و فضای زیبایی
را به وجود می آورند.

سرمایه های زیادی در دل شب نهفته است، دانشمندان با مطالعه در شب، به مراحل عالی
علمی رسیده اند و بندگان عابد، با راز و نیاز شبانه، به مقام بلند بندگی خدا دست
یافته اند و برافق انسانیت پرتو افشانی کرده اند؛ پس شب زیباست و زیبایی ها آفریده
خداست.

مطالعه و تحقیق در شب و زمزمه های بندگی خدا، راه پیشرفت و تکامل را به وجود
می آورد و کاروان داران هم گفته اند: «تا شب نروی، روز به منزل نرسی».

آری؛ شب زیباست؛ لیکن در این بازار پُر رونق زیبایی ها و عظمت ها، بعضی ها با تلف
کردن وقت و شب نشینی های مسموم، به انحرافات اخلاقی کشیده شده و گاهی هم با سرقت و
دزدی، عمر خویش را تباه کرده و از قلّه فضیلت و انسانیت، به درّه های آلودگی و
تباهی و تیره بختی سقوط کرده اند.

عابد شب زنده دار و مرد دزد راه زن هر دو شب خیزند اما این کجا و آن کج

آن که در شب به زنده داری برمی خیزد، با یک اراده مقدس و استوار، راه خیر و صلاح
را پیش می گیرد و آن که به دزدی و راه زنی می پردازد نیز با اراده پست شیطانی، راه
تیره روزی و تباهی را می پیماید، اما برای هرگناه کاری، این راه امید باز است که با
یک تصمیم جدّی و اراده آهنین، خود را از منجلاب آلودگی و تباهی ها، به قلّه شرافت
و سربلندی برساند.

«فُضَیل» فرزندِ «عیاض» در سال ۱۰۵ هجری در «سمرقند» به دنیا آمده بود و در
«اَبِیوَرْد» از شهرهای «خراسان قدیم» رشد و نمو کرد و به جوانی رسید.۱

فُضَیل، جوانی باهوش، زیبا، خوش استعداد، پرتوان و درشت هیکل و شجاع بود؛ امّا
متأسفانه براثر رفت و آمد و معاشرت با دوستان ناباب، به عمل زشت سرقت روی آورد.

او سالیانی را در فاصله دوشهر «اَبِیوَرْدْ» و «سَرَخْسْ» به راه زنی مشغول شد و
شرارت و راه زنی او، آن چنان اوج گرفت که کاروان های تجارتی هم که میان آن دوشهر
رفت و آمد می کردند، امنیت نداشتند و مورد هجوم و غارت او و دار و دسته اش قرار
می گرفتند و کمتر کاروانی بود که جرأت کند، در آن مسیر شبانه حرکت کند!

فُضَیل به خاطر بدنامی و رسوایی نتوانست در شهر خود بماند، بدین جهت سر به بیابان
گذاشت و در شهر «کوفه» اقامت گزید و به حرفه نا مشروع و خطرناک خود ادامه داد!

او به دزدی اموال مردم مبتلا شده بود، دزدی به خصوص برای یک جوان، زشت و نا پسند
است که لغزش ها و فسادهای دیگری را هم به دنبال دارد. این بیماری گاهی چنان مُزْمن
و مُسری می شود که احساس و عاطفه، عقل و شعور، وجدان و دین و در نهایت غیرت و شخصیت
انسان را در کام خود می سوزاند!

فُضَیل جوان، به خاطر رفتار زشت خود، بسیار بدنام و بی ارزش و مورد تنفّر و انزجار
همگان واقع شده بود، چنین کسی نمی توانست مثل سایر جوانان در میان مردم با سربلندی
حرکت کند.

روزهای زندگی «فُضَیل» با پریشانی و آوارگی و تلخی می گذشت، یک روز به هنگام عبور
از کوچه ای، چشمش به دختر جوان و زیبایی افتاد، دل به دنبال چشم رفت و خصوصیات آن
د