پاورپوینت کامل داستان قرآنی;زنی به نام اسماء ۱۳ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
3 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل داستان قرآنی;زنی به نام اسماء ۱۳ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۳ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل داستان قرآنی;زنی به نام اسماء ۱۳ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل داستان قرآنی;زنی به نام اسماء ۱۳ اسلاید در PowerPoint :

۳۱

کاروان کوچک، راهِ دراز بیابان را در پیش گرفته بود. آفتاب در حال ِ غروب کردن
بود، امّا هنوز از آب و آبادی خبری نبود. مرد و زن هر دو بر شتری سرخ موی نشسته
بودند. اسماء سرش را از کجاوه۱ بیرون آورد و نگاهی به دور دست انداخت. بیابان بود و
بیابان.

ـ پس این راه، کی به پایان می رسد؟!

جعفر آن قدر خسته بود که شکایت همسرش را نشنیده گرفت؛ شاید هم خواب بود. خواب و
بیداری در هم آمیخته بود. اسماء آن قدر چشم به بیابان دوخته بود که درنظرش فقط تپه
های کوچک و بزرگ شنی پیدا و پنهان می شد. حتّی اگر آبادی هم می دید، فکر می کرد
شاید فقط به خیالش رسیده ویا در خواب دیده است. صدای یکنواخت زنگوله شتر برایش
لالایی می گفت. پلک ها رابه سختی گشود. پیامبر رابه خاطر آورد و دخترش فاطمه ے
را.۲ چقدر آن ها را دوست می داشت. سعی کرد چهره آنها را به خاطر آورد،امّا اکنون
سال ها بود که آنان را ندیده بود؛ از وقتی که همراه همسرش به حبشه هجرت کرد.گذشت
سال ها حتّی چهره اقوام نزدیک رادر هاله ای از ابهام فرو می برد.

آیات و سوره هایی که پیش از این شنیده بود، یک یک در ذهنش جان می گرفت.هر چه به
مدینه نزدیک تر می شدند، خاطراتشان زنده تر می شد.

ناگهان پستی ها و بلندی هایی دید و پس از آن نخل هایی که سر برافراشته بودند.
فریاد کشید: جعفر! خانه های مدینه!و پیش از آنکه منتظر پاسخی بماند ، باز فریاد
کشید: رسیدیم جعفر، برخیز! رسیدیم.

کاروان کوچک به مدینه رسید. جعفر و اسماء، حالتِ کبوترانی را داشتند که به
آشیانه خود باز گشته اند. جعفر از خوشحالی سر از پا نمی شناخت؛ امّا اسماء پیش از
هر چیزـ حتی پیش از دیدار با اقوام و خویشان ـ در جستجوی خانه ای بود که پیامبر و
دخترش در آن بودند. با زنان پیامبر دیدار کرد. از آیات و سوره های تازه
پرسید؛همچون تشنه ای که به چشمه ای رسیده است، آیاتِ نو را با همه وجود می چشید
و در آن ها تأمّل می کرد. امّا باز آرام نداشت و انگار در پی گمشده دیگری بود.
شاید در پی آیه ای بود که هنوز نازل نشده بود، یا سوره ای که می توانست آرام جانش
باشد. روبه روی زنان پیامبر

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.