پاورپوینت کامل ندای آرزو ۱۳ اسلاید در PowerPoint

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل ندای آرزو ۱۳ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۳ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل ندای آرزو ۱۳ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد

بخشی از متن پاورپوینت کامل ندای آرزو ۱۳ اسلاید در PowerPoint :

۴۸

عصر بود و هنگام غروبِ آفتاب، رنگ شفق، آسمان را پوشانده بود. خورشید ،آهسته آهسته
در انتهای غربی بیابان های اردوگاه های رمادی برای سجده در مقابل عظمت پروردگار
،صورت به خاک می فشرد. روز نیز هم چون کودکی از پی خورشید می دوید و شب، دامن سیاه
خود را می گسترانید تا هم چون مادری مهربان، جهان را در آغوش گرم خود آرامش بخشد.

هر یک از دوستان اسیر در اردوگاه در پی کار و تلاش بودند. من نیز به تنهایی کنار
سیم خاردار قدم می زدم که ناگهان یکی از دوستان به سویم آمد. خستگی و ناامیدی از
چروک های صورتش می بارید. پرسیدم: چرا ناراحتی؟جواب داد: همین را بگویم که ما دیگر
روی ایران را نخواهیم دید، بلکه همگی همین جا خواهیم مرد! پرسیدم: چطور؟ گفت: اگر
صدام پیروز شود، تازه اسارت و نوکری ما شروع خواهد می شود. اگر هم شکست بخورد، در
آخرین لحظات ما را می کشد و فرار می کند. بالاخره هیچ امیدی به آزادی ندارم.

زبانم در دهان قفل شد و در فکر فرو رفتم که خدایا چه بگویم؟

ناگهان به یاد خوابی افتادم که در دوران کودکی دیده بودم. بدون درنگ و با دلگرمی و
اطمینان کامل به او گفتم: تو اگر خواستی همین جا بمان؛ من که حتماً آزاد می شوم! با
تعجب پرسید: چطور؟

من داستان خوابی را که در دوران کودکی دیده بودم، برای او تعریف و تعبیر کردم. حدود
۸ یا ۹ ساله که بودم، شبی در خواب دیدم پدرم برای حج به مکه رفته و مرا نیز با خود
برده است. وقتی به قربان گاه رسید، دست و پای مرا گرفت، روی زمین خوابانید و آماده
شد تا مرا قربانی کند. ناگهان متحیر و بهت زده از خواب بیدار شدم. صبح روز بعد،
خواب را برای مادرم تعریف کردم. مادرم این گونه تعبیر کرد که ان شاءالله پدرت به
زیارت خانه ی خدا می رود. طولی نکشید که پدرم به حج مشرف شد. من نیز به همان تعبیر،
قانع و ساکت شدم تا این که پس از گذشت حدود ۲۰ سال، وقتی دوستم در اردوگاه از من
پرسید: بالاخره آزاد می شویم یا نه؟ ناگهان همان خواب دوران کودکی به ذهنم خطور کرد
و لایه دیگر