پاورپوینت کامل خاطره قرآنی;به فهم فوق العاده ای دست یافتم ۱۹ اسلاید در PowerPoint

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل خاطره قرآنی;به فهم فوق العاده ای دست یافتم ۱۹ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۹ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل خاطره قرآنی;به فهم فوق العاده ای دست یافتم ۱۹ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد

بخشی از متن پاورپوینت کامل خاطره قرآنی;به فهم فوق العاده ای دست یافتم ۱۹ اسلاید در PowerPoint :

۲۸

در بازار «بصره» جمعیت زیادی موج می زد، افرادی که از شهر و روستا برای خرید و فروش
کالا به آنجا آمده بودند، با تلاش و تکاپوی زیادی، رفت و آمد می کردند؛ امّا بازار
رونق رضایت بخشی نداشت.

محمّد، پارچه های رنگارنگ مغازه را مرتّب چیده بود و به انتظار مشتری، به این طرف و
آن طرف نگاه می کرد. محمد جوانی بود زیبا و شاداب با قدی بلند و موزون که توجّه
همگان را به خود جلب می کرد. داستان اخلاق و رفتار خوبش نیز با شور جوانی و زیبایی
به هم آمیخته، همه را مجذوب خود کرده بود.

جوانی و زیبایی، دو سرمایه ی بسیار پرقیمت هستند که، تا جوانان و زیبایان آن را
دارند، کمتر قدر آن را می دانند و بسیاری هم این قدرت های پر ارزش را به هدر
می دهند و گاهی هم آن ها را در راه ابتذال و انحطاط و تخریب و تباهی صرف
می گردانند!

محمّد از اوّل صبح در مغازه ی خود را برای فروش پارچه ها باز کرده بود، مورد توجّه
مشتری مناسبی قرار گرفت. او زن جوان و پولداری بود که زن خدمتکار جوانی هم داشت. زن
جوان، با وارد شدن به مغازه، نخست رنگ و جنس پارچه ها را ورانداز کرد، سپس برای
قیمت آن ها در چشم های محمّد، خیره شد!

زن، ضمن گفت و گو، علاوه برخریداری پارچه، گرفتار وسوسه ی دیگری هم شد، بدین جهت،
نشانی خانه ی خود را به محمّد داد، تا از انواع و اقسام پارچه ها به آنجا ببرد و او
پارچه ی زیادی خریداری کند.

محمّد، از این که مشتری پیدا کرده بود، خوشحال بود. او فکر می کرد، اگر همه ی
پارچه هایی را که زن سفارش داده، به فروش برساند، پول زیادی به دست خواهد آورد و
کسب و کار او، رونق فراوانی خواهد گرفت.

جوان، پارچه های زیاد و سنگینی به دوش گرفته بود و در حالی که به سختی می توانست
راه برود، به امید فروشی عالی، به سوی خانه ی زن جوان حرکت می کرد.

زن، در خانه منتظر بود. از قبل در خانه را نیمه باز گذاشته، خدمتگزار خود را دنبال
کاری فرستاده بود. با ورود محمّد، از او استقبال گرمی کرد، آب و شربتی آورد، تا
محمّد، خستگی را از تن بیرون کند. امّا محمّد که همه ی هواس خود را جمع کرده بود تا
پارچه ها را به قیمت مناسبی به فروش برساند،متوجّه شد شرایط داخل خانه برای خریداری
پارچه نیست، بلکه پارچه خریدن، بهانه ای بیش نبوده و نقشه ی مرموزی در کار است!
بخصوص وقتی دید، زن با عجله در خانه را از پشت قفل کرد، محمّد را به داخل اتاق
راهنمایی کرد.

در اتاق، فرش ها و ظرف های زیبا و گران قیمتی وجود داشت که هرکسی را تحت تأثیر قرار
می داد. زن، محمّد را به جای نرم و آراسته ای هدایت کرد و در حالی که آرایش کرده
بود، چادر را به کناری پرتاب نمود و کنار محمّد نشست! و با لحن نرم و عشوه آمیزی به
سخن پرداخت! از آن طرف طولی نکشد که زن سفره ی غذای، لذیذی را پهن کرد، محمّد که
سخت گرفتار آشفتگی روحی شده بود، در همه ی این مراحل، از خود مراقبت و خویشتن داری
می کرد، با احتیاط مقداری غذا خورد و در فکر راه چاره ای بود.

برای محمّد جوان که ایمان، پاکدامنی و پرهیز از گناه ارزش