پاورپوینت کامل خاطرات قرآنی;آرزوی نیلوفری ۱۷ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل خاطرات قرآنی;آرزوی نیلوفری ۱۷ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۷ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل خاطرات قرآنی;آرزوی نیلوفری ۱۷ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل خاطرات قرآنی;آرزوی نیلوفری ۱۷ اسلاید در PowerPoint :
۴۰
تازه خوابم برده بود که فرشته ای آمد و با صدای لطیفش گفت: پاشو، پاشو! با تندی
گفتم: ولم کن! نصف شب هم نمی گذاری بخوابم. فرشته لبخندی زد و از برق دندانهایش
همه ی اتاق نورانی شد و از گوشه گوشه اش گل رویید. گفت: چقدر بد اخلاقی، بلند شو
برویم! بوی خوبی به مشامم می رسید. خواستم از جای بر خیزم، امّا نمی توانستم. فرشته
آهسته آهسته می رفت و در حالی که می خندید، می گفت: تو هم بیا! گفتم: صبر کن! من
نمی توانم بلند شوم. گفت: تقصیر خودت است. خودت اینطور خواستی! نگاهی به دفترت
بینداز. با وحشت از خواب بیدار شدم! اتاق در تاریکی شب و روشنایی مهتاب فرو رفته
بود. چراغ مطالعه را روشن کردم و دفترم را باز کردم. تازه یادم آمد که منظور آن
فرشته ی مهربان، متنی بود که نوشته بودم: «ماه رمضان کم کم نزدیک می شود، امّا من
هنوز بیمارم. هنگام اذان، بویی مشامم را نوازش داد. بوی ماه مبارک رمضان بود. اشک
در چشمانم حلقه زد. حسرت روزه گرفتن در ماه رمضان دلم را می سوزاند. نمی دانم، چرا
خداوند لیاقت روزه گرفتن را در این ماه مبارک به من عطا نمی کند؟! چرا باید یک ماه
تمام بسوزم و اشک بریزم، امّا نتوانم روزه بگیرم؟! چرا بهشت باید بیاید و آهسته
آهسته از جلو من برود، امّا من نتوانم قدم از قدم بر دارم…». بغض گلویم را فشرد.
اشک از چشمانم سرازیر شد و روی برگه ی دفترم افتاد. اطرافم را نگاه کردم. ساعت
زنگی، مشتی دارو، برنامه مصرف داروها، دفترچه ای پر از شماره تلفن دکترها و
بیمارستان ها، دفترچه ای که ملتمسانه در آن جملات را می نویسم و یک قلم که همیشه
درد دلهایم را می نگارد و هیچگاه خسته نمی شود و یک آدم لاغر و بیمار. دیگر چه
می خواستم از این زندگی…. کنار پنجره رفتم.
گرچه دکتر توصیه کرده بود تمام شب را استراحت کنم، امّا مگر می شد؟! مگر فکر مهمانی
خدا مرا لحظه ای راحت می گذاشت؟! سکوت شب بی اختیار مرا به اشک ریختن وا داشت، از
خدا خواستم که مرا شفا دهد. صبح شد، مادر با آرامی مرا از خواب بیدار کرد، با
بی میلی صبحانه را صرف کردم و به اتاقم برگشتم. روز پانزدهم ماه رمضان دو سال پیش
از یادم نمی رود که آن بیماری سخت به سراغم آمد و چنان مرا گرفتار خود کرد که دیگر
نتوانستم روزه ی ماه مبارک را بگیرم و مرا حسرت به دل گذاشت.
ناگهان آسمان پر از سیاهی شد. باران شدیدی شروع به باریدن گرفت: «باران چنان نابه
می کرد که گویی لشکر عظیمی از آسمان روی بام حلبی خانه فرود می آمدند و با
نیزه هایشان می کوبیدند. نه تنها من در این سحر بیدار بودم؛ بلکه کبوتران عاشق و
پروانه های مهر
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 