پاورپوینت کامل بی قراری اشک ها ۳۹ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل بی قراری اشک ها ۳۹ اسلاید در PowerPoint دارای ۳۹ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل بی قراری اشک ها ۳۹ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل بی قراری اشک ها ۳۹ اسلاید در PowerPoint :

۲۶

ماه،این چراغ شباهنگام، رها از چنگ ابرها،نور زیبا و سیمگونش را بر صحرا
می تاباند،نوری روشن و زیبا،چون حریری سپید.نسیمی ملایم،بوته ها و خارهای خاک آلود
را می رقصاند.

شب مهتابی صحرا، آرامشی نجیب و دلپذیر داشت.گویا همه زشتی ها و بدی ها در دل غروب
دفن شده بود.نه صدای گرگی که آهنگ دریدن گوسفندی را داشته باشد،نه زوزه شغال
گرسنه ای،نه هراسی از قهقهه های غول و جن در دل شب و نه ترسی از سایه های موهوم و
ارواح خبیث! و نه زایش پندارهای ترسناک و افسانه ای.همه جا آرامش بود و پاکی و
روشنی.

شب صحرا،عظمتی بیکرانه و پرراز به همراه داشت.همه چیز زیبا بود و زلال،همچون تبلور
قطرات زلال اشک عاشق از شوق وصال.مثل پندار رقص ملایم دخترکان دریا در جامه های
سپید بر ماسه زار ساحلی مفروش با صدف های سپید.

شب های خیال پرور و مهتابی صحرا که شهرنشینان با آن بیگانه اند، به وصف
نمی گنجد.گویی راه به سوی آسمان باز است.

«آنچه در صحرا زیبا می روید،خیال است.این تنها درختی است که در صحرا بخوبی می بالد
و می شکفد.خیال این تنها پرنده زرّین بال و نامریی ای است که آزاد و رها در صحرا
جولان دارد.سایه پروازش تنها سایه ای است که بر صحرا می افتد و صدای سایش
بال هایش، هم نوا با آواز مرغ حق،سکوت شب های صحرا را می شکند.»۱

در گوشه ای از این صحرای خاموش، برق شمشیر های جنگاوران،چشم ها را خیره
می ساخت.رهبر کاروان خبر داده بود که راه فردای آنان بسی دشوار است.تیراندازان
تیرها را آماده می کردند و شمشیرهای زنگار گرفته خود را برق می انداختند.برخی لباس
رزم مهیا می ساختند و کسانی بیرق ها را در دستان خود جابجا می کردند.

شیهه اسبانِ کم تحمل، سکوت شب را می شکست و فضای صحرا را از احساسی ویژه پر
می کرد،احساس حرکت و آمادگی.حرکت به سوی میدان نبرد.

شیهه اسبان چابک و پرنشاط عربی که در فضا می پیچید؛چکاچک۲ شمشیرها، صفیر تیرها،
برخورد کلاهخودها و نیزه ها نیز در ذهن جنگاوران مسلمان، طنین می افکند و خاطره
روزهای جنگ،برایشان زنده می شد.

مردان عرب، پروانه های رنگارنگ خیال خود را در فضای مهتابی صحرا، به پرواز در
می آوردند و آنها بر بالای صحنه های غبار گرفته پیکار و نبرد می راندند و میدان
نبرد و درگیری در مقابل چشمانشان آشکار می گشت و پس از چندی تصویر این صحنه ها هم
چون نور ماهی که در هنگام شب، پشت ابرها پنهان شود،در پرده ابهام رفته رفته ناپدید
می گشت.

نسیم ملایم و خنک شبانه، به رزم آوران نشاط می بخشید؛چون دستانی رؤیایی نامریی،
موهای آنان را به نوازشی آرام می آشفت و بیرق های باشکوه را در دستانشان به اهتراز
در می آورد.سواران بر فراز زین اسبان راهوار قرار گرفتند و عنان آنها را در دست
داشتند؛کمانی بر شانه؛تیردانی بر پشت،شمشیرهای آویخته از کمر و آماده حرکت.با نگاه
به کاروانسالار بزرگشان، رسول خدا(ص) ایمان و عشقشان دو چندان می شد.او که نگاهش،
بشارت بخش همه خوبی ها و زیبایی ها بود.او که در چشمانش، چشمه ایمان و عشق، دم به
دم جاری بود.او که فرمانروای بزرگ قلب های مسلمانان بود.آفتاب در پیشانی گشاده اش
می تابید و بر نور ماه، چیرگی می کرد،قامت بلندش، جلوه استواری و پایمردی بود.

پیام آور خدا(ص) پیشاپیش یاران، آماده حرکت بود و زمام اسب اصیل و نجیبش را به دست
داشت.با مهربانی یال های بلندش را نوازش می داد.اسب نیز قامت راست می کرد و گردن
می افراشت.گویا شاد بود و به خود می بالید.

آخر او نیک بخت ترین اسب عالم بود؛زیرا با برترین بندگان خدا همراه و همدم بود.در
جنگ، در سفر در صحرا و بیابان.او زیباترین و نجیب ترین اسب عالم بود.پیام آور
خدا(ص) را همراه بود و به مقصد می رساند.در لحظات نزول وحی نیز، بارها حال
پیامبر(ص) و دگرگونی او را نظاره می کرد.

رسول خدا(ص) همچنان در کنار اسب خود،آماده بود و چشم به بیکرانه صحرای خاموش
داشت.«صحرایی که آواز پر جبرئیل همواره در زیر غرفه بلند آسمانش به گوش می رسید و
درخت، کوه،غار، صخره و هر سنگریزه اش آیات وحی را بر لب داشت و زبان گویای خدا
بود.عطر الهام در فضای اسرار آمیزش، استشمام می شد».۳

آسمانی که با قطره های درشت و تابناک باران ستاره،روشن بود.

پیامبر خدا(ص) گاه نیز به آسمان خیره می شد.به گردشگاه فرشتگان خدا و ارواح پاک،به
ستارگان،این راهنمایان مسافران شب.مصابیح آسمان گویا انتظار چیزی را می کشید.خبری،
اشارتی، سخنی، پیغامی، بشارتی….

دیری نپایید.صدای بال های فرشته وحی در گوش جان پیامبر(ص) پیچید.نسیم خنک و خوشبوی
بالهایش در دل صحرا وزید.حریر سبز لباسش، صحرای شب را در چشم جان رسول خدا(ص) به
سبزه زاری مانند کرد.جبرائیل به نرمی نسیم شبانگاه از آسمان فرود آمد و پیام جدیدی
را در روان پاک محمد(ص) زمزمه کرد.

یاران جملگی چهره دگرگون شده پیامبر (ص) را نظاره می کردند.گویا اسب نیز حال
صاحبش را درک کرده بود و کمی نا آرامی از خود نشان می داد.

پیام آور اسلام؛یاران خود را ندا داد.آنان همچون دسته هایی از آهوان تشنه که در
صحرای خشک به چشمه ای زلال رسیده باشند، بر او گرد آمدند.امین قریش، آن سروش آسمانی
را همانگونه که جبرائیل بر او خوانده بود، در گوش جان ها زمزمه کرد و آیاتی را که
بر او نازل شده بود،بر اصحاب خواند:

«یا ایها النّاس اتّقوا ربّکم انّ زلزله السّاعه شیء عظیم یوم ترونها تذهل کلّ
مرضعه عمّا أرضعت کل ذات حمل حملها و تری الناس سکاری و ما هم بسکاری و لکنّ عذاب
الله شدید؛ای مردم،از پروردگار خود پروا کنید، چرا که زلزله رستاخیز امری هولناک
است.روزی که آن را ببیند، هر شیر دهنده ای آن را که شیر می دهد [از ترس] فرو
می گذارد.هر آبستنی بار خود را فرو می نهد،و مردم را مست می بینی و حال آن که مست
نیستند، ولی عذاب خدا شدید است».۴

با شنیدن این آیات، به ناگاه، باران اشک بر گونه های یاران رسول خدا(ص)، باریدن
گرفت.ساحل مژگانشان از دریای اشک شوره بست،خاک صحرا با زلا

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.