پاورپوینت کامل داستان های قرآن;عفت،فرهنگ خاندان نبوت ۱۵ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل داستان های قرآن;عفت،فرهنگ خاندان نبوت ۱۵ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۵ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل داستان های قرآن;عفت،فرهنگ خاندان نبوت ۱۵ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل داستان های قرآن;عفت،فرهنگ خاندان نبوت ۱۵ اسلاید در PowerPoint :
۴۵
موسی(ع) به مشیت خدا در خانه فرعون زیست و به دست همسر مؤمنه او ـ آسیه ـ پرورش
یافت و جوانی نیرومند و غیور بار آمد.او به مظلومیت تعدادی انسان های مستضعف بدست
قبطیان می اندیشید و همواره به حمایت و دفاع از ستمدیدگان برخاست تا آنجا که یکی از
قبطیان را به هلاکت رساند.
مردی از دور رس شهر با سرعت آمد و گفت:«ای موسی مردم نقشه قتل تو را می کشند از شهر
بیرون برو که من خیرخواه تو هستم».
موسی(ع) نگران و با بیم و امید و دعاگویان از شهر خارج شد:«پروردگارا! مرا از چنگ
ستمگران رهایی بخش».
موسی (ع) در حالی که رو به سوی مدین کرده بود، گفت:«خداوندا مرا به راه راست هدایت
خواهد فرمود».
او بر سر چاهی رسید و فوجی از مردم را دید که رمه ها و گوسفندهایشان را آب
می دادند و دو بانویی را دید که کناری ایستاده اند.
با همان احساس حمایت از مظلوم، از حال آنان جویا شد.گفتند:«پدر ما سالخورده است و
ما می خواهیم روستاییان و مردان ، از کنار چاه دور شوند و آنگاه ما گوسفندانمان را
سیراب کنیم».
موسی (ع) گام جلو نهاد و یک تنه گوسفندان آنان را آب داد و از نهر کنار آمد و در
سایه ای نشست و به دعا و نیایش پرداخت بعد به خدا عرضه داشت:«ربّ إنّی لما أنزلت
إلی من خیر فقیر؛ پروردگارا! من به خیری که به من نازل فرمایی نیازمندم».(سوره
قصص، آیات ۲۸ و ۲۴)
دختران نزد پدر رفتند و قصه را بازگفتند:«و یکی از آن دو بانو به سوی موسی آمد ـ در
حالی که با شرم و حیایی تمام گام برمی داشت ـ تا پیام پدر را به او رساند».
پدرم شما را فرا می خواند تا دستمزدتان را به شما بپردازد.
موسی نزد شعیب آمد و سرگذشت خود را بر وی تعریف کرد.شعیب گفت:«نترس! از مردم ستمگر
نجات یافته ای».
یکی از آن دو دختر شعیب پیشنهاد داد:«پدر! او را اجیر بگیر که او نیرومند است و
امین».
شعیب این سخن را که نوعی تمایل به ازدواج را نشان می داد شنید و گفت:«من می خواهم
یکی از این دو دخترم را به عقد ازدواج تو درآورم و تو باید هشت سال برای من کار کنی
و اگر خواستی ده سال و من نمی خواهم بر تو زحمت افزایم و مرا از شایسته کاران خواهی
یافت».
موسی(ع) گفت: «خدا به آنچه بین ما گذشت وکیل است».
زمان موعود به پایان رسید و موسی همراه همسرش با شعیب خداحافظی کرد و به جانب طور
به راه افتاد و مرحله دی
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 