پاورپوینت کامل تیر مسموم ۱۳ اسلاید در PowerPoint

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل تیر مسموم ۱۳ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۳ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل تیر مسموم ۱۳ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد

بخشی از متن پاورپوینت کامل تیر مسموم ۱۳ اسلاید در PowerPoint :

۲۲

«قل للمؤمنین یغضوا من ابصارهم و یحفظوا فروجهم ذلک ازکی لهم ان الله خبیر بما
یصنعون؛به مؤمنان بگو چشم فرو بندید و پاکدامنی پیشه سازید، این برای شما پاکیزه تر
است، همانا خدا از آنچه انجام می دهید باخبر است» (سوره نور،آیه۳۰)

جوان از خانه بیرون زده بود، چند ساعتی از ظهر گذشته و کم کم خنکای عصر بر گرمای
تفتیده ظهر چیرگی می یافت. این طرف و آن طرف سرک می کشید تا دیدنی ها را ببیند! از
آن سو، گویی زنی می آید، جوان خیره می شود، دختری است، چه زیبا! نه، فرشته ای است
زمینی، گونه های سرخ، چشمان سیاه و لب هایی چون گلبرگ! دخترک از کنار او گذشت. پسر
چه کند؟! برود…سربرگرداند. بی اختیار در پی دختر به راه افتاد، قلبش می تپید، دختر
گویی فهمیده بود، قدم هایش را تندتر برمی داشت، دختر در کوچه ای پیچید، کوچه های
تنگ و باریک قدیمی، پسر می ترسید فرشته اش را گم کند، آمد که به کوچه وارد شود چیزی
صورتش را آزار داد، اما او دل از دست داده بود، دیگر به فکر در و دیوار نبود، اینجا
که چهار راه راست! به کدام کوچه رفت؟ چه شد؟! نکند در یکی از این خانه هاست؟! در
خانه ها را بکوبد؟ بگویم کدامیک دختر زیبای آرزوهای مرا در برگرفته اید؟ شاید در پس
آن دیوار باشد؟ پسرک دوید ولی آنجا هم نیست. صورتش گرم شده و نه از تابش آفتاب، نه،
چیزی بر گونه هایش جریان دارد! دست بر صورتش گذاشت، پنج انگشتش خون آلود بودند،
جوان به خود آمد، کجا بود؟! که صورتم را چنین مجروح ساخت. جوان دل شکسته و دردمند،
کجا برود، با که راز دل گوید؟ به سوی پیامبر می روم، از او کمک می گیرم! پیامبر
رحمت نشسته بود و مانند مسلمانان دور تا دور او. جوان وارد شد، وضعیت او همه را به
شگفت آورد. صورتی مجروح، دستی لاله رنگ، اشکی جاری و قلبی شکسته!

ـ ای فرستاده حق! ای مهربان ترین! مرا دریاب!

ـ چه شده فرزندم!

ـ آقا! از خانه بیرون آمده بودم، در کوی دختری دیدم زیبا روی و مشکین موی، به دنبال
وی از این کوچه به آن کوچه که ناگاه صورتم چنین شد. نمی دانم به کجا خورد و چه شد؟
ناتوان شده ام. نمی دانم چه کنم یا رسول الله!

پیامبر