پاورپوینت کامل با قرآن معنی شدم ۱۶ اسلاید در PowerPoint

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل با قرآن معنی شدم ۱۶ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۶ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل با قرآن معنی شدم ۱۶ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد

بخشی از متن پاورپوینت کامل با قرآن معنی شدم ۱۶ اسلاید در PowerPoint :

۷۲

صبری عرب زوزنی

«و قال ربکم ادعونی أستجب لکم؛و خدای شما فرمود که مرا با (خلوص دل) بخوانید تا
دعای شما را مستجاب کنم».(سوره فاطر، آیه ۶۰)

پاورپوینت کامل با قرآن معنی شدم ۱۶ اسلاید در PowerPoint

می خواهم از طلوع خورشید در نیمه شب های قلبم بگویم، از همان طلوعی که یکباره بر من
تابید و تمام زندگی ام را غرق نور کرد.تا آن وقت زیاد شنیده بودم از آنهایی که
می گفتند قرآن با آنها چه کرده، همه خیلی شنیده ایم،ولی باور کنید نتوانسته ایم
بفهمیم.حالامی فهمم ۱۸ سال از عمرم را اصلاً درک نکرده ام،من می توانستم با آن انس
بگیرم و هر لحظه مرا از تشنگی چرایی هایم سیراب کند.

تا آن وقت خیلی کم،زبانم به لطافت زمزمه هایش می چرخید، صدای دلنشینش خیلی کم گوشم
را نوازش می کرد، دست هایم خیلی کم آن را در آغوش می گرفت،چشمانم عظمت او را
نمی توانست در آن به نظاره بنشیند، پاهایم آنچنان که باید بسویش نمی شتافت و لبهایم
خیلی کم آن را غرق بوسه می کرد،دهانم هنوز شیرینی و هجایش را نچشیده بود و قلبم
برای حرف به حرف و خط به خطش نمی تپید.

اما یکباره موجی از آب های لطف و رحمت مرا به زیر گرفت و تمام زندگیم را با خود
برد،چندی گذشت از تمام روزنه های امید نوری مرا منور می کرد،و این ابتدای با آن
بودن بود،به سرایی فرا خوانده شدم که در و دیوارش از او می گفتند.خوب یادم هست تا
شنیدم به چه سرایی دعوت شده ام،دست از پا نمی شناختم خیلی زود آماده شدم.در تمام
طول راه حال عجیبی داشتم با خودم فکر ی کردم،به اینکه آیا می توانم لیاقت و ارزش
ماندن در اینجا را داشته باشم.هر چه نزدیک تر می شدم لرزه تمام سراپای وجودم را فرا
می گرفت و قلبم تندتر می تپید تا اینکه رسیدم به جایی که همه نو رسیده ها چشم به
عبارتی دوخته بودند که روی تابلو آن درج شده بود:«دانشکده علوم قرآنی شهرستان میبد»

نمی دانم، شاید تا آن لحظه این قدر برای خودم معنی نشده بودم.یکباره تمام لحظه های
بی معنی ۱۸ سالگی ام از جلو چشمانم گذشت و این،زیباترین اتفاق زندگیم بود که رنگ
سبزی به تمام جوهره ام زد.

گاهی که با خود می اندیشم گویا خوابی بود که هرگز امید دیدنش را هم نداشتم،ولی این
خواب نبود این من بودم و رسیدن به مسیری که به او ختم می شد،همچنان در ابتدای راه
بودم و لنگ لنگان خودم را به جلو می کشاندم.هم افسوس می خوردم و هم شادتر و
مشتاق تر می شدم، افسوس از روزهایی که بی آن سر کردم در حالیکه می توانستم
قشنگ ترین لحظه ها را از با آن بودن لذت ببرم.و شاد