پاورپوینت کامل شب سرنوشت ۳۷ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل شب سرنوشت ۳۷ اسلاید در PowerPoint دارای ۳۷ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل شب سرنوشت ۳۷ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل شب سرنوشت ۳۷ اسلاید در PowerPoint :
۲۲
خورشید اشعه های زرین خود را از فراز شهر برچیده بود و طبیعت،خود را برای خواب
آماده می کرد.نقاب تیره شب همه جا را فرا گرفته بود و سکوتی رعب انگیز و ظلمتی در
هم پیچیده و جانکاه حکم می راند.
گاه،از میان خرابه های در سیاهی فرو رفته،جغدی فغانگر،با آهنگی پر شتاب به هوا
برمی خاست و بر شاخه نخل یا دیوار گلی خانه ای می نشست.آوای پرنده شوم شب، سیاهی
شب را بر دشمنان ترسناک تر می کرد.زمزمه آنان،چونان صدای جغدان، گوش کوچه های مکه
را پر کرده بود.مانند خزندگانی که در شب تار در سوراخ دیواری بخزند، در گوشه گوشه
کوچه جای گرفته بودند.برخی از آنان به دیوار تکیه داده بودند و غرق در رؤیاها و
خیالات تاریکشان بودند.سکوتی مانند خاموشی شب های شهر مردگان بر آنان حاکم بود.برق
سکه ها،در کتیبه ذهنشان جلوه گری می کرد،چشمهایشان را کور کرده بود و آنان را در
عزم خویش مصمم تر می ساخت،سکه هایی که به خیال آنان با خون «محمد(ص)» سرخ می شد.ذهن
تاریکشان پر بود از همهمه خفاشان؛خفاشانی که بدترین توطئه ها و نقشه ها را در سر
داشتند.گاه از دور دست ها،زوزه کفتاران و شغالان گرسنه به گوش می رسید و بر
پریشانی آنان می افزود.در کوچه های تنگ مکه، سایه هایی سرگردان و پریشان در رفت و
آمد بود.شمشیرهایی بران از سایه ها آویزان بود.در سکوت شب،کوچه ها نیز به آنان چشم
دوخته بودند.شب پرستان به آسمان خیره شده بودند و انتظار پایان شب و طلوع خورشید را
می کشیدند؛خورشیدی که به خیال آنان، محمد(ص) دیگر نمی توانست آن را ببیند.تاریکی بر
بیم و سرگشتگی آنان می افزود.ذهنشان پر بود از نقشه ها و نیرنگ ها، تدبیرهای پنهان
و آشکار، توطئه ها و فریب ها.روان های تاریکشان، پر بود از مکری جدید و توطئه ای
تازه.
در آن سوی کوچه ، از میان خانه ای که همچون الماسی درتاریکی می درخشید و پا بر جا و
آرام ایستاده بود، نجوایی به گوش می رسید.نجوایی بسان صدای زلال چشمه ای که گل ها
را شکوفا می کند.نجوای محمد(ص) بود که در گوش «علی(ع)» می پیچید.علی(ع) نیز در کنار
محمد(ص) و سراپا گوش و خاموش بود.به خاموشی رؤیای شب های پر راز صحرا، به خاموشی
ماه، به خاموشی آسمان.چشم در چشمان محمد(ص) دوخته بود.سلطان عشق و معرفت بر سرزمین
وجودش فرمانروایی می کرد. شراره عشق به محمد(ص) در سینه اش زبانه می کشید و تاب از
دلش می ربود.بال های عشق او را در بر گرفته بود و علی(ع) با آنها پرواز و به دور
دستها سفر می کرد.به آسمان می رفت، به میان ستاره ها، در همسایگی مهتاب.به سرزمینی
که همه چیزش از جنس نور بود. نور، پاکی، ایمان و ایثار.این عشق،جوانه ای نو رسته در
سرزمین وجود علی نبود، بلکه قدمتی به دیرینگی روزگاران کودکی او داشت.
محمد(ص)،همچنان در گوش علی(ع) نجوا می نمود.با مهربانی دست به شانه علی(ع) کشید و
گفت:«علی جان! امین وحی،از جانب خداوند نازل شده و مرا خبر داده است که مکر و نیرنگ
جدیدی در کار است،افزایش قدرت اسلام و آرامش مسلمانان موجب گردیده است که سران قریش
برای ریشه کن ساختن اسلام و برخورد قطعی با مسلمانان در «دارالندوه» گرد ایند.آنان
جملگی،هم سوگند شده و نقشه قتل مرا کشیده اند و از هر قبیله،یک مرد جنگی و قوی
انتخاب کرده اند؛تا همه در قتل من مشارکت کنند و خون من در میان قبایل گم شود.آنان
بر آنند که امشب به سرای من هجوم آورند و مرا در بستر به قتل رسانند.من نیز از سوی
خدا مأمور هستم که مکه را ترک کنم…».
محمد(ص) اندکی سکوت کرد و به چشمان علی(ع) نگریست.محمد(ص) در اندیشه بود.رو به
علی(ع) کرد و گفت: «علی جان، امشب تو باید در بستر من بخوابی و بُرد یمانی سبز رنگی
را که روانداز من است،بر خود بپیچی؛تا دشمنان تصور کنند که من از خانه خارج شده ام
و به این ترتیب،فکر آنان فقط متوجه خانه شود و از کنترل راه ها غفلت ورزند و از
تعقیب من بپرهیزند!».
پس از پایان سخنان محمد(ص) در حالی که اشک در چشمان علی(ع) نقش بسته بود،با خود
نجوا می نمود: چه گواراست که خود را فدای محمد(ص) و دین او کنم!چه زیباست که پیامبر
خدا زنده بماند و من در بستر پاک او در خون بغلتم! چه سعادتی بالاتر از اینکه من به
محمد(ص)،تا این حد نزدیک باشم که بتوانم در راه او قربانی شوم!آنگاه علی(ع) رو به
محمد(ص) کرد. آفتاب صمیمی نگاهش به چهره نورانی و باشکوه محمد(ص) تابیدن
گرفت.چشمانش در تاریکی شب،مانند آسمان پس از باران درخشید.زبانش به پرتو عشق گشوده
شد و صدایش با این کلمات در فضای خانه پیچید:اگر من چنین کنم، آسیبی به تو
نمی رسد؟محمد(ص) گفت:نه، من در امان حضرت حق می باشم.علی(ع) همین که این پاسخ را
شنید،گفت:چه قدر مرگ در راه خدا و دین خدا زیباست!آن گاه،هر دو گریستند و یکدیگر را
در آغوش کشیدند.
علی(ع) آماده انجام مأموریت بود.آرام و مطمئن در بستر محمد(ص) آرمیده و از زیر
عبای نازک و سبز محمد(ص)، او را که در گوشه خانه ایستاده بود، می نگریست و لبخند
می زد، لبخندی از روی رضایت و شادمانی.لبخند او، لبخند زندگی را به یاد
می آورد.انتظار، چونان جویباری آرام و زلال در دشت وجودش جاری بود.
محمد(ص) تا ثلث آخر شب،در خانه درنگ کرد و در فرصتی مناسب، از خانه بیرون رفت و در
حالی که ایات نخست سوره «یس» و از جمله ایه «و جعلنا من بین ایدیهم سداً و من
خلفهم سداً فاغشیناهم فهم لایبصرون».(سوره یس، ایه ۹) را تلاوت می کرد، قدم در
کوچه نهاد.ضرباهنگ گام های محمد(ص) در گوش کوچه های مکه می پیچید.فرشتگان برای
حفاظت از محمد(ص)، از آسمان به زمین آمده و کوچه های مکه رابا بال های ناپیدای خویش
پوشانده بودند.محمد(ص) می رفت،در حالی که خواب، بال های خود را بر دشمنان گسترده و
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 