پاورپوینت کامل کوتاه و خواندنی ; حکایت ۱۳ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل کوتاه و خواندنی ; حکایت ۱۳ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۳ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل کوتاه و خواندنی ; حکایت ۱۳ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل کوتاه و خواندنی ; حکایت ۱۳ اسلاید در PowerPoint :

۶۸

جوان مؤمن

در روزگاران گذشته، جوانی بود پاکدامن و مؤمن، که در زاوی توکل و قناعت پناه گرفته و به عبادت خدا و خدمت به مردم مشغول بود. روزی، بر لب جوی آبی، وضو می گرفت که دید سیبی بر آب روان است. دستش را دراز کرد و آن را گرفت و گاز زد. وجدانش بر او نهیب زد: «تو که ادعای ایمان و پرهیزکاری می کنی، چرا این سیب را خوردی، آیا از صاحبش اجازه داشتی؟!»

جوان بر خود لرزید و آه از نهادش برآمد. تصمیم گرفت که برود و از صاحب سیب حلالیت بخواهد. از این رو، به جانب بالای آب روان شد تا به باغی رسید و از صاحبش رضایت خواست.

صاحب باغ گفت: «ما سه برادریم و هر سه، در این باغ شریک هستیم. من نسبت به سهم خود، تو را حلال کردم.»

آن گاه او را به خانه برد و آن شب از وی پذیرایی کرد. چون صبح شد. جوان، نشانی برادر دیگر را از میزبان پرسید و به راه افتاد. پس از پنج فرسنگ به دهکده ای رسید. به خانه برادر دوم رفت و قصه خویش باز گفت. آن مرد نیز از سهم خود گذشت و او را حلال کرد.

جوان مؤمن، از آن جا حرکت کرد و پیش برادر سوم رفت و ماجرای سیب را باز گفت. آن مرد گفت: «باید یک هفته این جا بمانی. آن گاه خواهم گفت که چه باید کرد!»

جوان، با پافشاری فراوان از وی خواست: «تو، اول سهم خود را ببخش و مرا حلال کن، بعد هر چه بگویی، به جان منت دارم.»

میزبان گفت:«اختیار با من است. اگر بخواهم حلال می کنم و اگر نخواهم، کاری از دست تو بر نیاید»

جوان، گفت: پس سهم خود را به من بفروش. میزبان گفت: «سهم خود را نمی فروشم و حلال نمی کنم، مگر آن که برای من کاری انجام بدهی.»

جوان پرسید: «چه کاری؟!»

مرد پاسخ داد: «مرا دختری است کر و کور ولال و بی دست و پا، اگر او را به همسری بپذیری، سهم خود را حلال می کنم، وگرنه، مدیون منی!»

جوان گفت: «آخر چنین دختری به چه کار آید؟!»

میزبان گفت: «چاره ای نیست و باید بپذیری!»

سرانجام، جوان پرهیزکار شرط او را پذیرفت. دختر را عقد بستند و او را به حجله فرستادند. وق

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.