پاورپوینت کامل داستان قرآنی ; ازدواج موسی (ع) ۱۵ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل داستان قرآنی ; ازدواج موسی (ع) ۱۵ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۵ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل داستان قرآنی ; ازدواج موسی (ع) ۱۵ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل داستان قرآنی ; ازدواج موسی (ع) ۱۵ اسلاید در PowerPoint :

۴۰

خورشید، هنوز زردی خود را داشت که جوان، خسته و کوفته با لباس های خاک آلود، کنار چاه آب رسید. دلو بزرگ و سنگین را داخل چاه انداخت. صدای «شالاپ» خوردن دلو به آب، امید او را بیش تر کرد. با زحمت بسیار دلو را بالا کشید.

آب خورده و نخورده، متوجه صدایی شد. پارس سگ ها و زنگول گوسفندها، موسیقی موزونی در فضا پخش کرده بود.

چوپانان از فرط خستگی، به جوان سلام نکردند. دلو را به چاه انداخته و سه نفری آن را بالا کشیدند. باز هم نگاهی به جوان نکردند.

جوان، رنج خستگی هشت روز پیاده روی را احساس می کرد. هشت روز دوندگی برای این که جانش را از خطر نابودی نگه دارد.

موسی در درگیری، قصد کشتن کسی را نداشت. فقط در دفاع از حق و نجات مظلوم، مشتی بر سینه ظالم زد. زدن همان و جان دادن ظالم همان.

نفسش بند آمد. جوان، دیگر ماندن را صلاح ندانست. می دانست اگر او را بیابند، بی درنگ او را خواهند کشت. از شهر خارج شد. اینک پس از نظاره هشت طلوع خورشید، به این شهر رسیده که جوانانش آن قدر مرام ندارند که به غریبه سلام کنند.

جوانمردی را یک کاسه سر کشیده اند که زودتر از دختران چوپان، سراغ آب می آیند. انگار نه انگار که این دختران چوپان، از صبح در این گرمای طاقت فرسا، با گوسفندان همدم شده اند، تا لقمه نانی به دست آورند.

دختران با زحمت بسیار، جلوی گوسفندان را گرفته بودند. جوان بی رمق به سمت دختران آمد. با صلابت گفت: کار شما چیست؟ چرا پیش نمی روید و گوسفندان را سیراب نمی کنید؟

دختران بدون خیره شدن به جوان، گفتند:

«ما گوسفندان خود را سیراب نمی کنیم، تا چوپانان همگی از کنار چاه بروند»

فکری در ذهن جوان در تلاطم است؛ «مگر پدر یا بزرگ تری ندارند که مجبورند این زحمت را تحمل کنند؟»

دنبال جواب می گشت که دختران گفتند: «پدر ما، مرد پیری است که شکسته و رنجور شده» این حرف ها، جوان را سخت ناراحت و آزرده ساخت. نگاهی تند به مردان کنار چاه انداخت و با اقتدار، گوسفندان را به سمت چاه راند.

غیرت، بازوانش را توانمند ساخته و بی رمقی را از یادش برده بود. دلو آب را به تنهایی بالا کشید و با شتاب بسیار، گوسفندان دختران را که هنوز عقب ایستاده بودند، سیراب کرد.

دختران نمی دانستند با چه زبانی تشکر کنند. گوسفندان را گرفته و روانه خانه شان شدند.

جوان باز، بی رمقی را احساس کرد. زیر سایه آمد و به نجوا لب گشود: خدایا هر خیر و نیکی بر من فرستی، به آن نیازمندم.

دختران نزدیک خا

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.