پاورپوینت کامل مورچه ها ۱۷ اسلاید در PowerPoint

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل مورچه ها ۱۷ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۷ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل مورچه ها ۱۷ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد

بخشی از متن پاورپوینت کامل مورچه ها ۱۷ اسلاید در PowerPoint :

۲۸

مرد جوان، جلوی بساط پیرمرد ایستاد. سیگارش را به پیرمرد نشان داد و به او گفت که کبریت می خواهد.

پیرمرد، نگاهی به سرتاپای جوان انداخت. چیزی نگفت. جوان، سرش را جلوتر برد و کمی بلندتر گفت: «حاج آقا، کبریت! کبریت ندارید؟».

پیرمرد، به پاکت های سیگاری که توی یک جعبه کوچک چیده بود نگاه کرد و گفت: «ده تومان».

مرد جوان، سکّه ای را که از قبل آماده کرده بود، روی کناره چوبیِ جعبه گذاشت، طوری که پیرمرد صدای آن را بشنود. پیرمرد هم چون دنبال کبریت می گشت، همان جا روی جعبه نوشابه ای که وارونه کنار دیوار گذاشته شده بود نشست. بخصوص که پیاده روی شبانه اش او را خسته کرده بود و هنوز تا خانه، راه زیادی داشت.

چهارپایه پیرمرد جلوی کرکره پایینْ کشیده شده یک مغازه بود. پیرمرد آن را کنار کشید تا بهتر بتواند از توی جعبه اش، که با کاغذِ بسته های سیگار پوشانده شده بود، کبریت پیدا کند.

جوان که سیگارش را روشن کرد، پیرمرد ابروهایش را بالا انداخت، لبخندی زد و بعد همان طور که یک قوطی کبریت بزرگ و کهنه را از جیب کتش بیرون می آورد، گفت: «این مردم به هیچ چیز علاقه ندارند. فقط بلدند توی خیابان های شلوغ، راه بروند و سیگار بکشند».

جوان از حرف پیرمرد خنده اش گرفته بود؛ اما قوطی کبریت برایش جالب تر بود. پیرمرد آن را روی کف دستش گذاشته بود و نوازشش می کرد. بعد، قوطی را کنار گوشش گرفت. لبخندی زد و دوباره آن را پایین آورد. زیر چشمی به جوان نگاهی کرد و گفت: «گیرم هیچ کس از اینها نخرد؛ اما آدم باید وظیفه خودش را انجام دهد».

پیرمرد چشم هایش را ریز کرد و آهسته، در قوطی را باز کرد. مرد جوان گردن کشیده بود تا توی قوطی را ببیند. زیر نور ضعیف چراغ برق خیابان نتوانست بفهمد که سیاهی داخل قوطی چیست؛ اما وقتی که یک مورچه از گوشه قوطی بیرون آمد دید که قوطی پر است از پاورپوینت کامل مورچه ها ۱۷ اسلاید در PowerPointی ریز و سیاه که در تنگی قوطی درهم می لول اند.

پیرمرد، پاورپوینت کامل مورچه ها ۱۷ اسلاید در PowerPoint را که دید، در قوطی را بست و آن را روی یک پاکت سیگار گذاشت. مورچه ای که بیرون آمده بود از دست پیرمرد بالا رفت و زیر نخ های سر آستین کتش گم شد. مرد جوان گفت: «چرا اینها را نگه می داری؟ از اینها همه جا پیدا می شود. هیچ کس اینها را از شما نمی خرد».

پیرمرد، درحالی که مورچه ای را که از کنار گوشش بالا می رفت، می گرفت چند بار گفت: «البته! البته!». مورچه را جلوی چشمش گرفت. لبخندی زد و گفت: «ای شیطون!». بعد مورچه را روی قوطی کبریت گذاشت. جوان، ته سیگارش را پرت کرد توی جوی کنار خیابان و پرسید: «اینها را دانه ای چند می فروشی؟». پیرمرد چیزی نگفت. سرش را بالا کرد و به آسمان خیره شد.

جوان که احساس کرد پیرمرد را ناراحت کرده، فکر کرد دیگر باید