پاورپوینت کامل (دست ها(برگرفته از ادبیات شفاهی امریکا ۲۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل (دست ها(برگرفته از ادبیات شفاهی امریکا ۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل (دست ها(برگرفته از ادبیات شفاهی امریکا ۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل (دست ها(برگرفته از ادبیات شفاهی امریکا ۲۰ اسلاید در PowerPoint :
۲۰
بیشتر شب ها دستانش موهای مرا نوازش می دادند و بعد، دست پر مهرش را بر سر و صورتم می کشید و مرا محکم در پتو می پیچاند.
در آن لحظات، ما هرگز صحبت نمی کردیم. من سرم را می چرخاندم و دیوار اتاق از همیشه بزرگ تر و نزدیک تر می شد. بعد هم دستانش روی دیوار اتاق ظاهر می شدند و درخت ها خود را نشان می دادند و بلند و بلندتر می شدند و بر عرض دیوار، حرکت می کردند … اندکی بعد، گرگی را می دیدم که منتظر طعمه است.گرگ، تبدیل به قورباغه ای می شد که جست و خیز کنان، سرتاسر دیوار را طی می کرد. باز هم در لحظات بعد، قورباغه، جای خود را به خرگوش می داد و از بین درختان انبوه با سرعت می گذشت… .
تصویر بعدی، درختان رقصان در باد بود. تو گویی قصد دارند که سایه های خود را بگیرند. کش و قوس سایه آنها مرا شبیه به گورخر می کرد. خرگوش، جای خود را به سگ می داد و سگ هم جایش را با گربه عوض می کرد و گربه تبدیل به گل می شد و نور ماه، شاهد تمامی حرکت های آنها بود.
حالا نوبت دریا بود و ماهی، تند و سریع حرکت می کرد. ناگهان، ماهی بزرگ تری دهان می گشود و او را می بلعید و من سرم را زیر پتو پنهان می کردم. دوباره که نگاه می کردم، ماه رفته بود. دستان او روی کلید قرار می گرفتند و آن را خاموش می کردند. پرده سینمای اتاق من، با موجودات و مخلوقات شبانه در دل تاریکی فرو می رفت و همزمان، سعی می کردم بخوابم.
هر شب، او داستان را در دل خاموشی بازگو می کرد و در را می بست و در دل تاریکی شب، گم می شد و می رفت.
مادر بزرگم دوست نداشت در طول روز زیاد صحبت کند…!
او گل و گیاه پرورش می داد. با خاک و گیاه به گونه ای رفتار می کرد که انگار آنها جاندارند و هوشیار، و گویی آنها هم با او صحبت می کنند.
مدّتی طولانی دانه ها را در کف دستانش نگه می داشت و آنها را گرم می کرد. بعد، دستش را به طرف دهانش می برد و نفسش را بر آنها می دمید و با آنها نجوا می کرد. آنها هم بسیار سریع رشد می کردند. گل های باغ او از گل های باغ دیگر همسایه ها بزرگ تر و سرحال تر بودند و باعث غرور و افتخارش می شدند. در واقع، تشکّری بودند برای تمام زحماتش. او به من می گفت: «بذرهای مرا ببین!». بعد لب هایش را به آنها نزدیک می کرد و به آرامی می بوسید. گل های او روی دیوار اتاق من هم شروع به رشد و نمو می کردند و این، وقتی بود که با دستانش شکل های مختلفی را روی دیوار، ایجاد می کرد. گاهی اوقات هم انگار از روی دیوار، روی صورتم می افتادند.
اغلب اوقات، دستانش را می بوسیدم؛ بویی شبیه سوپ جوجه و شاه بلوط و اسفناج و پیاز به مشامم می رسید.
شانه زدن هایش را هنوز خوب به خاطر دارم. زمانی که دستی به موهای خاکستری رنگش می کشید و سعی می کرد تا آنها را از پریشانی درآورد و نظم و ترتیب ببخشد.
روزی به من گفت: «آیا می دانی که تقدیر ما روی پیشانی ما حک شده، ولی ما از روی کف دست هایمان آینده را پیش بینی می کنیم؟». او دستش را برگرداند و به نقطه وسط کف دستش اشاره کرد و گفت: «این جا درست، جایی است که رمز ضربان قلب در آن قر
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 