پاورپوینت کامل (از خودی تا بی خودی(حرف هایی درباره انتقال و تحمیل فرهنگ ۵۲ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل (از خودی تا بی خودی(حرف هایی درباره انتقال و تحمیل فرهنگ ۵۲ اسلاید در PowerPoint دارای ۵۲ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل (از خودی تا بی خودی(حرف هایی درباره انتقال و تحمیل فرهنگ ۵۲ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل (از خودی تا بی خودی(حرف هایی درباره انتقال و تحمیل فرهنگ ۵۲ اسلاید در PowerPoint :
۵۶
۱ . حرف اوّل، حرف دل
برای برآوردن مقصود این نوشته، روش معمول این است که ابتدا مفردات، یا به اصطلاح
امروزی کلیدواژه های آن را شناسایی و توصیف کنیم. این روش، البتّه، علمی است و
با قواعد امروزی پژوهش هم سازگار است؛ امّا به دلایلی بهتر است فعلاً این روش
را کنار بگذاریم و به جای آن، موضوع این نوشته را بر یکی از وجوه وضعیّت موجود
خودمان تطبیق کنیم. منظور از «وضعیّت موجود»، وضعیت فرهنگی، و منظور از
«خودمان»، نسل جوان است. لازمه وفاداری به آن روشِ به اصطلاح علمی مثلاً یکی
این است که مفهوم «فرهنگ» را – که مفهوم مرکزی این نوشته است – ، توضیح دهیم.
می دانیم که فرهنگ، از این جهت که با گونه های مختلف دانش نسبت برقرار می کند،
مفهومی چند وجهی است؛ یعنی مثلاً جامعه شناس، مورّخ، فیلسوف، هنرمند و… هر یک
فرهنگ را به گونه ای می فهمند. پس باید معلوم کنیم کدام یک از این وجوه و با
کدام یک از مؤلّفه آن با کمک ابزارهای انتقال دهنده یا تحمیل کننده، در یک حوزه
انسانی مطرح می شود.
علاوه بر این، هر یک از ما، درکی، اگرچه ابتدایی و اجمالی، از فرهنگ داریم و
نمودهای آن را در حوزه زیست خود ملاحظه می کنیم. منظور ما از فرهنگ، همین معنای
متعارف است که ما، با نگاهی به وضعیت خودمان، آن را ضعیف و عقب مانده می شماریم
و یا آن را عمیق و دارای پشتوانه می بینیم. همچنین، به پیروی از روش علمی، باید
حوزه های مختلفی را که فرهنگ از آنها تأثیر می پذیرد و یا بر آنها تأثیر
می گذارد، شناسایی کنیم و آن گاه با ذکر دلایل کافی معلوم کنیم که کدام یک از
این حوزه ها حضور عینی تر و قابل قبول تری در انتقال یا تحمیل فرهنگ دارند. و
تازه همه اینها در حکم مقدّماتی هستند تا بتوانیم با اعتماد برآنها داوری نهایی
خود را ارائه کنیم.
ما، در این نوشته به دنبال این توصیف های کلان نیستیم، بلکه می خواهیم ببینیم
«خودِ» ما به عنوان «فرد»، با تمام امکانات، توانایی ها و ناتوانی های فردی، چه
می کنیم و چگونه می اندیشیم تا تبدیل به سوژه ای برای تحمیل یا انتقال فرهنگ
می شویم. خلاصه این که ببینیم خودِ خودمان چگونه (با انفعال یا آگاهی)،
زمینه ساز ظهور چیزی می شویم که امروزه آن را «هجوم فرهنگی» می نامند.
ناگفته پیداست که منظور از فرهنگ در این جا، که انتقال می یابد یا تحمیل می شود،
«فرهنگ غیر خودی» است. توضیح معنای فرهنگ غیرخودی نیز برای خود، معرکه آرایی
است. گروهی هستند که بر اساس ذائقه تاریخی و استعمار گَزیده خود، معنایی منفی و
مردود از آن مراد می کنند و ترجیح می دهند آن را بیشتر «فرهنگ بیگانه» بنامند
تا «غیر خودی». در مقابل، گروه دیگر، این ایده را پیشداورانه و نمونه
محافظه کاری و «استغراق در سنّت» می دانند. در هر حال، منظور ما از فرهنگ غیر
خودی، در توصیفی ساده و عامْ فهم، فرهنگی است که بیرون از جهان شناخت های فطری،
عقلانی و تاریخی ماست.
حرف آخر این مقدمه این است که معمولاً چنین توصیه می شود که برای رسیدن به نتیجه
درست و منطقی، باید از داوری و دخالت دادن نگرش ها و گرایش های شخصی در نوشته
پرهیز کرد؛ امّا این ایده، در واقع، عملی نیست.
اگر چنین بود، هیچ نویسنده ای دست به قلم نمی برد؛ چرا که هر
نویسنده بر اساس پیشْ فرضِ ذهنی، که ساخته و پرداخته خود اوست، می اندیشد و
می نویسد و دیگران را به جهان اندیشه خود فرا می خواند. این توضیح کوچک از این نظر
ضروری بود که وقتی بحث انتقال و تحمیل فرهنگ در میان است و مخاطبان بحث نیز جوانان
هستند، معمولاً گفته می شود که برای جوانان «حرف» نزنید، «سخنرانی» نکنید، «پند و
اندرز» ندهید و در موضوع مورد بحث، داوری قاطعانه نکنید و متوقّع نباشید که جوانان،
یکسره، همان شوند که شما می خواهید. اینها همه درست، امّا «حرف حساب» را گاه
می توان قاطعانه و با لحنی آمیخته به اندرز بیان کرد و از مخاطب «حسابی»، حداقل
انتظار شنیدن آن را داشت و این توقّع زیادی نیست. در هر حال این چند کلمه، پیش از
هرچیز، «حرف دل» است و خدا کند که بر گِل ننشیند!
۲ . عشق من، لجن!؟
شما حتماً دخترها و پسرهای جوانی را دیده اید که لباس های عجیب و غریب می پوشند.
بر روی بعضی از این لباس ها به زبان خارجی جملاتی نوشته شده که بسیاری از آن
جوان ها معنای آن را نمی دانند. نویسنده محترمی، که از بی فکری و سر به هواییِ
بعضی جوان ها دل پرخونی داشت، می گفت: یک بار که برای تعمیر اتومبیلم به
تعمیرگاهی رفته بودم، از ظاهر غریب جوانکی چهارده – پانزده ساله، که کارهای
ابتدایی و دمِ دستیِ تعمیرگاه را انجام می داد، تعجّب کردم. آن جوان، که به
گفته خودش تا کلاس پنجم بیشتر درس نخوانده بود و قاعدتاً از انگلیسی چیزی
نمی دانست، پیراهن سیاهی بر تن داشت که روی آن به انگلیسی عبارتی نوشته شده بود
که ترجمه فارسی اش می شد: «عشق من، لجن!». بالای نوشته هم کلّه بی موی جوانی
نقش بسته بود که با قدرت و نفرت فریاد می کشید. بعد معلوم شد که آن جوان، فقط
به پیروی از مُد، یا به قول خودش بچه های محل، آن پیراهن را پوشیده بود.
این جوان و جوانان نظیر او نمی دانند که پوشیدن لباس ها و آرایش سر و صورت آن
چنانی، تنها در فضای فرهنگ غربی، یا به عبارت بهتر «غیر خودی»، معنا دارد. غرب
در دوران تاریخی خودش، مراحلی از تغییر نگرش را پشت سر گذاشته است. غرب این
تغییر نگرش را – که فعلاً به درستی یا نادرستی آن کاری نداریم – ، در تمام
حوزه های عملی و رفتاری خودش ظاهر کرده است: در سیاست، اقتصاد، صنعت، علم،
اخلاق و…؛ بنابراین نوع خاصّ زندگی غربی، در جلوه های گوناگون آن، در واقع،
مطابق اقتضای فرهنگ غربی و جزء طبیعت آن است. پس اگر انسان غربی امروزی، یا هر
انسانی که در فضای فرهنگ غیر خودی زندگی می کند، در روابط و در رفتارهای فردی
به گونه ای خاص ظاهر می شود، بی زمینه نیست.
اکنون باید بگوییم فرد یا قومی که از آن زمینه های تاریخی، که در نگرش عمومی او
تغییر جدّی به وجود آورده باشد، برخوردار نیست، اگر در روابط و رفتارهای فردی
از نمونه های غربی پیروی کند، می توانیم او را مصداق بارز پذیرش اجباری فرهنگ
بدانیم. رفتار چنین فردی «بی ارزش» به نظر می رسد؛ چرا که با «آگاهی» همراه
نیست. آگاهی نیز محصول مستقیم «اندیشه» است. انسان غربی به شیوه غربی می اندیشد
و می فهمد؛ بنابراین رفتار بیرونی او نیز برخاسته از همان اندیشه آگاهی آور است
که البتّه، چنان که گفتیم، در همان فضا معنادار است؛ امّا انسان غیرغربی برای
آن که رفتارهای فردی و جمعی خود را به شیوه غربی سامان دهد، باید اندیشه غربی
را به رسمیّت بشناسد و
برای این کار، باید پس از گذر از مراحل تاریخی اجتناب ناپذیر، به آگاهی
لازم برای تغییر نگرش دست یابد.
حالا سؤال این است که آیا تمام مدّعیانی که غربی، یا غیر خودی، رفتار می کنند،
مطابق قواعد غربی نیز می اندیشند؟ معلوم است که این طور نیست؛ چرا که آنان نه
در خود و نه در محیط زیست فکری خود، زمینه هایی را سراغ ندارند که آنان را به
صورت تاریخی و فلسفی در تغییر نگرش رهنمون شود. این کار پس از یک دوره تاریخی و
با ظهور بسیاری از مناسبات و اقتضائات ممکن است، نه با ادا و اطوار.
دلیل دیگر نپذیرفتن چنین رفتاری، علاوه بر آگاهانه نبودن آن، این است که نمونه
بارز «ظاهر بینی» است. غرب، یا هر فرهنگ غیرخودی دیگر، جلوه های درخشان فرهنگی
نیز دارد که محصول اندیشه جستجوگر، تلاش خلاّقانه و صداقت علمی اوست. اگر قرار
بر اقتباس و انتقال است، چرا به این جلوه های حقیقی توجّه نمی شود؟ چرا فقط به
ظاهر بیرونی آن توجّه می کنیم؟ توجّه به ظاهر این پدیده ها چیزی نیست جز همان
«تقلید لعنتی» که در شعر اقبال لاهوری آمده است:
خلق را تقلیدشان بر باد
داد
ای دو صد لعنت بر این تقلید باد!
بدون این آگاهی و زمینه، تظاهر به
«فرهنگ دیگر» اتّفاقاً نشان بی فرهنگی است. نشان این است که ما به جلوه ای از
جلوه های تحمیل فرهنگ تبدیل شده
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 