پاورپوینت کامل تکّه لباس مجنون ۱۴ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل تکّه لباس مجنون ۱۴ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۴ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل تکّه لباس مجنون ۱۴ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل تکّه لباس مجنون ۱۴ اسلاید در PowerPoint :

۸۴

نمی دانم چرا از وقتی قدم به این خاک آشنا گذاشته ام قلبم تپش عجیبی دارد. پاهایم می خواهند خودشان بروند اما
نه، شکستند و افتادند، طوری که پیشانی ام بر خاکها فرو افتاد. سر که برداشتم نخل در نخل بود و غباری که در
چشمانم خوابیده بود. تو کجایی، کجا؟ می خواهم بلند شوم، اما نمی توانم. خورشید بر سرم می تابد، صورتم داغ
شده، زبانم ورم کرده، بدنم خسته است و نقش بر زمین شده.

آهسته از روی زمین بلند می شوم؛ اما باز به پشت می افتم. دوباره بلند می شوم، پاهایم می لغزند: «نمی دانم چرا
نُه سال است که تو رفته ای و من تو را نیافته ام! تو کجایی؟».

چشم می دوزم که در دل خاکهای نرم، فرو می روند و بچه های تفحّص، با هر بیلی که بر زمین فرومی برند،
گویی درون مرا می کاوند. درون من، تو هستی و گمشده مرا جستجو می کنند ؛ تویی که روی خاکریزها، روی تپه ای
نشسته ای و چشم به غروب دوخته ای.

روی شانه ات می زنم، برمی گردی و لبخند می زنی. من خیسی نگاهت را می بینم و می گویم: چی شده؟

می گویی: «دوست دارم در میان این کویر تف داده، میان این سرزمین آشنا، غرق شوم؛ دوست دارم این زمین را
به آغوش بگیرم؛ دوست دارم چیزی را که در راه خدا می دهم پس نگیرم و جان و جسمم را به این سرزمین، هدیه
کنم».

یکی روی شانه ام می زند: «برادر! کمک نمی خواهی؟».

چقدر چشمانش شبیه چشمان زیبای توست، چقدر صدایش شبیه صدای گرم توست. لبخندش؛ اما تو نیستی،
می دانم. می گویم: نه حالم خوب است.

بلند می شوم؛ اما هنوز پاهایم همراهم نیستند. چفیه ام می رقصد و موها و چشمانم خاک سرزمین عاشقی را
هدیه برمی دارند. جلو می روم، به خاکستری لباسهای بچه های رزمنده نزدیک تر می شوم؛ به جایی که می کاوند
نزدیک تر می شوم، نزدیک و نزدیک تر. دستهایم را پنجه می کنم میان خاکها. دستهایم می کاوند، دنبال چیزی
می گردند، آنها عاشق ترند. چشمانم سیاهی می روند. یکی می گوید: «چیزی پیدا کردیم، چیزی پیدا کردیم، یک
پوتین، استخوان! استخوان…».

صدا می لرزد. با بغض با حلاوت، بسیجیِ جوانی فریاد می زند، شیون می کند. همه فریاد می زنند. یکی زیر لب
زمزمه می کند: «کجایید ای شهیدان خدایی! بلاجویا…».

خدا اینجا کجاست؟ این بوی دستها، این استخوانها، ی

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.