پاورپوینت کامل الهی موش بخورتت! ۳۸ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل الهی موش بخورتت! ۳۸ اسلاید در PowerPoint دارای ۳۸ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل الهی موش بخورتت! ۳۸ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل الهی موش بخورتت! ۳۸ اسلاید در PowerPoint :

۵۴

روزهای ساده یک خانواده سه نفری(۴)

خانم درحالی که با لباس هایش ور می رفت، گفت: «دو هفته دیگر عروسی دختر خاله ام است. باید یک لباس شیک بدوزم».

نگاهی به لباسهای رنگارنگ خانم کردم که از کمد می آمد بیرون و گوشه ای پرت می شد. با قاطعیت گفتم: «چی، لباس؟ این همه لباس نو و تر و تازه برای کیست! تازه
هفته پیش که عروسی پسر دایی ام بود، لباس نو دوختی».

خانم، درِ کمد را به هم کوبید و برگشت تا با نگاه آلوده و غیظش جوابم را دو دستی تحویل دهد: «لباس نو! آبرویم می رود. یک لباس را که بیشتر از یک عروسی نمی پوشند.
من از این همه لباس های تکراری و قدیمی خسته شده ام. تازه، قبلاً چند تا عروسی هم که رفته بودم از این و آن لباس قرض کردم».

ملتمسانه گفتم: «خانم جان، فکر جیب من هم باش. زندگی خرج دارد».

خانم دلرحمانه گفت: «آها، پول نداری؟ خوب اشکالی ندارد. می روم از مادرم پول قرض می گیرم. نه… می روم نسیه می گیرم و سر برج یا هر وقت که پول دستت آمد،
می روی و می دهی. اصلاً می روم پارچه قسطی می خرم تا تو راحت تر باشی. مگر من چندتا دختر خاله دارم. یک بار بیشتر که عروسی نمی کند».

لبخند زدم و گفتم: «مگر من چندبار عروسی کردم که…»

نگاه خانم حرفم را قطع کرد: «تو… جرئت داری برو یک زن دیگر بگیر!».

ـ هه هه! زن گرفتن که کاری ندارد. این همه دخترِ ترشیده ریخته. یکی شون همین دختر عمه مامانت.

ـ ببین منوچهر، اولاً تو عُرضه این کارها را نداری. اگر عرضه داشتی تا حالا زن گرفته بودی. دوما دفعه آخرت باشد که به دختر عمه نازی من می گویی ترشیده. بیچاره هنوز
چهل و پنج سال بیشتر نداره. خیلی هم دلشان بخواهد بیایند خواستگاری اش».

چایی را که برای خودم آورده بودم سرکشیدم و گفتم: «اولاً معذرت می خواهم. نمی خواستم به دختر عمه نازی ات جسارت کنم. فقط مثال زدم؛ در مثل هم مناقشه نیست.
اصلاً ارزش ندارد به خاطر مردم دعوا کنیم. این چیزها به من چه. نه خانم؟».

گل از گل خانم شگفت: «آفرین پسر خوب! به تو می گویند شوهر فامیل دوست. خوب حالا دو تا معذرت خواهی هم بدهکاری…».

با خودم گفتم: «عجب زبانی داری زن! اگر این زبان را نداشتی که تا حالا مرده بودی».

خانم با اخم گفت: «خودت مرده بودی. زبانت را گاز بگیر. اصلاً نمی شود به رویت خندید».

با تعجب پرسیدم: «چی شده مگر، هنوز که حرفی نزدم!».

ـ اِ… الآن با خودت چی می گفتی؟ فکر می کنی با خودت حرف بزنی، من نمی شنوم؟

ـ وای ببخشید، با تو نبودم!

ـ خوب ادامه بده.

ـ آره خانم، داشتم می گفتم. دوما با عرض معذرت باید بگویم من عرضه این کارها را هم دارم. اگر عرضه نداشتم، زن خوبی مثل تو نصیبم نمی شد. زنی که پدر و مادرش
مثل دسته گل هستند و مثل پروانه دور دامادشان می گردند. می بینی که عرضه دارم. هیچ وقت توی عمرت به شوهرت نگو بی عرضه ؛ چون شوهر توام».

خانم، ذوق زده شد و گفت: «وای منوچ، پاورپوینت کامل الهی موش بخورتت! ۳۸ اسلاید در PowerPoint چه قدر تو با مزه ای».

خواستم بیشتر ذوق زده اش کنم. ادامه دادم: «و اما سوما، تو از کجا می دانی من یک زن دیگر ندارم؟ فکر می کنی خیلی زرنگی. تازه، اگر زن نداشته باشم، با این حرف هایت
مرا مجبور به این کار می کنی».

رنگ خانم عوض شد. مثل اسفندِ روی آتش شده بود: «خفه شو! این غلط ها به تو نیامده. تو را چه به این حرف ها!».

صدای گریه مونا حرف خانم را قطع کرد. خندیدم و گفتم: «هیس! اول برو مونا را ساکت کن، بعد اگر مونا فرصت داد، بیا جوابت را بگیر».

خانم بی توجه به گریه مونا رفت سر وقت کمد. ساکش را درآورد. فوری بلند شدم. وای، این بار، یادم رفته بود در کمدش را قفل کنم و کلیدش را بردارم! گفتم: «وای نه، مونا را
من ساکت می کنم. تو را به خدا دیگر از این کارهای تکراری نکن!».

ـ نه، من و تو اصلاً سازِمان با هم کوک نمی شود. من دیگر از این زندگی خسته شده ام. خجالت نمی کشی می روی زن می گیری؟! بیچاره پدر و مادر من! دخترشان بدبخت
شد.

گریه مونا هنوز ادامه داشت. گفتم: «بابا، دروغ گفتم. من کجا، این حرف ها کجا!».

خانم کمی دلرحم شد. رقت سروقت مونا و او را بغل کرد. با کمی لالایی سوزناک، او را خواباند. کاش مونا نمی خوابید و خانم دست از سرم برمی داشت و مشغول مونا می شد.
در این مواقع می دانم چه راه حلی را انتخاب کنم. فوری رفتم به آشپزخانه و با یک لیوان شربت آلبالو و کلّی میوه برگشتم. خانم را که غصه دار به پُشتی تکیه داده بود، مهمان
کردم. او باورش شده بود که من زن دارم.

ـ بفرما خانمِ زودرنجِ من! غصه نخور.

خانم، بی توجه به حرف من گفت: «ای وای بیچاره شدم! باید فردا در دادگاه تکلیفم را روشن کنی» و دوباره زد زیر گریه.

ـ ای بابا، امشب همه کارم معذرت خواهی شده. خانم جان ببخشید! از این که امشب شوهرت را تنها نگذاشتی متشکرم. الآن کاری می کنم که همه بدی هایم را فراموش
کنی.

فوری رفتم سراغ تلفن و شماره مادرخانم را گرفتم: «الو… سلام، مادر گل و گلاب! سایه تان سنگین شده. خیلی کم پیدایید. اگر ما را قابل نمی دانید، لااقل یک سری به
دخترتان بزنید».

با این حرکت من، خانم به ساعت دیواری نگاه کرد: «آخر، این وقت شب، مزاحم مردم می شوند؟ مگر نمی دانی پدرم الآن ساعت خوابش است».

هنوز پنج دقیقه به ده شب مانده بود: «بابا هنوز اول شب است. اصلاً با پدر و مادرت می رویم پارک. خوب شد! تو نباید…».

حرفم تمام نشده بود که زنگ خانه به صدا درآمد. زدم وسط فرقم: «وای بیچاره شدم! این وقت شب، چه کسی می تواند باشد؟». درحالی که می رفتم در را باز کنم صدای
خانم به گوشم خورد: «حتما مادر جانت است. وقت و بی وقت به این جا سرکشی می کند».

در خانه را باز کردم. از تعجب، چشم هایم چهارتا شد. مادرخانم و پدرخانمم بودند. لبخندی نثارشان کردم: «بفرمایید. خیلی خوش آمدید. صفا آوردید!».

وارد اتاق که شدیم، خانم در حال مرتب کردن اتاق بود. با تعجب گفت: «وای، الآن منوچ تلفن زد، چه طور رسیدید؟!».

مادر خانم چادرش را گوشه ای پرت کرد و گفت: «ای بابا، دهات که نیست. تاکس

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.