پاورپوینت کامل سگ گران قیمت ۱۶ اسلاید در PowerPoint

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل سگ گران قیمت ۱۶ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۶ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل سگ گران قیمت ۱۶ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد

بخشی از متن پاورپوینت کامل سگ گران قیمت ۱۶ اسلاید در PowerPoint :

۹۸

ستوان یکم «دوبوف» کارمند نسبتا مسن ارتش با «کاناپس» آسمان جل، مشغول وقت گذرانی بودند. دوبوف، سگ خود «میلکا» را به کاناپس، نشان داد و گفت: «سگ نر
معرکه ای است. شاهکار است. خوب به پوزه اش نگاه کن! خدا می داند که همین پوزه اش چه قدر می ارزد. اگر دست اهلش بیفتد، فقط برای پوزه اش دویست روبل پیاده خواهد
شد. باور نمی کنی؟ پس هیچ چیز درباره سگ ها نمی دانی…».

ـ می دانم، ولی…

ـ ولی ندارد. این سگ از نژاد اصیل انگلیسی است. زور عجیبی دارد. شامه اش را که دیگر نگو! خدایا، چه شامه ای! می دانی چه قدر برای میلکا پول دادم، آن هم وقتی که یک
توله، بیشتر نبود؟ صد روبل! سگ فوق العاده ای است. آهای میلکای بد ذات! بیا این جا . بیا پیش من، سگ عزیزم.

دوبوف، میلکا را نزدیک خود آورد و دستی به سر و گوشش کشید. اشک در چشم هایش جمع شده بود: «تو را به هیچ کس نمی دهم… خوشگل من… ای ناقلا! میلکا، من را
دوست نداری؟ نه، دوست داری؟ ای بد جنس!…».

یکدفعه ستوان فریاد زد: «پای کثیفت را از روی لباس من بردار. حالا برو گمشو! چی می گفتم کاناپس؟ آها… صد روبل برای این توله پول دادم! حیف که وقت ندارم از او
مواظبت کنم. آخر می ترسم سگ بیچاره، تباه شود و استعدادش را از دست بدهد. به همین خاطر می خواهم او را بفروشم. کاناپس، او را بخر! تا عمر داری ممنون من خواهی بود.
خوب اگر پولت کم است، حاضرم او را نصف قیمت به تو بدهم. پنجاه روبل بده و او را ببر! مفت چنگت».

کاناپس آهی کشید و گفت: «دوبوف عزیز! اگر میلکای تو نر بود شاید او را می خریدم ؛ اما…».

یکدفعه ستوان از جا پرید: «میلکای من نر نیست؟ ببینم کاناپس، عقل از سرت پریده؟ پس میلکا نر نیست، ها؟ به نظر تو ماده است؟ خوب شد نگفتی که من هم زن هستم.
کاناپس بیچاره! خوب است که دانشگاه را هم تمام کرده ای! نه، قربان شکلت بروم. نه عزیزم! این سگ، یک سگ اصیل و با نژاد است. تازه بین نرها هم از همه سر است ؛ اما به
نظر جناب عالی او نر نیست، ها! ها!».

ـ ببخشید سر کار ستوان! ولی مثل این که تو مرا دست کم گرفته ای. خیال می کنی من هالوام؟ واقعا برایت متأسفم!

ـ خوب اگر سگ لازم نداری، نخر. به جهنم! تو حرف حساب سرت نمی شود. اگر به تو باشد می گویی این دُم نیست، پاست. حالا که نمی خواهی حرفی نیست. من فقط
می خواستم خدمتی به تو کرده باشم. گارسون، بازهم نوشیدنی بیار!

گارسون دوباره نوشیدنی آورد. دو رفیق، نوشیدنی را خوردند و به فکر فرو رفتند. ساعتی به سکوت گذشت. سرانجام، ستوان که با