پاورپوینت کامل من نمی خواهم به مهمانی بروم! ۵۲ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل من نمی خواهم به مهمانی بروم! ۵۲ اسلاید در PowerPoint دارای ۵۲ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل من نمی خواهم به مهمانی بروم! ۵۲ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل من نمی خواهم به مهمانی بروم! ۵۲ اسلاید در PowerPoint :

۷۲

بعضی وقت ها احساس می کنی چیزی
نمی تواند خوشحالت کند، مدام توی خودت
هستی، خیلی شب ها تا دیروقت بیداری،
احساس ناامیدی می کنی، نمی توانی
حواست را جمع کنی و… نکند افسرده

شده ای؟

این حرف ها را لیلا هم می گوید. لیلا ۱۹
سال دارد و خیلی وقت ها گله می کند: «اصلاً
دلم نمی خواهد به مهمانی بروم، از بودن در
جمع های مختلف بیزارم، از هیچ چیز لذت
نمی برم و احساس می کنم زندگی برایم
اهمیتی ندارد، بیشتر اوقات، گوشه گیر،
منزوی و به شدت ناامیدم».

بسیاری از ما ممکن است در زندگی
روزمره مان در رویارویی با مشکلات، برای
مدت کوتاهی دچار افسردگی شویم و این،
طبیعی است؛ اما وقتی این افسردگی ادامه
پیدا می کند و به مرور، تبدیل به افسردگی
حاد شود، مشکل ساز خواهد شد؛ بخصوص
اگر این افسردگی در سنین نوجوانی و جوانی
باشد.

چه چیزهایی ممکن است مرا

افسرده کند؟

فشارهای روحی می تواند مهم ترین
ریشه افسردگی باشد. سال های جوانی
اغلب باعث به وجودآمدن فشارهای روحی
در فرد جوان می شود و جوانی که برای رو به
رو شدن با فراز و نشیب های زندگی، مهارت
و تجربه بزرگ سالان را ندارد، ممکن است
احساس ناامیدی و افسردگی نماید.

احساس عدم توجه دیگران هم می تواند
یکی از مهم ترین دلایل افسردگی باشد؛
این که شخص احساس کند دیگران به او
توجه نمی کنند، دوستش ندارند و خلاصه
برای او اهمیتی قائل نیستند.

مسعود می گوید: «همیشه احساس
می کنم آن قدر که مادرم، خواهرم را دوست
دارد، به من علاقه ای نشان نمی دهد. اصلاً
کارهایم برایش اهمیتی ندارد. خیلی
وقت ها به هیچ چیز من توجه نشان
نمی دهد، مثلاً وقتی خواهرم کمی بیمار و یا
تا حدودی، کم اشتها می شود همه کاری
انجام می دهد؛ اما اگر من، مدت ها بیمار
باشم یا اصلاً غذا نخورم اهمیتی برای او
ندارد».

یک چنین حرف هایی را شاید
خیلی های دیگر هم بگویند.

عدم برآورده کردن توقعات دیگران نیز
می تواند یکی از علل بروز افسردگی باشد.
برای مثال، مینا فکر می کرد، برای این که
بتواند انتظارات والدین، آموزگاران و دوستان
خود را برآورده سازد باید همیشه شاگرد اوّل
باشد و چون نمی توانست به این موفقیت
دست پیدا کند، دچار افسردگی شد.

احساس فقدان نیز می تواند یکی از
مهم ترین دلایل افسردگی باشد. احساس
فقدان شدیدی که به دلیل از دست دادن
عزیزی یا چیز مورد علاقه ای در یک
شخص ایجاد می شود، می تواند ریشه
بسیاری از این افسردگی ها باشد.

بنابراین، از دست دادن یکی از والدین به
دلیل مرگ، طلاق، از دست دادن شغل یا
حرفه و یا حتی عدم سلامت جسمانی
می تواند موجب افسردگی شود.

نرگس، سه سال پیش، مادرش را در یک
حادثه اتومبیل از دست داد و خیلی زود
روحیه خودش را باخت. او نتوانست با
مشکل از دست دادن مادرش کنار بیاید.
روزها خود را توی اتاق حبس می کرد و
ساعت ها به یک نقطه، خیره می شد و تا آن
جا پیش رفت که از یک افسردگی کوچک
به یک افسردگی حاد و مزمن، دچار شد.

چه کنم که افسرده نباشم؟

بهترین راه حل برای مبارزه با افسردگی،
«خود»ت هستی و قدم اوّل آن است که
«اراده» کنی. فراموش نکن که هیچ چیز
مانند اراده انسان نمی تواند در کائنات،
تأثیرگذار باشد. از سویی دیگر تا زمانی که
خودت نخواهی، هیچ پزشک، روان پزشک،
مشاور، و نویسنده ای هم نمی توانند به تو
کمک کنند. این گروه ها تنها ابزاری را
معرفی می کنند و هنر به کار بردن این ابزار،
با خودِ توست. برایت هشت مورد مثال
می زنم:

۱ . فراموش نکن که تو دیگر بزرگ

شده ای

گفتیم که یکی از مشکلاتی که موجب
افسردگی می شود، احساس عدم توجّه
دیگران است. فراموش نکن که تو دیگر
بزرگ شده ای و همان کودک دیروز نیستی.
والدینت هم چنین احساسی دارند؛ مطمئنا
فکر می کنند حالا که بزرگ شده ای، دیگر از
آن وظیفه سابق، خبری نیست و نیازی به
حمایت دوران کودکی نداری. از سویی
دیگر، آنها می خواهند این حس را به تو
انتقال بدهند که باید بیشتر به خود متکی
باشی و به اصطلاح: «روی پاهای خودت
بایستی» تا از الآن بتوانی بهتر در برابر
مشکلات، دوام بیاوری.

فراموش نکن که ممکن است دیگران
(که ظاهرا شرایط مساوی با تو دارند)، نیاز
بیشتری به توجّه و محبّت داشته باشند و تو
باید به خوبی، تفاوت اینها را بدانی.

خیلی وقت ها ممکن است، احساس تو
اشتباه باشد. آدمی وقتی به چیزهایی
حساس می شود دیدش را هم تغییر
می دهد. وقتی مدام به این نکته فکر کنی
که کمتر به تو توجّه می شود، محبّت های
دیگران را نسبت به خودت یا نمی بینی و یا
کم رنگ می بینی و در مقابل، توجّه و
محبّتی که به دیگران و کسانی که در
موقعیت تو قرار دارند را بسیار اغراق آمیزتر
از آن چیزی که هست، تصور می کنی.

بهتر است کمی واقع بینانه تر به مسائل
نگاه کنی و گاهی اوقات، دیدت را عوض
نمایی.

مریم، ۱۹ سال دارد و دانشجوست. او
حرف های جالبی برای گفتن دارد: «من تا
قبل از این که به دانشگاه بروم و از شهر و
پدر و مادرم دور شوم، نمی دانستم که آنها تا
چه اندازه به من علاقه مندند. همیشه
مسائل را منفی می دیدم، محبّت هایشان را
نمی فهمیدم، از کنار توصیه هایشان به
سردی می گذشتم؛ اما حالا که از آنها دورم و
در یک محیط غریب با کسانی که هیچ
رابطه ای با من ندارند آشنا شده ام،
می فهمم که تا چه اندازه، محبّت های
خالصانه خانواده و دوستانم را نادیده
گرفته ام».

۲ . منتظر نباش، گاهی اوقات، بهتر

است تو شروع کنی

چرا همیشه همه ما منتظریم که دیگران
شروع کننده محبّت باشند؟ چرا این
مسئولیت را فقط بر دوش دیگران
می اندازیم؟

خیلی وقت ها آن جا که باید صبر کنی،
عجله می کنی و فکر می کنی که بزرگ
شده ای و نیازی به دیگری نداری ؛ اما گاهی
اوقات که واقعا باید شروع کننده باشی،
منتظر دیگرانی.

اگر احساس می کنی پدر و مادرت کمتر به
تو توجّه می کنند، چه طور است از آن سو به
قضیه، نگاه کنی. فراموش نکن که آنها
سال ها بدون هیچ چشم داشتی، به تو
محبّت کرده اند و تو را به این جا رسانیده اند.
حالا نوبت توست؛ به آنها محبّت بورز و
عشقت را نثارشان کن. فراموش نکن که
عشق ورزیدن و ابراز علاقه به دیگران، به
اندازه ابراز علاقه دیگران به خودت لازم
است و اگر این عشق ورزیدن، همیشه یک
طرفه باشد، نمی توان به نتیجه واقعی
رسید.

شهاب، ۲۰ سال دارد. او هم در مورد
تجربه هایش چیزهایی می گوید که
شنیدنی است: «این احساس که خانواده و
دوستانم به من توجّه نمی کنند، دوستم
ندارند و محبّت نمی ورزند مثل خوره ای بود
که مدام وجودم را می بلعید. دیگر کمتر به
دیدن دوستانم می رفتم؛ چون احساس
می کردم دوستم ندارند. کمتر با پدر و مادرم
حرف می زدم و اغلب، خودم را توی اتاق
حبس می کردم و در سکوت به چیزهای
عجیب و غریبی فکر می کردم. تا این که
کم کم افسرده شدم. سرانجام، یک روز به
خودم آمدم. اصلاً چه لزومی دارد من شروع
کننده محبّت باشم؟ تصمیم گرفتم برای
اولین بار، این من باشم که به پدر و مادرم،
خواهر و برادرم و دوستانم محبّت بورزم . از
والدینم شروع کردم و به همه منتقل نمودم.
محبّتم را نشان می دادم و به آنها
می فهماندم که چه قدر برایم مهم هستند.

نمی توانید حدس بزنید که نتیجه، تا چه
اندازه اعجاب آور بود. زندگی ام کاملاً عوض
شد، اعتماد به نفس خاصی پیدا کردم و
خیلی وقت ها سنگ صبور دوستانم بودم.
دیگر آن شهاب خجالتیِ دست و پا چلفتی
نبودم؛ بلکه نقطه اتکایی برای دوستانم
بودم و فرزندی خوب برای پدر و مادرم».

۳ . حرف هایت را خیلی راحت بگو

چرا فکر می کنی نگه داشتن غم هایت
می تواند هنر بزرگی باشد؟ فراموش نکن که
زبان، وسیله ارتباط و تعامل توست و باید
حتما آن را به کار بگیری. خجالت نکش و
حرف هایت را برای کسانی که کاملاً به تو
نزدیک هستند بخصوص خانواده ات بگو.

خیلی راحت می توان مشکلات بزرگ را
با حرف زدن، برطرف کرد. در بعضی از
اتفاقات، تنها یک سوء تفاهم کوچک به
وجود آمده که تو می توانی با توضیح دادن،
آن را حل کنی. پس این وسیله تعامل را
همیشه در زندگی ات درست به کار ببر و
فراموش نکن که انسان هایی موفق هستند
که بهتر می توانند از زبان و تعامل استفاده
نمایند.

مسعود را به خاطر دارید؟ او همیشه از
مشکلاتش در مورد عدم توجّه مادرش
حرف می زد: «سرانجام پس از یک سال
رنج و عذاب و احساس فرق گذ

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.