پاورپوینت کامل ایست، نظر به راست، خبر دار! ۱۵ اسلاید در PowerPoint

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل ایست، نظر به راست، خبر دار! ۱۵ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۵ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل ایست، نظر به راست، خبر دار! ۱۵ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد

بخشی از متن پاورپوینت کامل ایست، نظر به راست، خبر دار! ۱۵ اسلاید در PowerPoint :

۹۴

این نوشته را در زیر نور مهتاب و در حالی که کمترین نور ممکن را می توان از ماه پنهان شده در پشت ابرهای تیره برگرفت،
می خواهم بنویسم و بر درست نقطه گذاری هایم در نوشتن با تمام وجود، شک دارم.

چند ماه بیشتر به کنکور نمانده و من به جای آن که درس بخوانم، مشغول به کار شدم. نمی دانم آیا کار درستی می کنم
یا نه؟ در حالی که باید چون پسران و دختران هم سن و سال خودم، خود را برای نبردی سنگین آماده سازم؛ نبردی که
دیگر نه اسلحه های سرد قدیمی چون شمشیر و دشنه به مردم می آیند و نه تکنولوژی مدرن (فناوری) امروزی اعم از
بمب های اتمی و هیدروژنی. این جا اسلحه، هوش و ذکاوت است که باید تو را یاری کند تا بتوانی پشت رقیبانت را به
خاک بمالی!

امروز، پسران و دختران زیادی را در خیابان دیدم که به چنان شدتی قند در دلشان آب می شد که یخ در آب جوش! آن جا
که اسم خودشان را در بین آن همه اسامی مختلف و با وجود تشابهات اسمی زیاد، پیدا می کنند و با خودکار قرمز، دورش
را رنگین می کنند که نکند خدای نکرده گم کنند. و این چند باره دیدن و پیدا کردن اسمی در درون دنیایی از اسامی زیبا
و قشنگ، لذتی دارد که من خود تجربه کننده این لذت به طریق دیگر بودم؛ با این تفاوت که من هر چه گشتم و دیدم و
کاویدم، چیزی ندیدم و ندیدم و ندیدم!

این جاست که تو روزنامه ای را که با هزار دردسر از بازار سیاه آن تهیه کرده ای، به راحتی با شنیدن صدای یک غریبه از
دست می دهی که: «آقا ببخشید! حرف میمِ؟ می شه من نگاه کنم؟».

و تو که حوصله و صبر ایوب نداری، روزنامه را رها می کنی و می روی پی کارت! و تمام ذهن تو از خیابان تا به سمت
خانه، پر شده است از یک جمله، که از دنیای سربازی شنیده ای: «ایست، نظر به راست، خبردار!».

خلاصه، روز حرکت به سمت یک زندگی جدید رسید و من به همراه سررسیدی که دیگر تمام من بود، در یک
صبح زود، وارد سربازی شدم.

خوبی و جالبی این جا این است که برای یک لقمه نان که می خواهند به تو بدهند باید کلی کلاغ پر و پامرغی بروی.
آخر سرْ هم، وقتی به سبد پر از کنسرو لوبیا رسیدی، بگویند غذا کم است باید دو نفر یکی بخورید. این جا برای این
یک تکه نان باید زحمت بکشی که نه من، که هزاران پسر این جا تا به حال چنین تجربه ای نداشته اند. خدایا، شب
اول را بخیر بگذران؛ ما طاقت سختی نداریم، یه وقت می ذاریم فرار می کنیم ها!

جیره تقسیم شد و من لباس هایم را پوشیدم. فعلاً م