پاورپوینت کامل زندگی با مشتری ۱۵ اسلاید در PowerPoint

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل زندگی با مشتری ۱۵ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۵ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل زندگی با مشتری ۱۵ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد

بخشی از متن پاورپوینت کامل زندگی با مشتری ۱۵ اسلاید در PowerPoint :

۷۸

ما یه فروشگاه راه انداخته ایم که چشمتان روز بد نبینه! سلیقه های
رنگ و وارنگ مشتری های ما به اندازه یه جعبه مداد هزار رنگ،
تنّوع دارن. و ما ناچاریم با مشتری هامون زندگی می کنیم. این
مشتری ها مگه می ذارن کسی زندگی هم بکنه؟! این چه زندگیه؟
اینم شد زندگی؟

حالا بَر نخوره بهتون. همه، شما باشن؛ کاشکی این طوری بودن!
(به خودتون وَر ندارین دیگه جَوگیر خوب نیست).

حکایت ما، حکایت رئیس رادیو و تلویزیون است! واسه چی؟
خوب معلومه. اصلاً یکی از مهم ترین شرایط اداره تلویزیون و
رادیوی وطنی، همینه. چیه؟

می دونی؟ یه جعبه جادویی و هفتاد میلیون سلیقه که از رنگ
جلیقه آقای مجری تا تُن صدای خانم بازیگر، با ذرّه بین، ایراد
می گیرن.

حالا توی مغازه ما با اون همه مشتری های جورواجور، از کش سر
و خوش بو کننده زیر بغل گرفته تا جدیدترین وِرژن کارتون شِرِک؛ از
رنگ پوست پیازی لاک ناخن تا عروسک سندی و خروپف، آدامس
گاز گیر و مارمولک چندش آور و سوسک پمپی، پیدا می شه!

همه اینارو بذارین کنارِ کلّی کتاب روان شناسی و ادبیات و رمان که
خواننده های خفنی هم داره.

اینا تنوّع جنسای مغازه؛ امّا تنوّع تیپ و شخصیت ها که نگو و
نپرس.

آقاهای تحصیل کرده با یقه اتو کشیده و پیشونی برّاقشون میان و
کلّ قفسه ها رو ورانداز می کنن و با یه انگشت سبّابه، غبار روی
کتاب ها رو به رُخ ما می کشن.

خانوم خونه دار و همسایه مغازه که انگار فقط دو سه دقیقه فرصت
دارن و باید برگردن خونه؛ چون که بچّه شون روی گاز … ببخشید،
غذاشون سر چراغ داره جزغاله می شه. و تو همون لحظه هم
ارزون ترین و بهترین جنس مغازه رو با بیشترین تخفیف ممکن و
ناممکن، می خوان بگیرن و برن.

بر و بچ هم که نگو! آدم حاضره از دست اونا پناه ببره به زلزله
تسونامی. هشتاد نفر که می شن، یهو تصمیم می گیرن بیان و رو سر
مغازه آوارشن. این چیه؟ اون چنده؟ کِی برامون می آری؟ چرا گرونه؟
حالا چرا دستمو گرفتی، مگه من چی ورداشتم؟ می دونید گاهی آدم
یاد مولوی می افته که می گفت:

گفتند یافت می نشود گشته ایم ما

گفت آنچه یافت می نشود آنم آرزوست!

حالا حکایت بعضی از مشتری های تریپ سرکاری ماست که
میانْ توی مغازه که سراغِ چیزی رو بگیرن که حتمن حتمن اون جا
نیست!!! و عمراً اگه پیدا بشه.

یه سری از دوستان هم که به توصیه