پاورپوینت کامل در سرزمینی دیگر ۴۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل در سرزمینی دیگر ۴۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۴۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل در سرزمینی دیگر ۴۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل در سرزمینی دیگر ۴۰ اسلاید در PowerPoint :

۳۲

در پاییز، جنگ، مدام در جریان بود؛ ولی ما دیگر در آن شرکت نداشتیم. پاییز در میلان، هوا سرد بود و خیلی زود تاریک
می شد. آن وقت چراغ های برق روشن می شدند و قدم زدن در کنار خیابان و تماشا کردن ویترین ها دلچسب بود. بیرون
مغازه ها شکار زیادی آویزان بود و برف، پوست روباه ها را سفیدپوش کرده بود و باد، دمشان را تکان می داد. گوزن ها
خشک و سنگین و خالی آویزان بودند و پرنده های کوچک در باد پرواز می کردند و باد پرهایشان را به هم می ریخت.
پاییز سردی بود و باد از سمت کوه ها رو به پایین می وزید.

هر روز بعد از ظهر، همه ما در بیمارستان بودیم و در غروب آفتاب از راه های مختلفی می شد در شهر قدم زد و به
بیمارستان رسید. دو راه از کنار کانال می گذشت؛ امّا طولانی بود با این همه، همیشه برای ورود به بیمارستان از پلی که
روی کانال بود می گذشتیم. می توانستیم از میان سه پل، یکی را انتخاب کنیم. روی یکی از پل ها زنی شاه بلوط بو داده
می فروخت. جلوی منقل ذغالی او می ایستادیم و گرم می شدیم و بعد که راه می افتادیم، شاه بلوط ها در جیب هایمان
گرم بود. بیمارستان، خیلی قدیمی و زیبا بود. از دروازه ای وارد می شدیم، از حیاطی می گذشتیم و از دروازه دیگری در آن
سو بیرون می رفتیم. معمولاً در بیمارستان، تشییع جنازه بود که از حیاط شروع می شد. آن طرف بیمارستان قدیمی،
کلاه فرنگی های آجری جدید قرار داشت و ما هر روز بعد از ظهر آن جا همدیگر را می دیدیم. مؤدب بودیم و علاقه مند
که ببینیم موضوع از چه قرار است و در ماشین هایی می نشستیم که قرار بود خیلی چیزها را عوض کنند.

دکتر به طرف ماشینی که من در آن نشسته بودم آمد و گفت: «قبل از جنگ به چه کاری بیشتر از همه علاقه داشتی؟
ورزش هم می کردی؟». گفتم: «آره، فوتبال».

گفت: «خوبه، باز هم می توانی فوتبال بازی کنی، حتی بهتر از قبل».

زانوی من خم نمی شد تا قوزک پایم ماهیچه نداشت و آویزان بود و ماشین می خواست زانویم را خم کند و آن را حرکت
دهد، مثل وقتی که سوار سه چرخه می شویم؛ امّا زانویم هنوز خم نمی شد و به جای آن وقتی به قسمت خم شدن
می رسید، ماشین شروع به تکان خوردن می کرد. دکتر گفت: «همه اینها می گذرد. تو جوان خوش اقبالی هستی. دوباره
مثل قهرمان ها فوتبال بازی می کنی».

در ماشین دیگری سرگُردی نشسته بود که دست کوچکی مثل دست بچه ها داشت. وقتی دکتر دستش را که میان دو
تسمه قرار داشت که بالا و پایین می رفت و انگشتان خشک شده اش را حرکت می داد معاینه می کرد، سرگرد به من
چشمک زد و گفت: «من هم می توانم فوتبال بازی کنم جناب سروان؟». او شمشیر باز بزرگی بود و پیش از جنگ،
بهترین شمشیر باز ایتالیا بود. دکتر به مطبش که در اتاق پشتی بود رفت و عکس دستی را آورد که پیش از معالجه با
ماشین تقریبا به کوچکی دست سرگرد بود؛ امّا بعد از معالجه، کمی بزرگ تر شده بود. سرگرد عکس را با دست سالمش
گرفت و با دقت به آن نگاه کرد. پرسید: «در جنگ زخمی شده؟».

– نه، موقع کار دچار حادثه شده.

– جالبه، خیلی جالبه!

و عکس را به دکتر برگرداند.

– به ماشین عقیده داری؟

– نه!

سه پسر بودند که هر روز می آمدند و تقریبا سن مرا داشتند. هر سه اهل میلان بودند. یکی می خواست وکیل شود، یکی
نقاش و یکی هم خیال داشت وارد نظام شود. گاهی وقت ها بعد از این که کارمان با ماشین ها تمام می شد، موقع
برگشتن با هم پیاده تا کافه کووا که پهلوی اسکالا بود قدم می زدیم. چون هر چهار نفر با هم بودیم از راه میان بری که
از محله کمونیست ها می گذشت می رفتیم. مردم، چشم دیدن ما را نداشتند؛ چون ما افسر بودیم و همان طور که از
جلوی مشروب فروشی می گذشتیم یک نفر داد زد: «مرگ بر افسران!». پسر دیگری که گاهی با ما می آمد و با او پنج
نفر می شدیم صورتش را با دستمال ابریشمی سیاهی می بست؛ چون بینی نداشت و قرار بود صورتش را جراحی کنند.
از دانشکده نظامی یک راست به جبهه رفته بود و هنوز یک ساعت از اوّلین روزش در خط مقدم نگذشته زخمی شده
بود. صورتش را ترمیم کردند؛ امّا او از یک خانواده بسیار اصیل بود و نتوانستند بینی اش را درست و حسابی از کار در
بیاورند. بعدها او به امریکای جنوبی رفت و در بانکی کار گرفت؛ امّا این مربوط به خیلی وقت ها پیش است و آن موقع،
هیچ یک از ما نمی دانستیم که بعدا چه وضعی پیش می آید. آن وقت ها فقط می دانستیم که جنگ همچنان ادامه دارد؛
ولی ما دیگر در آن شرکت نمی کنیم.

ما هم مدال های یک جور داشتیم، جز پسری که دستمال ابریشمی سیاه به صورتش می بست. آن قدر در جبهه نمانده
بود که مدال بگیرد. پسر بلند بالایی که چهره ای رنگ پریده داشت و قبل از جنگ می خواست وکیل شود ستوان آردیتی
بود و سه مدال داشت از نوعی که بقیه فقط یکی داشتند. مدت زیادی با فکر مرگ به سر برده بود و کمی بی اعتنا شده
بود. همه ما کمی بی اعتنا شده بودیم و چیزی نبود که ما را در کنار هم نگه دارد، جز این که هر روز بعد از ظهر همدیگر را
در بیمارستان ببینیم. با این حال، در تاریکی شب که جز نور و صدای مشروب فروشی نبود از قسمت خشن شهر به
سوی کافه کووا قدم می زدیم و گاهی مجبور می شدیم در خیابان راه برویم، چون مردها و زن ها در پیاده رو جمع شده
بودند و ما برای عبور بایستی به آنها تنه بزنیم در آن موقع بود که احساس با هم بودن می کردیم؛ چون چیزی رخ داده
بود که مردمی که چشم دیدن ما را نداشتند نمی فهمیدند.

ما هم با کافه کووا آشنا بودیم. گرم و راحت بود و چراغ های زیادی آن جا روشن نبود و در ساعت های خاصی شلوغ و پر
از دود بود. همیشه دخترهایی پشت میز نشسته بودند و روزنامه های مصور روی تاقچه دیوار بود. دخترهای کافه کووا به
راستی میهن پرست بودند و من فهمیدم که میهن پرست ترین مردم ایتالیا دخترهایی بودند که به کافه می آمدند و
گمان می کنم که آنها هنوز هم میهن پرست اند.

اوایل، پسرها به مدال های من احترام می گذاشتند و از من می پرسیدند که برای به دست آوردن آنها چه کار کرده ام. من
کاغذها را نشان می دادم که با زبان بسیار زیبایی نوشته شده و پر از الفاظی مثل برادری و از خودگذشتگی بود؛ امّا اگر
صفات را قلم می گرفتیم در واقع این را می گفت که مدال ها را به من داده اند چون من یک امریکایی هستم. بعد از آن
رفتارشان با من کمی عوض شد؛ هر چند ک

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.