پاورپوینت کامل سینمای زندگی; بید مجنون ۳۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل سینمای زندگی; بید مجنون ۳۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۳۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل سینمای زندگی; بید مجنون ۳۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل سینمای زندگی; بید مجنون ۳۰ اسلاید در PowerPoint :
۴۵
داستان آفرینش ، شکستن عهد انسان با خداوند ، قهر و خشم پروردگار و
سرانجام هبوط انسان از بهشت برین و عفو و بخشایش مجدد پروردگار ،
حکایتی است کهن و تکراری؛ اما همیشه ظرفیت بررسی از زوایای مختلف
و خلق داستانی تازه را داشته و دارد. تِمِ «بید مجنون» نیز در بیان همین
معانی به ظاهر ساده سیر می کند ، اما اثر آن هم چون تلنگری است هر چند
کوچک ، اما بسیار تأمل برانگیز بر فراموشی و شکستن مکرر عهدهای
انسان خاطی با خداوند؛ و درباره انسانی که تنها در زمان سختی ها و شداید
است که دست از غفلت و نسیان برمی دارد و دوباره به سوی خالق خود ، رو
کرده ، عهدهای قدیمی را به یاد می آورد.
یوسف (پرویز پرستویی) که از هشت سالگی نابینا شده ، با پشتیبانی و
حمایت خانواده و همسرش (رؤیا تیموریان) اکنون استاد موفّق دانشگاه
است و خوش بخت و راضی در خانه ای که برایش حکم تکه ای از بهشت را
دارد زندگی می کند ، تا این که با حمایت مالی یکی از اقوام برای معالجه و
عمل چشم هایش به فرانسه می رود؛ چرا که احتمال بسیار ضعیفی وجود
دارد که پس از عمل جراحی ، دوباره بینایی خود را پس از ۳۸ سال به دست
آورد.
یوسف که در تمام دوران نابینایی، رابطه معنوی عمیقی با خدای خود
برقرار کرده با امید فراوان قبل از سفر برای به دست آوردن دوباره بینایی از
خدا کمک می خواهد و عهدی مکتوب با خدا بسته و آن را لابه لای اوراق
مثنوی مولانا به امانت می نهد و راهی پاریس می شود و در آن جا با
شخصی به نام «آقا کریم» آشنا می شود که او هم برای درمان چشم هایش
به آن جا آمده است؛ اما پزشکان به او گوشزد کرده اند که در صورت عمل
جراحی ، احتمال نابینا شدن او زیاد است و او نیز زیر بار عمل نرفته و
نابینایی تدریجی را برگزیده است.
یوسف، تحت عمل جراحی قرار می گیرد و بینایی چشم هایش را به دست
می آورد و وارد دنیای جدیدی می شود که با آن به شدت بیگانه است. با
خوش حالی و شادی فراوان به ایران باز می گردد. در فرودگاه از پشت
شیشه های حائل میان او و استقبال کنندگان مشتاقش به دنبال یافتن مادر
و همسری که تاکنون ندیده روی زنان و دختران پشت شیشه مکث می کند
و البته بیشتر روی جوان ترین و زیباترین ها؛ همان طور که سالیان دراز در
ذهن می پرورانده و درست در همین جاست که با دنیای نابینایی و تصوّرات
خیالی گذشته، خداحافظی کرده، و درون دنیایی متفاوت چشم می گشاید؛
دنیایی که در آن غریبه ای بیش نیست و تناقضات میان این دو دنیا (جامعه
آرمانی و عرفانی قبل از بینایی و جامعه مادی زده ، هوس انگیز و پرشتاب
امروز) به حدی زیاد است که تمامی اعتقادات و تصورات گذشته یوسف را
زیر سؤال می برد و متوجه می شود که تمام این سال ها اشتباه فکر می کرده و
سراسر زندگی اش را با خیال بافی های پوچ ، شکل داده است.
در نتیجه ، با همین عدم تعادل (که اگر واقع بینانه به آن بنگریم به یوسف
حق داده و او را چندان مقصر نخواهیم دانست) ، یوسف به دنیای خیالی
گذشته ، پشت پا زده و با شوق و کنجکاوی ، وارد دنیای جدید دیدن و
دیدنی های ظاهرا رنگارنگی می شود که از او شخصیت تازه ای می سازند که
دیگر قادر به تشخیص واقعیت زیبایی و زشتی ، پاکی و ناپاکی و گناه و …
نیست و غرق در یافته ها و تجربه های حقیر و عشق های کوچک دنیوی ، او
را از خانه و خانواده اش جدا می کند ، طوری که دیگر خانه ای که حکم تکه ای
از بهشت را برایش داشت به مثابه قفسی تنگ که میل به رهایی در آن او را
می آزرد در می آید و با بیرون ریختن و سوزاندن کتاب ها و نوشته هایی که
زمانی تنها مونس و روابط میان او و تمام زیبایی ها و آرامش دنیای نادیدنی
و معرّف افکار و عقاید و عشق و علایقش بودند ، خانه را بدل به ویرانه ای
جهنم وار می کند و در چنان برزخی گرفتار می شود که مجنون وار ، در کوچه و
خیابان می گردد ، با حصارها و موانع برخورد می کند و … تا راه چاره ای بیابد.
در همین احوال که نظاره گر ویرانه های ماحصل زندگی اش است ، در کنار
درب منزلش نامه هایی را می بیند که یکی از آنها از طرف آقاکریم است که
حالا دیگر به طور کامل، بینایی اش را از دست داده است و هم چون
فرشته ای آسمانی ، یوسف را به خود آورده و خطاب به او می نویسد :
«یوسف عزیزم! نمی دانم تو اکنون در چه حال هستی! دلم می خواهد تو از
دیدنی های دنیا بگویی و من از نادیدنی ها…» .
در این حال ، به ناگاه همه چیز از چشم یوسف ، تیره و تار می شود و به
یاد عهدی که با خدا بسته بود می افتد. به داخل حوض آب خانه می رود و
کیف محتوی مثنوی را (که عهدنامه اش در آن بود) می یابد ، چشم دلش
گشوده می شود و حقیقت را هر چند با خودویرانگری و عصیانی که به بهای
از دست دادن دوباره ب
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 