پاورپوینت کامل اولین حضور ۲۲ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل اولین حضور ۲۲ اسلاید در PowerPoint دارای ۲۲ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل اولین حضور ۲۲ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل اولین حضور ۲۲ اسلاید در PowerPoint :
۶۶
وقتی که دختری جوان و بالغ بودم بیشتر دوست داشتم به باغ وحش بروم؛ آن قدر زیاد که حیوان ها را بهتر از دخترهای هم سن و سال خودم می شناختم. راستش به نوعی
می خواستم از دست مردم، راحت شوم؛ برای همین هم همیشه می رفتم باغ وحش. حیوانی که با آن آشنا شدم یک ماده کفتار جوان بود. او هم مرا خوب می شناخت و خیلی هم
باهوش بود. من به او فرانسوی یاد می دادم و او هم زبان خودش را به من می آموخت و بدین ترتیب، ساعات خوشی را با هم داشتیم.
مادرم برای روز اول مِیْ، سرگرم ترتیب دادن مجلسی به افتخار من بود؛ ولی من از آن روز به بعد، هر شب، اضطراب و نگرانی زیادی داشتم. از این مراسم، متنفّر بودم، بویژه
این که این مهمانی به افتخار من ترتیب داده می شد.
صبح خیلی زودِ روز اول مِیْ سال ۱۹۳۴، به دیدن دوستم (ماده کفتار جوان) رفتم.
ـ اَه، لعنتی! امشب مجبورم در این مراسم مسخره شرکت کنم.
ـ خوش به حالت! اگر من جای تو بودم خیلی دوست داشتم بروم. لااقل می شد دو سه کلمه با بقیه حرف زد.
ـ تازه انواع و اقسام خوردنی های خوشمزه هم حاضر کردند. خودم امروز دیدم که یک عالمه خوردنی را با ماشین آوردند خانه مان.
کفتار با ناراحتی جواب داد: «و تو هم ناراضی هستی؟ فکر من را بکن. فقط روزی یک وعده غذا می خورم، آن هم می دانی چه آت و آشغال هایی به خوردمان می دهند؟».
در همین حین، فکر خوبی به ذهنم رسید. با خنده گفتم: «چه طوره تو به جای من بروی؟».
با ناراحتی جواب داد: «ولی ما که زیاد شبیه هم نیستیم؛ وگرنه خیلی خوشحال می شدم بروم».
ـ ببین، هیچ کس در آن تاریکی شب، زیاد دقت نمی کند. اگر تو کمی خودت را بپوشانی، توی آن همه جمعیت، کسی تو را نمی شناسد. تازه، هم قدِ هم که هستیم. تو تنها
دوست من هستی. خواهش می کنم این کار را برای من بکن!
کفتار، به فکر فرو رفت. فهمیدم که واقعا می خواهد پیشنهاد مرا قبول کند. پس از مدتی فکر کردن، ناگهان گفت: «قبوله!».
از نگهبانان باغ وحش در آن دور و بر، خبری نبود. چون هنوز صبح خیلی زود بود. سریع درِ قفس را باز کردم و فرار کردیم. مدتی بعد در خیابان بودیم. یک تاکسی گرفتم. به
خانه که رسیدیم رفتیم تو اتاق من. همه خواب بودند. لباسی را که قرار بود برای مراسم بپوشم آوردم. فقط یک مقدار بلند بود. برای دوستم کمی سخت بود که با کفش های
پاشنه بلند من، راه برود. یک جفت دستکش هم گیر آوردم تا دست هایش را (که پوشیده از مو بود و اصلاً به دست من شبیه نبود) بپوشاند. تا وقتی آفتاب زد و اتاق روشن شد
دوستم یاد گرفته بود که راست بایستد و کمی راه برود. در این اثنا که مشغول بودیم، صدای مادرم آمد که در را باز کرد تا به من صبح به خیر بگوید. خوشبختانه کفتار توانست
سریعا خودش را زیر تختم قایم کند.
مادرم در حالی که پنجره را باز می کرد گفت: «اتاقت کمی بو گرفته. امشب باید یک دوش حسابی بگیری و کمی از عطر و ادکلن های جدید من بزنی».
ـ باشه مامان.
مادرم زیاد نماند. به نظر، تحمل آن بو برایش سخت بود.
«برای صبحانه دیر نکنی ها. خوب؟». مادر با گفتن این کلمات، از اتاق خارج شد.
حالا بزرگ ترین مشکل این بود که چه طور می شد صورت او را پوشاند. خیلی فکر کردیم تا راهی پیدا کنیم؛ ولی او مُدام پیشنهادهای مرا رد می کرد. تا این که سرانجام از من
پرسید: «فکر می کنم جواب را پیدا کردم. ببینم، تو خدمتکار داری؟».
سؤالش مبهم بود. جواب دادم: «آره».
ـ پس تمومه! زنگ بزن بیاید. وقتی آمد، ما می پریم رویش و صورتش را می کَنیم! امشب من صورت او ر
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 