پاورپوینت کامل با چشم های چهارسالگی ام ۲۳ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل با چشم های چهارسالگی ام ۲۳ اسلاید در PowerPoint دارای ۲۳ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل با چشم های چهارسالگی ام ۲۳ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل با چشم های چهارسالگی ام ۲۳ اسلاید در PowerPoint :
۳۸
خانم از زیر شیشه میز تحریر نگاهم می کرد، چهارسالگی ام هم همین طور و بیست و یک سالگی ام.
چهارسالگی ام کنار زاینده رود، انگار تازگی، چیزی را فهمیده بود و بیست و یک سالگی ام هم درست کنار زاینده رود، نگران، بین دو درخت ایستاده بود و ناگزیر، آن چیزی که
در چهارسالگی فهمیده بود و باورش مشکل بود، به عنوان یک اصل مسلم پذیرفته بود. چهارسالگی ام را داده بودم بزرگ کنند. وسط مامان (که محمود بغلش بود) و معصوم
نشسته بود. بزرگش که کرده بودند، نصف معصوم و پای کوچولوی محمود هم افتاده بود. مامان، خانم را که زیر شیشه میز دید گفت: «بَرش دار؛ خوب نیست عکس مرده جلوی آدم
باشد» و من چهارسالگی ام را دیدم که مرده بود و بیست و یک سالگی ام که می مُرد، و پنجاه سالگی ام که هنوز به دنیا نیامده بود، زنده می شد یک روز، به همین زودی.
خانم، پنجاه سالگی مرد. دایی با ماشینش آمد دنبالمان. توی ماشین، دختر خاله ام اعظم و خاله اشرف هم بودند. فکر کردم باز هم تولد آزاده یا فرشته (دختر دایی هایم)
است، دایی آمده دنبالمان. شاید هم می خواستیم برویم پل خواجو.
سوار ماشین که شدم سر نشستن کنار پنجره، خواستم با اعظم دعوا کنم؛ امّا او خیلی زود جایش را به من داد. داشتم مغازه های اسباب بازی، آدم ها، ماشین ها و موتورها را نگاه
می کردم که اعظم گفت: «خانم، مرده است!».
همان طور نگاهم به مغازه های اسباب بازی، آدم ها، ماشین ها و موتورها بود. اعظم گفت: «باور کن!»، باور نکردم. خانم نمی میرد، مامان نمی میرد، بابا نمی میرد، معصوم
نمی میرد، محمود با آن دست و پای کوچولویش نمی میرد، اعظم نمی میرد، خاله نمی میرد، دایی نمی میرد، آدم ها توی پیاده رو نمی میرند. دنیا همیشه هست. همیشه صبح
می شود و شب.
به طرف خانه خانم می رفتیم تا او را هم به جشن تولد آزاده و فرشته ببریم. شاید هم پل خواجو. مامان داشت با خاله اشرف حرف می زد و گلایه می کرد. حتما داشت بهش
می گفت که دیشب بابا دعوا کرده و امروز هم بابا خرجی نداده و رفته مسافرت. به خانه خانم که رسیدیم دم در خانه، پارچه سیاه زده بودند و شلوغ بود. حتما خانم روضه گرفته
بود. رفتیم تو. خانم وسط اتاقش خوابیده بود. دیوارهای اتاق، سیاه بودند. یک پارچه سفید، روی خانم بود. همه گریه می کردند. اعظم از لای جمعیت، خودش را کشاند طرف من
و گفت: «دیدی خانم مرده است!».
داد زدم: «نخیر، خانم خواب است!». پریدم روی خانم. با انگشت هایم چشم هایش را باز کردم. چشم هایش زود بسته می شد. دوباره باز کردم، بسته شد. گفتم: «خانم! من
آمدم پاشو! خانم! پاشو!». خانم پا نمی شد. گونه هایش رفته بود تو.
ـ خانم! پاشو! پاشو!
چشم هایش باز نمی شد. من هم مثل بقیه شروع کردم به گریه کردن. تازه فهمیدم دنیا تا همیشه نیست. ما می میریم.
همین چند روز پیش بود که وقتی از باغ رضوان برگشتیم برایم یک توپ خرید. در باغ رضوان، خانم نشسته بود سر قبر آقاجان و من روی قبرها بازی می کردم. چند تا قبر
کوچولو هم بود. به خانم گفتم: «اینها اندازه من بوده اند، مرده اند؟». خانم یکدفعه زد توی صورتش و گفت: «نه، خدا نکند!».
تا چند روز پیش نمی دانستم مرگ یعنی چه؟ قبرها قبر نبودند. قبر کوچولوها فقط قبر کوچولو بودند. آقاجان را هم اصلاً ندیده بودم که وقتی مُرد، بفهمم مرده است.
صدای گریه ها هر لحظه اوج می گرفت. مامان و خاله اشرف، هی خودشان را می انداختند روی خانم و گریه می کردند.
اعظم دست من و چندتا از بچّه های اندازه من را گرفت و گفت: «برویم از دم حمام شیخ، بلیسی(۱) بخریم». دنبالش رفتیم. بلیسی مان را خریده بودیم و لیس می زدیم. گریه
می کردم و بلیسی ام را لیس می زدم. یک دفعه، صدای گریه و لا
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 