پاورپوینت کامل داستان; غولومی ۱۵ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل داستان; غولومی ۱۵ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۵ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل داستان; غولومی ۱۵ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل داستان; غولومی ۱۵ اسلاید در PowerPoint :

۸۸

همه ماجرا از آن روز صبح شروع شد که من از خیابان پیچیدم توی کوچه. اصلاً به فکر
هیچی نبودم و تسبیح می انداختم و کفش های پاشنه خوابانده ام هم لِخ لِخ می کردند و
از صدایشان کِیف می کردم.

از سرِ کوچه، نگاهم به خانه مان افتاد که جمعیت زیادی دمِ درش جمع شده بودند. اوّلش
فکر کردم خانه همسایه مان است؛ امّا جلوتر که رفتم، فهمیدم خانه خودمان است.
ترسیدم. ایستادم. نزدیک بود قلبم هم بایستد. بعد دویدم. کلاه شاپوام را با دست نگه
داشته بودم و می دویدم. رسیدم به خانه. مردم را کنار زدم و رفتم تو. توی خانه، سر و
صدا و گریه و های و هو بود. وسط هال هم یک نفر، دراز کشیده بود و یک پارچه سفید
انداخته بودند رویش. داد زدم یا امام زمان! فکر کردم آقام مُرده؛ امّا بعد دیدم
آقام گوشه هال ایستاده و دستش را گرفته جلوی صورتش و گریه می کند. ننه ام هم که
افتاده بود روی جنازه و هی می زد به سر و سینه خودش. محسن و رضا هم که بالا سرِ جسد
بودند. پس این یارو مُردهه کی بود؟

بعد، چند نفر یاالله یاالله گفتند و آمدند تو و تابوتی هم آوردند. تابوت را زمین
گذاشتند و رفتند بالا سرِ جسد. من خشکم زده بود. ننه ام محکم جسد را بغل کرد و گفت:
«نه به خدا نمی ذارم ببریدش!». چند تا زن آمدند و ننه را کنار کشیدند؛ امّا ننه، هی
می دوید و خودش را می انداخت روی جسد. دلم کباب شد. یکدفعه، اشک هایم راه افتاد.
مانده بودم ببینم این جسد، جسدِ کیست. بعد که ننه را خوب کشیدند کنار و گرفتندش تا
دیگر نیاید جلو، یکی از آن چند نفر خم شد، گوشه پارچه سفید را از صورت جسد کنار زد.
من دیدم: اِهه… آن جسد، جسد من است. یارو عین خودم بود. موهاش، سبیل هاش.. حتّی
ریش های دو سه روزه تیغ تیغی اش. نزدیک بود غش کنم. ننه، خودش را از دست زن ها
بیرون کشید. دوید، آمد و دوباره خودش را انداخت روی جسد. داد زد: «نه، به خدا اگه
اونو ببرید، باید منم ببرید کنارش بخوابونید! غلام جون! ننه، بلند شو. غلومی ام
بلند شو!». حالا به جای گریه، داشت خنده ام می گرفت. با خودم گفتم: ببین این
بنده های خدا، چه جوری سرِ کار رفتن. من این جا، رو به روشونم؛ زنده و سر حال. اون
وقت معلوم نیست این مرتیکه، کیه که منو با اون اشتباه گرفتن! رفتم جلو گفتم: ننه!
چته؟ من که این جام! ننه!… با تواَم… .

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.