پاورپوینت کامل گاهی انسان، به زندگی معنا میبخشد و گاهی خدا! ۴۹ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل گاهی انسان، به زندگی معنا میبخشد و گاهی خدا! ۴۹ اسلاید در PowerPoint دارای ۴۹ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل گاهی انسان، به زندگی معنا میبخشد و گاهی خدا! ۴۹ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل گاهی انسان، به زندگی معنا میبخشد و گاهی خدا! ۴۹ اسلاید در PowerPoint :

۳۹

پرده اوّل:

مرد، روی تخت بیمارستان دراز کشیده است. دوستان و همکارانش به دیدنش آمده اند. می
پرسد: «اضافه حقوق را ریخته اند؟ حق بازنشستگی را چه طور؟ راستی، پنجاه هزار تومانی
که قرار بود بابت عید غدیر بدهند، چی شد؟». همه دوستان و همکارانش نگاهی به هم
می کنند و سری تکان می دهند. مرد باز می پرسد: «راستی، قرار بود اضافه شایستگی
بدهند؟ به حسابمان نریختند؟». همه باز سکوت اختیار می کنند و نگاه ها به سوی هم
روانه می شود و می گویند اگر خبری شد، حتماً بهت خبر می دهیم.

چند روز بعد، مرد باید شیمی درمانی شود؛ چون سرطان ریه گرفته است، امّا خودش باور
ندارد. می گوید: «الآن شمال، زمین متری چند است؟ می خواهم زیباکنار یک ویلا بخرم؟
پسرم فرزان که بزرگ شد، جایی داشته باشد برای تفریح و گشت و گذار».

زندگی، پر شده از لحظات مادّی برای ما، مثلاً این مرد، اصلاً نمی داند چند روز دیگر
زنده می ماند، بعد همه اش به این فکر می کند که حقوقش چه می شود؟ زمین متری چند
است؟ نگران اینده فرزندش است؟ خودش چه می شود این وسط؟ اصلاً به فکر خودش هست؟ اگر
بمیرد چه؟ اصلاً فکر کرده است که این بیماری ای که تمام تنش را احاطه کرده،
می تواند یه موهبت الهی باشد؟ می تواند نگاهش را طوری کند که از این بیماری درس
بگیرد؟ می تواند به جای این که ساعت ها به حساب و کتاب کردن پول هایش بپردازد، به
صحبت کردن با اطرافیانش بپردازد.

با شنیدن حرف های کسانی که دچار بیماری هستند، گاهی ما را به خودمان می آورد که چه
قدر غرق در زندگی مادّی شده ایم و چه قدر خودمان را درگیر کرده ایم، طوری که گاهی
اصلاً فراموش می کنیم که به درون باید رفت و به زندگی معنویمان رنگی بدهیم، و
خودمان را از این تلخی و ذهنی ایرادگیر و چه بسا خصومت و نفرت که باعث می شود از پا
در بیاییم و زندگی مان دچار یک نوع سردرگمی شود نجات دهیم.

پرده دوم

دخترک بر می گردد پشت سرش را نگاه می کند، می بیند همه جور زندگی کرده، به جز آن
مدلی که خودش می خواسته. همه مدل بوده و همه مدل شده، به جز اون مدلی که خودش و از
ته دلش می خواسته.. همیشه این پدر و مادرش بودند که برای او تصمیم گرفتند… یک
لحظه فکر کرد واقعاً زندگی یعنی همین؟ معنای زندگی، این است که پدر و مادر برایش
تصمیم بگیرند؟ پس دیدگاه و نگاه خودش توی این زندگی کجاست؟ کی باید آنها را بشناسد؟
اصلاً هدف از زندگی کردن یعنی چی؟

دخترک، کلّی سؤال در ذهنش بود که رفت سراغ پدربزرگ همیشه مهربانش و از او پرسید:
«آقا جون! هدف از زندگی کردن یعنی چه؟ اصلاً معنای زندگی چیست؟».

پدر بزرگ گفت: «عزیزم! گاهی اوقات معنای زندگی، هدف نیست؛ بلکه فایده زندگی است.
ابتدا باید فرق بین فایده و تفاوت روشن شود و بعد معنای زندگی مشخص شود. گاهی
انسان، به زندگی هدف می بخشد و گاهی خدا؛ این، بستگی به ماست که تشخیص دهیم».

دخترک، کمی عمیق شد و گفت: «پس معنای زندگی من چیست؟».

پدربزرگ گفت: «تو زندگی را به هدف و فایده تقسیم بندی کردی، در صورتی که شاید این
تقسیم بندی برای همه عالم یکسان نباشد. پاره ای متفکّران یا مورّخان می گویند: وقتی
هدف هستی برای انسان از دست رفت، او هدف زندگی را نیز از دست داده است. تو باید
بشینی و ببینی هدف از زندگی کردنت چیست؟ و چه فایده ای برایت دارد؟ بعدش باید ببینی
اون کسی که این زندگی رو به تو داده، چه انگیزه ای داشته؟ که آن وقت جواب او هدف
خود بینانه و هدف خارجی زندگی ات می شود؟

اگر فکر می کنی که پدر و مادرت این زندگی را به تو داده اند باید بروی سراغ آنها و
ببینی علتش چی بوده که آنها به تو زندگی داده اند؟ و اگر فکر می کنی در عمق این
زندگی، چیزی فراتر از پدر و مادر وجود دارد، باید ببینی زندگی تو چه نقشی در کل
هستی داشته است؟».

دختر با کلّی فکرهای جدید رفت که با خودش خلوت کند و برای زندگی اش معنای جدید
بسازد؛ معنایی فراتر از معنای که فکر می کرد.

پرده سوم

همه می میرند، اسم یکی از داستان های سیمون دوبوار هست. «ریمون فوسکا» فرمانروای
جوان و مغرور «کارمونا» در قرن سیزدهم میلادی، از تصوّر پیر شدن و مرگ، دچار هراس
می شود. او چنین می اندیشد که عمرش آن قدر دراز نخواهد بود که بتواند شهرش را به
راستی سربلند و باشکوه سازد. سپس با یک پیرمرد یهودی آشنا می شود و وی یک اکسیر عمر
جاودان را به فوسکا پیشنهاد می کند. پیرمرد یهودی، آن اکسیر را در مصر کشف کرده
است. با این که پیرمرد یهودی، هراس زیادی از مرگ دارد با این حال، جرئت نوشیدن آن
اکسیر را ندارد؛ زیرا چشم انداز یک زندگی پایان ناپذیر به نظر او هولناک می اید.

از سوی دیگر، کنت فوسکا، ترسی از عمر جاودان ندارد، بویژه که این اکسیر، او را
همواره جوان نگاه می دارد. بنا بر این، اکسیر را نوشید و در برابر مرگ، مصونیت پیدا
کرد. او به مدت دو قرن، بر شهرش حکومت کرد، جنگ هایی را شعله ور ساخت، بناهای نو
را احداث کرد، به زنان بسیار دل سپرد و به چشم خود، شاهد مرگ فرزندان، نوه ها و
نتیجه هایش بود. ولی جالب است که بدانیم دستاوردهای او در طول چند قرن، بیشتر از آن
چیزی نبود که وی می توانست در مدت چند سال حکومت خویش به دست آورد.

مردم تحت حکومت او، بر طبق میل و خواسته خود زندگی می کردند و حاضر به پذیریش
اندیشه های بزرگ زمامدار خود نشدند. به جای قدرشناسی از زحمات کنت فوسکا، از وی
هراس داشتند و آرزو می کردند که از دست او خلاص شوند. فوسکا پس از پی بردن به این
حقیقت، شهر کارمونا را ترک گفت و به صورت یک مشاور شرور و مورد اعتماد شارل پنجم
(امپراتور روم) درآمد. فوسکا قادر نبود شخصاً نقشه های خود را برای برتری بر جهان،
عملی سازد؛ لذا این نقشه ها را به امپراتور پیشنهاد کرد و سپس به سیر و سیاحت در
دنیا پرداخت.

در قرن هفدم، او در کشف سرزمین کانادا شرکت کرد و در محافل سیاسی پاریس فعال بود.
وی حتی در انقلاب فرانسه نیز شرکت داشت. فوسکا سالیان دراز را در زندان و تبعید
گذراند و حتی در یک مورد، به مدت شصت سال زندانی بود. در طول سده ها، او عشق ورزید،
ازدواج کرد و همه همسران و فرزندانش پیر شدند و مردند؛ ولی خود او همیشه جوان باقی
می ماند.

امّا به تدریج از ادامه زندگی خسته شد. کم کم دچار بی اعتقادی شد. نمی توانست به
اینده و پیشرفت، اعتقادی داشته باشد. حتّی در مورد زنان در ابتدا عقیده داشت که چون
مورد علاقه و توجه یک مرد فناناپذیر هستند، بنا بر این، از سعادتی بی همتا
برخوردارند؛ زیرا همیشه آنها را به خاطر خواهد داشت؛ ولی کم کم به اشتباه خود پی
برد، و زنان چون متوجّه شدند که عاشق فناناپذیرشان قادر نیست عشق آنان را خواه در
زندگی و خواه در مرگ، به دل خود راه دهد، از شدت خشم، دیوانه شدند.

از نظر فوسکا، عمیق ترین عواطف نیز فانی بودند. فوسکا شخصاً به این حقیقت پی برد که
فقط کسانی که باید بمیرند، قادر به دوست داشتن زندگی، به عهده گرفتن کارهای بزرگ،
تحمّل خطرات و امید به اینده هستند. فوسکا در دوران جوانی، گل سرخ های بسیار را
هدیه و عشق های فراوانی را تجربه کرده بود، به طوری که قادر به ارزیابی هیچ یک از
آنها نبود. وی از ادامه این بازی بی معنا، خسته شده بود. فقط کسانی که فانی هستند
نقشه های درازمدت می کشند و طوری عمل می کنند که گویی هرگز نخواهند مرد.

واقعاً کاش می شد که ما آدم ها می توانستیم از شرایط زمینی و مادی و مقتضیات زندگی،
کمی دست بکشیم و جنبه های دیگری از زندگی را نیز بررسی کنیم.

پرده چهارم

زن، با دستمال، دور دهن مرد را پاک می کند و می گوید: «چه قدر حرص مال دنیا رو
خوردی؟ چه قدر دنبال چک و سفته بودی؟ چ

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.