پاورپوینت کامل شب، سکوت و معنای آسمان ۲۷ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل شب، سکوت و معنای آسمان ۲۷ اسلاید در PowerPoint دارای ۲۷ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل شب، سکوت و معنای آسمان ۲۷ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل شب، سکوت و معنای آسمان ۲۷ اسلاید در PowerPoint :
۲۰
از قدیم و ندیم ها یک بقچه ترمه ای که مالِ پدربزرگ های من بوده است، دست به دست
شده و از باد و باران رد شده و حالا به دست من رسیده است.
در این بقچه، چیزهای عجیب و غریبی هست: یک سکّه نقره خیلی درشت، یک شجره نامه
خانوادگی و یک دیوان حافظِ جیبی. این بقچه، یک جور ارثیه فامیلی است. یک چیز سنّتی
و باارزش که برای همه ماها، برادرها و خواهرهایم و بقیه فامیل، مثل راز می ماند.
ما هنوز درست نمی دانیم که ابتکارِ پیچیدنِ این بقچه خانوادگی، کارِ چه کسی بوده
است. مهم نیست!
از بچگی، سرِ دیدن چیزهای این بقچه، دعوا بوده است و من هم مثل همه، دزدکی، فقط
گاهی بازش می کردم و به آن سکّه خوش رنگ دست می کشیدم و به نوشته های نامفهومش خیره
می شدم. مدرسه که رفتم، توانستم شجره نامه را هم بخوانم و بفهمم که آبا و اجداد من
چه کسانی بوده اند و بعد ترها، بیشتر از دیوان حافظش حَظّ می بردم؛ دست نویس و
خوشنویسی شده، با چند صفحه تصویرِ گل و مرغ و منظره باغ و بوستان.
راستش بقچه فامیلی، یک جورهایی به ما هویت می داده. حالا هر کس یک جور. یکی با آن
سکّه فکر می کند که ما خانواده خیلی ثروتمندی بوده ایم و حالا هم باید بیشتر پول
جمع کنیم و این درسِ بزرگ ترهای از دنیا رفته را همیشه به یاد داشته باشیم!
یکی به شجره نامه در آن بقچه تکیه می کند و مدام از شکوه و جلال و برو بیای آن
نیاکان، دم می زند. پس ما باید قدرش را بدانیم و کلاس بگذاریم و کم نیاوریم.
بعضی ها هم با حافظ، دل خوش اند و در حال و هوای غزل های ناب و عالَم احساس و شعر و
عاشقی او نَفَس می کشند.
وقتی به سن و سالی رسیدم که کم کم پشت لب هایم داشت سبز می شد، تصمیم گرفتم به قضیه
بقچه، جدّی تر فکر کنم و برای اینده و حال خودم از پیام های بقچه استفاده کنم.
سکّه، جذّاب بود و به پول، خیلی فکر می کردم و هزار و یک راه را در ذهنم مرور
می کردم برای ثروتمند شدن. می گذشت. راضی نمی شدم. انگار چیزی کم بود.
از اعتبار و تبار شجره نامه هم لذّت می بردم؛ ولی باید راهش را هم پیدا می کردم که
دست کم بتوانم شبیه آن اجداد، به جایی و به شهرتی و به جایگاهی دست پیدا کنم. امّا
از چه راهی؟ سؤال بزرگ ذهن من!
ولی از حق نگذریم؛ غزل های حافظ، خیلی وقت ها کمکم می کرد و راه هایی را نشانم
می داد.
چو قسمت ازلی، بی حضور ما کردند
گر اندکی، نه به وفق رضاست، خرده مگیر!
یا:
با هیچ کس نشانی، زان دلستان ندیدم
یا من خبر ندارم یا او نشان ندارد!
یا:
بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم
فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو دراندازیم.
ولی خوب، حافظ مالِ هفتصد، هشتصد سال پیش بوده و شاید با محیط و زمانه و روزگار من،
زیاد آشنایی نکند.
باز هم صد در صد، قانع و راضی نمی شدم.
یک بار تصمیم گرفتم که بقچه ارثیه فامیلی را نادیده بگیرم و سعی کنم خودم
آستین هایم را بالا بزنم و بیفتم دنبال پیدا کردن «معنای زندگی».
برایم دشوار بود، امّا نیاز داشتم که به آن همه سؤال هایی که یکی یکی یا چندتایی به
دلم و به مغزم هجوم می آوردند، پاسخ بدهم. نشستم پای حرف های این و آن. از پیرمردِ
سبزی فروشِ محلّه گرفته تا روحانی مسجد و آقای معلّم مدرسه. به قفسه های کتاب هایم
سر می زدم و به جای صبحانه و ناهار و شام (یعنی همراه با صبحانه و ناهار و شام)، به
حرفه ها و نکته ها و برگه های کتاب ها دل می دادم. از خدا هم غافل نمی شدم. در قنوت
نماز و دعای دسته جمعی، باز هم به فکر این تلاطم و کند و کاو درونم مشغول بودم.
تا گذشت و گذشت.
و یک تابستان، مثل تابستان های پیش که می رفتیم بالای پشت بام و شب ها را آن جا
می خوابیدیم، از راه رسید. بالای پشت بام، یکی از آن معدود چیزهایی بود که هنوز ذوق
زده ام می کرد: هوای خنک، صدای زنجره ها و ماهی که تا دم صبح، آن بالا در جمع
ستاره ها بیدار می ماند. آن تابستان، با همه تابستان های دیگر فرق داشت. شاید چون
حال و هوای من، سرگیجه ها و پرسش های من از همیشه بیشتر شده بود.
بعضی شب ها از ستاره ها خبری نبود. هوا ابری می شد و باید در حسرت ملاقات ماه و
ستاره، تا فردا شب صبر می کردم.
مدّتی که گذش
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 