پاورپوینت کامل سینمای زندگی ۸۳ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل سینمای زندگی ۸۳ اسلاید در PowerPoint دارای ۸۳ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل سینمای زندگی ۸۳ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل سینمای زندگی ۸۳ اسلاید در PowerPoint :
۸۲
ازدواج، موضوع بسیار مهمّی است و سینما هم از آن غافل نبوده است. کمتر فیلم
سینمایی ای است که در آن، ازدواج یا مسائل جانبی آن، محور یا جزو داستان آن نباشد.
به لطف دوستان مجلّه، برای صفحه پاورپوینت کامل سینمای زندگی ۸۳ اسلاید در PowerPoint این شماره، پیشنهادها و مطالب ارسالی،
بیش از شماره های دیگر بود. به همین جهت و به دلیل اهمیت موضوع ازدواج، در این
نوبت، با چهار فیلم سینمایی، آشنا می شوید.
بخش اجتماعی
حدیث زندگی، به روایت یک فرشته
(درباره فیلم: بهشت بر فراز برلین)
کوثر احسن مقدّم
مشخصات فیلم
فیلم «بال های اشتیاق» که در ایران، با نام «بهشتْ بر فراز برلین» به نمایش درآمد،
محصول مشترک آلمان غربی و فرانسه به سال ۱۹۸۷ و به کارگردانی «ویم وندرس» است. این
فیلم ۱۲۸ دقیقه ای، توانست جایزه بهترین کارگردانی جشنواره کن همان سال را به دست
آورَد. ویم وندرس، از نسل فیلمسازان امروزی آلمان است که در اواخر دهه شصت و اوایل
دهه هفتاد میلادی، با هدف تجدید نظر در معیارهای کهن فیلمسازان آلمان، پا به عرصه
گذاشتند. وندرس، پس از تحصیل سینما و ساخت چند فیلم کوتاه، نخستین فیلم هایش را در
اوایل دهه هفتاد میلادی ساخت: «تابستان در شهر»، «ترس دروازه بان از پنالتی» و «داغ
ننگ».
آنچه باعث شهرت جهانی وندرس شد، فیلم های جاده ای او از قبیل: آلیس در شهرها
(۱۹۷۴)، حرکت غلط (۱۹۷۵) و سلاطین جاده (۱۹۷۶) بود که بسیار تأثیر گرفته از سینمای
امریکاست. وندرس، با ساخت فیلم های «پاریس تگزاس» (۱۹۸۴) و «بهشتْ بر فراز برلین»
(۱۹۸۷)، به اوج شهرت خود رسید و توانست جوایز بسیاری را از آنِ خود کند. فیلم نامه
این فیلم توسط «ویم وندرس» و «پیتر هانکه» نگارش شده است. موسیقی متن، اثر «یورگن
نیپر» و فیلم بردار فیلم، «هانری آلکان» است. بازیگران، برونو کانتس، اتو ساندر،
سولوایگ دومارتین، پیتر فالک و کورت بویس هستند.
در این فیلم، ویم وندرس برای نشان دادن دو دیدِ متفاوت انسان و فرشته، نسبت به
دنیا، فیلم را به دو قسمت سیاه ـ سفید و رنگی تقسیم کرد. دنیای فرشته ها با
یکنواختی و آرامشش، سیاه ـ سفید و دنیای انسان ها که سراسر شور و هیجان و حتی گاهی
درد و رنج است را به صورت رنگی نمایش داد.
وندرس، در بهشتْ بر فراز برلین، به سادگی دنبال زندگی می گردد. زندگی چیست و من چه
نقشی در زندگی دارم؟ تنها یک موجود فرازمینی است که می تواند به این سؤال پاسخ دهد
که زندگی چیست؟ موجودی که با تعریفی سلبی از زندگی انسانی رو به روست: یعنی
فرشتگان. فرشتگان وندرس می توانند پاسخ دهند که تفاوت زندگی انسان با دیگر موجودات
چیست؟ آنها زندگی را می بینند، حسن می کنند و گاه آرزویی در آنها پدید می اید؛ امّا
فاقد توانایی کسب تجربیاتی هستند که برای انسان های عادی وجود دارد. آنها حتی
نمی توانند کوچک ترین تغییری در دنیای اطراف خود به وجود آورند.
نقد و بررسی
به راستی ،کودکان فرشته اند یا فرشته ها کودک اند؟ شاید کودکان، همان فرشتگانی
هستند که خداوند، آرزوی انسان شدنشان را اجابت کرده است. در شهر برلین، تنها کودکان
هستند که می توانند فرشته ها را ببینند که این، خود اشارتگر ضمیر پاک انسان در بدو
تولّد است.
این فیلم، روایتگر طعم تلخ و شیرین، جذّاب، خسته کننده، وسوسه انگیز و کسالت بار
انسان بودن است. دانیل، فرشته ای است که از سرکشی به فعالیت های انسان ها خسته شده
و زمانی که عاشق یک انسان فناپذیر می شود، آرزو می کند که انسان بشود. و ایا
حقیقتاً چه لذّتی در انسان بودن نهفته است که حتی فرشته را وادار به پذیرش تمام
رنج های بشری می کند تا به آن لذّت، دست پیدا کند؟
یکی از دیالوگ های جالب توجّه فیلم، سخن دانیل است: «امّا گاهی، از وجود روحانی خود
خسته می شوم. به جای آن که همیشه در این بالا پرواز کنم، دوست دارم تا احساس کنم
وزن دارم، دوست دارم تا جاودانگی ام پایان یابد و بر روی زمین بروم. در هر قدم، باد
را احساس کنم. دوست دارم بتوانم بگویم: اکنون… اکنون و اکنون و دیگر نگویم: برای
همیشه». دانیل، دوست دارد تا نافرمانی را تجربه کند. او خسته از تکرار گفتن آری
است: «بتوانم بگویم: اَه و اوه و هِی به جای آن که بگویم: بله و آمین.
بستر جریان فیلم، یکی از عجیب ترین شهر های زمان خود است: برلین؛ شهری دو پاره؛
شهری که نمادی است از دو تفکّر، دو دنیا و دو نسل… .
یک پاره، مردمی آرمان گرا و ایده آل طلب و نیمه دیگر، مردمی با تفکّرات ماتریالیستی
و مادی گرایانه. انتخاب برلین دو تکّه، تمهیدی است برای نشان دادن دو پارگی جهان
خلقت که در یکسو، معناست و در سوی دیگر، ماده. یک سو، انسان و در دیگر سو، فرشته.
فیلم از جایی به نقطه اوج خود می رسد که دانیل، تصمیم راسخ خود را برای هبوط به
درجه انسانی می گیرد؛ هبوطی که خود، بزرگ ترین صعود است؛ همان صعودی که خداوند، در
مقابل اعتراض فرشته ها به خلقت انسان می فرماید: «همانا من چیزی می دانم که شما
نمی دانید».
دانیل باید زمینی شود و برای این کار، تنها انگیزه ای قوی می تواند او را از دنیای
فرشتگان، خارج کند و این انگیزه (و شاید اتفاق) چیزی نیست جز غریب ترین حس انسانی
یعنی عشق. دانیل، عاشق ماریون می شود. ماریون، بندباز سیرکی است که امکان تعطیلی آن
وجود دارد. ماریون، رنج می برد و سؤال، دقیقاً همین است که: ایا دانیل می خواهد در
رنج او شریک شود؟ و بلافاصله این سؤال که: ایا عشق، همان شراکت انسان ها در رنج
یکدیگر است؟
ماهیت عشق، هر چه باشد، نیرویی شگرفت در آن، پوشیده است که انگیزه دانیل می شود
برای ورود به دنیای انسانی. دانیل، در این مدت از تشویق های پیتر فالک (که نقش خودش
را بازی می کند) بی بهره نیست؛ گویی فالک، نقش مرشد او را دارد. برای دانیل، این
فرصت، تنها یک بار پیش می اید و او آن را می پذیرد. در نتیجه، دانیل، چیزی را
می داند که دیگر فرشتگان نمی دانند.
وندرس، در پایان فیلم، عشق را دوباره تعریف می کند، این بار، از زبان ماروین؛
انسانی که خود می گوید: «من همواره تنها بوده ام؛ امّا هرگز تنها زندگی نکرده ام».
این نکته، او را از دانیل و عشقش جدا می کند. او در پی گمشده ای بوده است، با درد
انسانی زندگی کرده و برای یافتن عشق، صبر کرده است. دراین جاست که از دانیل
می خواهد که تصمیم بگیرد؛ تصمیمی که «برای همه انسان هاست» و دانیل می پذیرد. در
این لحظه است که به قول خود ماریون، به معنای واقعی، تنها می شود و این تنها شدن،
به معنای کل شدن است؛ یعنی آنها به کلّیت رسیده اند برای همین، آنها همه انسان ها
هستند. عشق، آنها را تبدیل به کل کرده بود و عشق، معنا شد.
آنچه فیلم وندرس را از مشابه هالیوودی اش (شهر فرشتگان با بازی نیکلاس کیج و میگ
رایان) جدا می کند، نگاه کاملاً فلسفی وندرس و ایجاد محیطی مناسب برای بیان سؤالات
همیشگی ذهن بشر است. وندرس، در پی یافتن پاسخ این سؤال هاست که : بشر چیست؟ چه
می کند؟ چه می داند؟ و در نهایت، هدف زندگی چیست؟ وندرس می خواهد بگوید که وجه
ممیزه بشر از دیگر موجودات، خلاصه می شود در عشق که شالوده خلقت هستی است، در رنج،
در سرمستی و حتی کارهای عادی روزمرّه که در انجام دادن آنها اختیار دارد. همچنان که
پیتر فالک، در اوّلین ملاقاتش با دانیل می گوید: «تا سیگار بکشی و قهوه بنوشی… و
اگر این دو را با هم انجام دهی فوق العاده می شود. هنگامی که دستانت سرد می شود
آنها را به هم بمالی…».
بودن و نبودنِ فرزند در زندگی
(درباره فیلم: لیلا)
محمّد جعفر فوتمی و محمّد شیردل
مشخصات فیلم
نام: لیلا؛ ژانْر: اجتماعی، خانوادگی، ملودرام، عاشقانه؛ کارگردان: داریوش مهرجویی؛
دستیار اول کارگردان و برنامه ریز: محمّدرضا شریفی نیا؛ بازیگران: علی مصفّا (رضا)،
لیلا حاتمی (لیلا)، محمّدرضا شریفی نیا (دایی لیلا)، امیر پایور (پدر رضا)، شقایق
فراهانی (عروس)، جمیله شیخی (مادر رضا)؛ نویسنده داستان: مهناز انصاریان؛ زمان: ۱۲۴
دقیقه؛ سال ساخت ۱۳۷۵/۱۹۹۶؛ تاریخ اکران: ۳۰ مهر ۱۳۷۶؛ جنس فیلم: ۳۵ میلی متری؛ نوع
فیلم برداری: واید(wide)؛ وضعیت دوبله: صدابرداری سر صحنه؛ درجه بندی ایرانی: الف؛
درجه بندی خارجی: نمایش عمومی(PG)؛ صدا: اُپتیک.
داستان فیلم
لیلا، روز شُلّه زردپزان با رضا، آشنا شده و این آشنایی، به ازدواج منتهی می شود.
یک سال بعد، لیلا در روز تولّد خود، متوجّه می شود که باردار نخواهد شد. رضا که
تنها پسر خانواده است، مدام توسّط مادرش (جمیله شیخی) تحت فشار است که به ازدواج تن
در دهد تا شاید از زن دوم، صاحب پسر شود. لیلا، بر خلاف میل باطنی اش تحت فشارهای
وارده از طرف مادر رضا، به ازدواج دوم رضا، رضایت می دهد. بنا بر این، رضا به
خواستگاری دختران منتخب خاله خود می رود و هر بار، با آوردن بهانه ای از ازدواج سر
باز می زند؛ امّا سرانجام، تسلیم شده و دختری (شقایق فراهانی) را انتخاب می کند.
روز ازدواج، لیلا که نمی تواند شاهد حضور زنی دیگر در خانه خود باشد، خانه را ترک
کرده، شبانه، به خانه پدری خود می رود. حاصل ازدواج رضا با زن دوم، دختری می شود به
نام باران. رضا که زندگی به کامش تلخ می شود، زن دوم را طلاق می دهد؛ امّا لیلا
حاضر به بازگشت به خانه نیست. سال ها می گذرد و رضا به امید راضی کردن لیلا، روز
شلّه زردپزان، به همراه دختر کوچکش باران، به خانه لیلا می اید و برای او به مانند
روز اول آشنایی، شلّه زرد می آورد… .
نقد و بررسی
فیلم لیلا، در عین حال که فداکاری و صداقت یک زنْ به همسرش را نشان می دهد، به نقد
تفکرّرات سنّتی می پردازد. شخصیت لیلا، یک زن دلسوز و فداکار است که علاقه مفرط به
شوهرش رضا دارد و به همین جهت و برای حلّ مشکل عدم بارداری، تن به ازدواج دوم رضا
می دهد. البته رضا نیز با بی توجّهی کردن به مشکل بچه دار نشدن لیلا، علاقه و عشق
خود را نشان می دهد؛ امّا با پیشنهاد مادر رضا به لیلا ـ که از او درخواست رضایت
برای ازدواج مجدّد رضا می کند ـ، زندگی آن دو، دگرگون می شود. رضا که رضایت لیلا
(البته رضایتی که از روی اجبار بود) را می بیند، به این باور می رسد که با ازدواج
مجدّد می تواند هم صاحب فرزند شود و هم در عشق خود به لیلا، وفادار بماند. رضا که
با عذاب وجدانْ همراه است، خودش را با این جمله که «لیلا باید همسر دوم منو قبول
کنه»، وجدانش را فریب می دهد.
در سوی دیگر فیلم، چهره مادر رضا را ـ که نماینده نسل قدیم و تفکّرات سنّتی آنهاست
ـ می بینیم. کسی که با نقشه های خود، انگیزه گرفتن زن دوم را در رضا ایجاد کرده، آن
را به لیلا تحمیل می کند. او برای این کار، حتی راضی به نابودی زندگی عروس و پسرش
است. در نقطه مقابل مادر رضا، پدرش قرار دارد که با تفکّرات و صحبت های منطقی خود
با مادر رضا، در تضاد است؛ امّا تأثیر گذاری او در حد مادر رضا نیست.
این فیلم، با سنّت زیبای شلّه زردپزان و آرزو کردن هنگام هم زدن آن آغاز می شود.
استفاده از ساز اصیل ایرانی (سه تار) و همچنین دود کردن اسپند، حال و هوای فیلم را
کاملاً سنّتی می کند؛ امّا در عین حال، تفکّرات غلط سنّتی (مانند افکار مادر رضا)
را به زیر سؤال می بَرَد؛ افکاری که موجب از هم پاشیدن بنیان بسیاری از خانواده ها
می شوند. این گونه رفتارها و تفکّرات در نسل نواندیش، تا حدود زیادی رو به انقراض
است؛ امّا این، کافی نیست. تا زمانی که این ذهنیات غلط، در فکر قدیمی ترها وجود
دارد، این مشکلات نیز هستند.
در این فیلم می توان به چند نکته جالب توجّه اشاره کرد:
۱ . سکوت و تاریکی خانه لیلا و همچنین لباس سیاه او که القا کننده ناراحتی و غم
لیلا در ذهن بیننده است.
۲ . تقابل دو تفکّر، یکی افکار مادر رضا و دیگری پدرش.
۳ . تقابل دو خانواده، یکی صمیمیت خانواده لیلا و دیگر، دوری اعضای خانواده رضا از
یکدیگر.
۴ . خند ه ای شیطانی که در سکانسی که لیلا به ازدواج مجدّد رضا، رضایت می دهد به
گوش می رسد.
۵ . دخالت بی جای یکی از والدین، در زندگی زناشویی فرزندان.
۶ . درد دل های لیلا باخودش در تنهایی که بیننده را همراه و هم نوای او می کند.
۷ . پاره کردن گردن بندی که نشانه دوستی ظاهری مادر رضا با لیلاست.
۸ . و در آخر، جمله ای که رضا از یک کتاب می خواند: «خواب، چه قدر خوبه، اگه نبود،
آدم دیوونه می شد!».
داریوش مهرجویی ـ که خود از نسل قدیم است ـ،با ریزبینی و زیبایی هرچه تمام تر،
تفکّرات نسل خود را مورد نقد قرار می دهد. به همین سبب است که جایزه بهترین فیلم
سال را در سال ۱۳۷۶ از دوره دوازده منتخب منتقدان و نویسندگان، از آنِ خود می کند.
جوایز و انتخاب های فیلم لیلا را پانزدهمین جشنواره فیلم فجر (۱۳۷۵) عبارت اند از:
نامزد سیمرغ بلورین بهترین کارگردانی (داریوش مهرجویی)، بهترین فیلم نامه (داریوش
مهرجویی)، بهترین فیلم بردا
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 