پاورپوینت کامل ما، عدالت ، پیتزا ۱۸ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل ما، عدالت ، پیتزا ۱۸ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۸ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل ما، عدالت ، پیتزا ۱۸ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل ما، عدالت ، پیتزا ۱۸ اسلاید در PowerPoint :
۱۰۲
خواستم حرف «شادیبا» را رد نکرده باشم و برای یک بار هم که شده ، سرِ
وقت ، نوشته ام را برای همین شماره (دین و عدالت )، به او برسانم ؛ حتی اگر
نیمه تمام .
برای بار آخر، پیش نویس خط خطی را مرور کردم :
«ماه ، از نور خود دریغ ندارد. چنین نیست که بر کسی بتابد و بر دیگری ، نه .
ماه ، فرصت روشنایی را به همه ، یکسان می دهد. حتی از ابرها دلگیر می شود،
وقتی که میان او و دیگران واسطه شوند، و منتظر می ماند تا باز بتواند همه
دارایی خویش را بریزد به پای آن کشاورز که در آرامش مزرعه ، راه گشودن آب
را از میان سایه ها، جستجو می کند، یا این که بیاید روی صفحه های کتابِ
دانش آموزان ، گریزان از هیاهوی خانه که در دل شب ، کنار سبزه های ساکت ،
درس فردا را مرور می کند.
ماه ، به همان اندازه که برای روان های خسته از کار روزانه ، با
زیبایی اش ، با صورت مهربانش و با رنگ آرامِ گونه هایش ، مرهم می آورد، برای
چشم های تَر از غم های دیروز و غصه فردا هم راز و سنگ صبور می شود.
همه اینها، البته برای کسی است که توی اتاق دربسته ، روی چشم هایش را
نپوشانده باشد که نخواهد خطِ نگاه ماه را حتی از پشت پلک هایش حس کند.
“شب پرست “، حق گلایه از ماهِ “عدالت پرست ” را ندارد…».
تا همین جا نوشته بودم و کلمه دیگری پیدا نمی کردم که جمله ها و مَتنم را
که نامش بود: «عدالت ، خیال ، واقعیت » تمام کنم . قلم را زمین گذاشتم و
پنجره خاطره چند شب پیش را باز کردم :
پسر بچه شکلات فروش ، چشم از میز بر نمی داشت . هم خجالت می کشید خیره بماند
و هم دلش نمی آمد نگاه از میز بردارد و برود. مدام از جلوی شیشه ، می رفت و
می آمد. از خیرِ همه عابران پیاده رو هم گذشته بود!
مردّد شدم . درست نمی فهمیدم پیتزای بزرگ و خوش رنگ ، با آن قارچ های
برجسته و رنگ سبزِ سیرِ فلفل ها چشمش را گرفته یا من که سفارش دهنده پیتزا
بودم ؟! چند بار به جد خواستم بلند شوم و بروم دستش را بگیرم که کنارم
بیاید و پیتزا بخورد؛ امّا کسی آرام در درونم می گفت : «او، تو را می خواهد».
بله ، به گمانم همین طور بود. کاسبی ، مشتری پولداری را (البته با همان
براندازِ کودکانه خویش ) شکار کرده بود؛ یک طعمه خوب و مطمئن که فقط گاهی
وقت ها گیر می آید. هر چند، غیر از من ، آن همه آدم توی رستوران بود: زن و
مردهای جوان و خوش پوش و چند بچه و نوجوان ، با پدر و مادرشان . چرا من ؟ شاید
چون جز من ، کسی تنها سر یک میز ننشسته بود؛ شاید هم در طرح چهره و ترکیب
چشم ها و طرز نگاه من ، خوانده بود که رضایت می دهم و می شود دلم را رام کرد
و آسان به رحم آورد. بله ، این ، احتمال واقعی تری بود.
به خودم مسلّط شدم . در واقع به حرف آن کسی گوش دادم که در درونم
می گفت : «جدّی باش ! از این بچه ها زیادند. شامت را با لذّت بخور و بلند شو
برو پیاده ر
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 