پاورپوینت کامل آسمان برای همه ۱۶ اسلاید در PowerPoint

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل آسمان برای همه ۱۶ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۶ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل آسمان برای همه ۱۶ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد

بخشی از متن پاورپوینت کامل آسمان برای همه ۱۶ اسلاید در PowerPoint :

۳۸

عدالت ، زیباست ، مثل بارش باران بر روی گل برگ های گل ؛ مثل به هم خوردن
جریان آب با باله های کی ماهیِ بازی گوش ؛ مثل بر هم خوردن سکوت آسمان با
عبور یک پرنده ؛ مثل تکان خوردن دست های سبزِ یک گل برای یک باد مسافر.

جهان ، زیباست وقتی عدالت پا برجاست . عدالت اگر در کوچه پس کوچه های شهر،
تنفّس کند، گیاهان ، جانِ تازه می گیرند و مردمان می دانند که اگر گرد شهر
بگردند، انسان را خواهند یافت ؛ چرا که در جامعه ای که عدالت جریان داشته
باشد انسان نیز پیدا می شود و از دیو و دد، خبری نیست .

عدالت ، یعنی این که خورشید، به تمام گیاهان یکسان بتابد. عدالت یعنی
این که تمام اتاقهای خانه ما پنجره داشته باشند و همه پنجره ها رو به
باغچه پرگل وسط حیاط وا شوند؛ یعنی این که من هم مثل آبجی بزرگ ترم در
روزهای بارانی ، چتر داشته باشم ؛ یعنی این که مامان هم به من بگوید:
«دختر گلم !» و فقط هی داداش را تحویل نگیرد.

من ، عدالت را دوست دارم ؛ چون می دانم عدالت یعنی این که همه پرندگان
باید از قفس ها دور باشند و بال در بال آسمان ، پرواز کنند.

عدالت یعنی این که : «گل شبدر چه کم از لاله قرمز دارد؟ و چرا در قفس هیچ
کسی کرکس نیست ؟».

عدالت یعنی این که ….

اصلاً به جای شعار دادن ، بهتر است شما را برگردانم به گذشته … از
کودکی ام شروع کنم . احساس می کنم کودکی ام راحت تر می تواند قضاوت کند و در
مورد عدالت بگوید؛ چون فطرت بشر در کودکی ، پاک است . همه چیز در روحِ آدم
مثل برف سفید و یک دست می ماند؛ امّا خدا نکند که با گذشت ایّام ، این برف
سفید و یک دست ، لگدمال شود، آن وقت ….

در کودکی ، من معتقد بودم درختِ توت ، محل متعلّق به همه است و با
بچّه های قلدری که نمی گذاشتند همه توت بخورند، مبارزه می کردم . در کودکی
وقتی در صف نانوایی ، بزرگ ترها می خواستند از من جلو بزنند با جیغ و داد،
آبرویی برای آنها باقی نمی گذاشتم . در کودکی ، آسمان برای همه بود. کسی حق
نداشت گنجشک های آسمان را کم کند. در کودکی ، کسی حق نداشت مرغ و جوجه های
کوچولویش را سر ببرد و موقع ناهار به خورد ما بدهد. در کودکی ، باغچه خانه اگر
دو تا درخت داشت ، یکی اش مال من بود و یکی اش مالِ خواهرم ….

کم کم بزرگ شدم . در مدرسه دیدم کاغذهای دفتر بعضی از بچّه ها کاهی است و
کاغذ دفتر بعضی دیگر از بچّه ها سفید. کتاب بعضی از بچّه ها با روزنامه های
باطله جلد می شد و نگاه بعضی دیگر از بچّ