پاورپوینت کامل حرف های همسایه; انجمن برای یک زندگی بهتر» ۴۷ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل حرف های همسایه; انجمن برای یک زندگی بهتر» ۴۷ اسلاید در PowerPoint دارای ۴۷ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل حرف های همسایه; انجمن برای یک زندگی بهتر» ۴۷ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل حرف های همسایه; انجمن برای یک زندگی بهتر» ۴۷ اسلاید در PowerPoint :

۳۱

انجمن برای یک زندگی بهتر (For A Better Life)»، یک مؤسّسه غیر انتفاعی است که با
هدف ایجاد تمایز در جامعه، وقت خود را صرف به اشتراک گذاشتن ارزش ها با دیگران
می کند. ما افراد جامعه را به مبارزه برای زندگی فرا می خوانیم که در آن، ارزش های
مثبت، مورد توجّه قرار می گیرند. در عوض، امیدواریم که این ارزش ها به عنوان بخشی
از زندگی شخصی افراد جامعه، مورد توجّه قرار گیرند و از فواید آن، در برقراری
ارتباط با دیگران استفاده کنند.

مأموریت مؤسّسه برای یک زندگی بهتر»، این است که از طریق تلاش در رسانه های مختلف،
افراد را وا دارد که در روابط شخصی خود، به یک سری ارزش ها پای بند باشند و از نظر
کیفی، بتوانند سطح ارتباطات خود را با تمامی افراد ـ بدون توجّه به مذهب و نژاد
آنها ـ افزایش دهند. مؤسّسه ما می خواهد از طریق این فعّالیت ها، به افرادْ
خاطرنشان سازد که آنها مسئول زندگی خود هستند و این توانایی و قدرت را دارند که
اختیار زندگی شان را به دست گیرند. آنان باید با استفاده از یک سری ارزش ها، با
شکست هایشان رو به رو شوند و موفّقیت های خود را بزرگ کنند. فردی که مسئولیت عمل
خود را بر عهده می گیرد، می تواند خانواده، شغل، ارتباطات و کشور خود را نیز
سازماندهی کند.

در این زمانه و عصر، باور این که هدف یک مؤسّسه، تنها تشویق دیگرانْ به خوب بودن»
است، قدری سخت به نظر می رسد؛ امّا کار ما واقعاً این است.

این معرّفی را از سایت انجمن: www.forbetterlife.org آوردیم و چهار مطلب از آن،
برایتان انتخاب کردیم.

ازخودگذشتگی

دکترها به دیک هِویت» گفته بودند که پسر کوچکش (ریک) باید در بیمارستان بستری شود.
آنها اضافه کردند که هیچ امیدی نیست که ریک، به غیر از رشدکردن، بتواند کار دیگری
آن جام دهد.

در عرض چهل سال، ریک و دیک هویت، در یک تیم پدر و پسرانه، در بیش از ۶۵ دو ماراتون،
۲۰۶ مسابقه گروهی (شامل دو، شنا و دوچرخه سواری)، و صدها رقابت دیگر شرکت کردند. با
توجّه به تشخیص پزشکان، در مورد ناتوانی ریک در انجام دادن فرایندهای ذهنی، وی در
سال ۱۹۹۳م، از دانشگاه بوستون، فارق التحصیل شد. ازخودگذشتگی این دو نفر برای
یکدیگر و اهدافشان، آنان را قادر ساخت تا با همدیگر کارهایی آن جام دهند که هیچ یک
به تنهایی، توان انجام دادن آنها را نداشتند.

در زمان تولّد ریک در سال ۱۹۶۲م، بند ناف او دور گردنش پیچیده بود و اکسیژن، به
مغزش نرسیده بود. بدین گونه، ریک، به تشنّج عضلانی مبتلا شد، و از نظر مغزی، فلج
گردید و توان سخن گفتن نداشت. با توجّه به پیش بینی ناراحت کننده پزشکان، دیک و
همسرش جودی، او را در خانه بزرگ کردند و برای پذیرفته شدن وی در مدارس عمومی،
مبارزه کردند.

اگرچه ریک نمی توانست حرف بزند، والدینش می دانستند که به اندازه همسن و سالانش
باهوش است. دیک، توانست گروهی از مهندسان دانشگاه توفتز را متقاعد سازد که یک
وسیله برقراری ارتباط» برای پسرش بسازند. او می توانست با ضربه زدن به یک کلید با
سرش، حروف را انتخاب کرده و با آنها کلمه و جمله بسازد.

دو سال بعد، ریک توانست در مدارس عمومی حضور یابد. در همان زمان برای جمع آوری
اعانه، مسابقه دوی پنج مایلی برای بازیکنان چوگان محلّه برگزار شد؛ بازیکنانی که در
یک تصادف، فلج شده بودند. ریک نیز خواسته خود را مبنی بر شرکت در مسابقه، اعلام
کرد. اگرچه پدر، دونده نبود؛ امّا موافقت کرد که ویلچر پسرش را هل بدهد. در طول
مسابقه، ریک، اصلاً احساس نکرد که ناتوان است؛ چرا که او نیز یکی از دونده ها بود.
از آن جا که دیک می خواست پسرش چنین احساسی را بیشتر تجربه کند، چنین کاری را ادامه
داد.

زمانی که تیم هویت، با دلگرمی در اواخر دهه ۱۹۷۰م، در مسابقه شرکت کردند، افراد
دیگر، همواره با آنان همانند یک عضو خارجی رفتار می کردند و آنان را از شرکت در
دیگر مسابقات، برحذر می داشتند. در حالی که ریک، بدین وسیله، احساس می کرد که عضوی
از جامعه بوده، با دیگران برابر است. وی پیغامی برای دیگران فرستاد دال بر این که:
همه افراد باید در زندگی روزمره، به حساب آورده شوند»؛ امّا در سال ۱۹۸۱م، با شرکت
آنان به عنوان یک تیم دونفره در دوی ماراتون بوستون، طبق روال سال های گذشته، خط
بطلان کشیده شد و گرایش ها تغییر کرد. به گفته ریک: در آغاز، کسی حاضر نبود با من
همراهی کند؛ امّا حالا بسیاری از قهرمانان، قبل از مسابقه، پیش من می ایند و برایم
آرزوی موفّقیت می کنند».

دیک برای همراهی و حمایت از پسرش، هزاران مایل دوید، رکاب زد و شنا کرد و ریک، این
گونه توانست یک زندگی کامل و هدفمند داشته باشد؛ امّا از طرفی، زندگی پدرش را نیز
حفظ کرد. دیک، در حمله قلبی ملایمی که داشت، دکترهایش به وی گفتند اگر از نظر جسمی،
تا این حد، وضعیت خوبی نداشت، احتمالاً پانزده سال پیش فوت کرده بود.

سرسپردگی همه جانبه تیم هویت به یکدیگر و کاری که انجام می دادند، باعث می شد که
آنان یکسره، با خود در حال مبارزه باشند. علاوه بر وقایع ورزشی، آنها در کشورهای
سفر کرده، در مورد تجارب خود صحبت می کردند. آنها همچنین مؤسّسه هِویت» را تأسیس
کردند که از تلاش های آموزشی و فنّی اطرافیانِ افراد ناتوان، حمایت می کرد. آنها در
ماه آوریل، در بیست و ششمین دوی ماراتون شرکت کردند.

از بی خانمانی، تا هاروارد

لیز مورای، در برونکسِ نیویورک سیتی بزرگ شد. والدین او معتاد بودند و اغلب برای به
دست آوردن پول، وسایل خانه را می فروختند. لیز در دوران بچّگی، از مدرسه متنفّر
بود؛ زیرا زمانی که به مدرسه می رفت، مورد آزار و اذیت دیگران قرار می گرفت. کسی
نبود از او مراقبت کند، او را حمام ببرد و صبح ها سر وقت بیدارش کند.

اندکی بعد، والدینش خانه را از دست دادند و پدرش راهی پناهگاه شد. لیز نیز برای
مدّتی در یک خانه گروهی، زندگی کرد. مادرش که به بیماری ایدز مبتلا بود، به شدّت
مریض شد و بستری گشت. لیز، تصمیم گرفت به جای این که خود را تسلیم بدی ها و
ناراحتی ها کند و از این که در پرورشگاه بزرگ شده، ناراحت باشد، برای زندگی خود
امرار معاش کند. لیز در ساعت های مختلفی از روز، به خانه دوستانش می رفت تا روی
نیمکت یا کف اتاق آنها بخوابد و در محیط بیرون چادر می زد و یا این که برای
خوابیدن، تمام شب را سوار مترو می شد.

وی که پس از مرگ مادرش، شانزده ساله شده بود، احساس می کرد که اتّفاقات، همچون
سیلی بر صورت» اوست و همواره از خود می پرسید که سرانجامش چه می شود؟ لیز که تنها
تا کلاس هشتم، درس خوانده بود، تصمیم گرفت به خود بگوید که زندگی به کسی که فعّالیت
می کند، پاداش می دهد. من هم تصمیم دارم زندگی فعلی ام را کنار بگذارم و به جای این
که ساکت بنشینم و حرکتی نکنم ـ کاری که مدّت هاست انجام می دهم ـ، هر روز خود را با
فعّالیت پشت سر بگذارم.

پس از مدّتی، لیز در یک دبیرستان آزاد (بزرگ سالان) به نام آکادمی تدارکات بشریت
(Humanities preparatory Academy )» پذیرفته شد. وی دو برابر حد معمول، واحد درسی
برداشت و تنها در مدّت دو سال، توانست دوره دبیرستان را به پایان برساند. وی جزو ده
شاگرد برتر مدرسه بود. به همین دلیل، از طرف مدرسه، به بوستون سفر کرد و در حالی که
در حیاط

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.