پاورپوینت کامل نثر ادبی;دچار، یعنی عاشق ۱۹ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل نثر ادبی;دچار، یعنی عاشق ۱۹ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۹ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل نثر ادبی;دچار، یعنی عاشق ۱۹ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل نثر ادبی;دچار، یعنی عاشق ۱۹ اسلاید در PowerPoint :

۳۶

چشم هایم می چرخند. دایره ای اندازه یک قرص ماه را درست و منظّم، طوری که حتّی یک
بار هم به دیواره تُنگ نمی خورد. لبهایم را باز و بسته می کنم و دست هایم را هِی
تکان می دهم. انگار آب شش درآورده ام. دلم می خواست لباسم هم قرمز بود. گاهی
چشم هایم، بالا و پایین می روند و گاهی ته تنگ آرام می گیرند. نمی دانم به چه فکر
می کند؛ شاید به آنچه ماهی کوچک توی تُنگ، به آن می اندیشد.

آن طرف، دو تا گنجشک کوچک، روی دیوار نشسته اند و دارند به من نگاه می کنند. شاید
توی دلشان به مغز کوچک من می خندند.

از یک ماه مانده به عید، مغازه ها، پُر شده بودند از ماهی گُلی های ریز و درشت.
همیشه دلم برایشان می سوخت. یکی دو هفته مانده بود به عید که علی، دیگر تحمّلش تمام
شد و دو تا از آنها را آورد خانه. یادش به خیر! ما هم بچّه بودیم؛ ولی گذشت. به قول
پدربزرگم: دنیا باید بگذرد و اِلّا نمی شود تحمّلش کرد.

گذشت، مثل برق و باد؛ مثل ابرها که حالا جلوی چشم هایم، دارند می گذرند. ماهی ها را
انداخت توی یک تُنگ کوچک و گذاشت روی طاقچه. همان روزی که آوردشان، من یاد این شعر
سهراب افتادم:

چه تنهاست اگر که ماهی کوچک

دچار آبی دریای بی کران باشد.

و چند سطر قبل تر گفته بود:

دچار، یعنی عاشق.

گفتم عاشق و دوباره همان سنگینی همیشگی، نشست روی دلم که ساعت ها و ثانیه ها دارند
می گذرند. درست مثل برق و باد؛ مثل ابرهای جلوی چشم من و من هنوز عاشق نشده ام.

یادم هست، یک روز، یکی از دوستانم از من پرسید: از همه بیشتر توی این دنیای بزرگ و
کوچک، چه دوست داری؟ و من بدون این که فکر کنم گفتم: باران. بعداً توی یک مجلّه،
مقاله ای با این تیتر خواندم: چرا عاشق ها، باران را دوست دارند؟».

آخرش ما نفهمیدیم که عاشق هستیم، عاشق نیستیم، من عاشق هستم، نیستم، هستم،
نیستم….

گنجشک ها، صدایشان در می اید. دارند بالا و پایین می پرند. انگار حرف های مرا
خوانده اند و حالا دارند، یک چیزی می گویند که من دوباره با مغز کوچکم نمی فهمم.

دست هایم را روی پیشانی ام فشار می دهم؛ آن قدر زیاد که حس می کنم مغزم دارد له
می شود.

بگذریم؛ داشتم می گفتم ماهی ها را گذاشت توی طاقچه. گذشت، مثل برق و باد؛ مثل
ابرهای جلوی چشمم که یک روز دیدیم یکی از ماهی ها مُرده و دیگری، تنهای تنها مانده.
دلم برای تنهایی خودم می گیرد.

و چه تنهاست اگر که ماهی کوچک

دچار آبی دریای بیکران باشد.

حالا عید شده. نمی دانم، شاید روز سوم و من تنها، تُنگ ماهی را آورده ام توی حیاط و
گذاشته ام روی یک میز، طوری که چشم هایم درست رو به روی تُنگ است. درست توی چشم های
ماهی و می چرخد؛ درست و منظّم، طوری که حتّی یک بار هم به دیواره تُنگ نمی خورد.
لب هایم را باز و بسته می کنم و دست هایم را هِی تکان می دهم. انگار آب شش
درآورده ام. گاهی چشم هایم بالا و پایین می رود و گاهی تَه تُنگ آرام می گیرد.
نمی دانم به چه فکر می کند؛ شاید به آنچه ماهی توی تُنگ فکر می کند.

تَه دلم

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.