پاورپوینت کامل داستان;و زندگی، همین طور ادامه داشت! ۱۳ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل داستان;و زندگی، همین طور ادامه داشت! ۱۳ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۳ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل داستان;و زندگی، همین طور ادامه داشت! ۱۳ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل داستان;و زندگی، همین طور ادامه داشت! ۱۳ اسلاید در PowerPoint :
مهدی عبیدی
یک پیرمرد داشت با قایق، عرض برکه آرام را طی می کرد.
عکس کوه افتاده بود وسط برکه و آب، از انعکاس تصویر درخت های کنار ساحل، رنگ سبز
ملایمی گرفته بود. برکه، آرام بود و فقط یک پیرمرد بود، با پوست تیره و دست هایی
لاغر که تورش را توی آبْ پهن می کرد و سطح اینه وار برکه را موج می انداخت.
منتظر بود؛ منتظر آمدنش که بیاید و دراز بکشد روی صخره صاف روی ساحل و زُل بزند به
آسمان، به آب، به کوه و گوش بدهد به صدای پرنده ها که لای درختان سرسبز و درهم
تنیده، سر و صدا می کردند.
یک دفعه پیدایش شد. آرام و بدون هیچ عجله ای از لای نی ها و علف های بلند، داشت به
طرف ساحل صخره ای می رفت. انگار که هیچ وقت، هیچ کاری برای انجام دادن نداشت و خیره
می شد به دریاچه و چه قدر با احساس و دوست داشتنی بود که چشم های افسرده و غمگینش،
هر روز، از اشکْ نمناک می شدند.
دوست داشت یک جوری سر صحبت را باز کند. هر روز، آمدنش را دیده بود و رفتنش را. چه
قدر خواسته بود، برود و سفره دلش را برای او باز کند و حرف بزند و او بگوید از
سال های تنهایی اش؛ سال های طولانی انتظار که منتظر بود کسی بیاید که او بخواهدش و
با هم باشند، همین!
و با هم بودن چه قدر خوب بود. چه قدر رؤیایی، و مهم نبود که کجا باشند، چه بخورند،
چه کار کنند؛ فقط کنار هم باشند. مثل همین الآن که مهم نبود او کیست؟ خانه اش
کجاست؟ بزرگ تر از اوست و شاید یک جورهایی، زیاد هم به هم نمی خوردند.
مهمْ این بود که او هم مثل خودش با احساس بود؛ عاشق برکه و آب و طبیعت و شاید مثل
خودش، هزار تا غمِ ناگفته و حرف، توی دلش داشت؛ یادگار سال های دراز تنهایی.
و شاید برای همین بود که بیشتر روزها که خیره می شد به یک نقطه دور، چشم هایش از
اشکْ خیس می شدند و بغض می کرد و خیره می شد به آسمان یا به درخت ها و آب.
صدای قورباغه ها دوباره بلند شده بود و یک لک لک سفید، مثل یک کاغذ، توی هوا بلند
شد و خیلی سبک و نرم، پرواز کرد به سمت نوک درخت بلندی که شاخه های گره خورده و
پُرپ
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 