پاورپوینت کامل مدرسه کربلا پس از فروپاشی بغداد(۴) ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل مدرسه کربلا پس از فروپاشی بغداد(۴) ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل مدرسه کربلا پس از فروپاشی بغداد(۴) ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل مدرسه کربلا پس از فروپاشی بغداد(۴) ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :

۱۵۱

سقوط بغداد, به سال ۶۵۶هـ.ق. و فروپاشی حکومت عباسیان, آزادی قلم, اندیشه و تشکیل مدرسه های فلسفی را در پی داشت.

در این برهه, جنبش فکری بزرگی, حوزه های علمیه شیعه, از حلب و جبل عامل, در کنار دریای سفید, تا خراسان و جنوب خلیج فارس; احساء و قطیف را در بر گرفت.

پس از فروپاشی بغداد, انسجام بی مانند و یک پارچه ای در بین تمامی حوزه های شیعی, دیده می شود.

جنبشها و حرکتهای شیعی به رهبری مجتهدان و عالمان برجسته علیه دستگاه حاکم, از رخدادهای مهم حوزه های شیعی در این زمان است. اگر چه سخن از حرکتها و جنبشهای فکری, امری است مهم در تاریخ حوزه های شیعه, ولی چون ما را از آنچه در پی بیان آن هستیم دور می سازد, از پرداختن به آن, خودداری می ورزیم.

ولی در این مقال از ارتباط و انسجام حوزه های علمیه و هماهنگی فکری و انتقال مکتب اهل بیت(ع) از جایی به جای دیگر, یا افول بعضی از حوزه ها و ماندگار شدن بعضی دیگر, یا از بین رفتن حوزه ای و شکوفا شدن حوزه ای در دیاری دیگر, سخن خواهیم گفت. همچنین به نقش برجسته هزاران مجتهد و عالم شیعه و صدها فقیه صاحب سبک و مبتکر, در عرصه سیستم حقوقی, که به نام فقه شیعی به دست ما رسیده است, اشاره خواهیم کرد.

از شواهد تاریخی بر می آید, که در قرن ششم هجری, اندیشه تشیّع در مراکز علمی و فرهنگی بغداد, ژرفا و گسترش بسیار یافته است. این ژرفا و گسترش, به گونه ای بود که علمای کژاندیش حنبلی در برابر مدرسه عظیم اجتهاد و مکتب عقلی شیعی سرفرود آوردند.

ابن جوزی (م. ۵۹۷هـ.ق.) با تعصب شدیدی که داشته, رساله خود را به نام: (دفع شبهه التشبیه) در تفسیر آرای احمد بن حنبل و اصحاب وی نگاشته و در این اثر, به مکتب اجتهاد و مدرسه اهل عقل شیعی نزدیک شده است.

در مقاله پیشین که در مجلّه وزین حوزه, شماره ۸۳ آمده, اشاره کردیم که اندیشه های تشیّع در دربار خلفای عباسی راه یافته بود و شماری از خلفای عباسی درگرایش به اندیشه های شیعی از اندازه گذرانده بودند, تا آن جا که افتخار می کردند که به دست نقیب علویان, در زیر گنبد حضرت امیرالمؤمنین(ع) جامه صوفی گری شیعه بر تن کنند.۱

ناصرلدین اللّه, در پاسخ ملک افضل نورالدین علی, فرزند صلاح الدین یوسف ایوبی, به امامت علی بن ابیطالب و غصب حق وی, در شعر خود, اقرار می کند.۲

اگر چه از نظر سیاسی, حوزویان شیعه, امور مملکت را در دست داشتند, ولی سپاه و امرای ارتش, سنی مذهب بودند.

شماری از تاریخ نگاران, براساس دشمنی با ابن علقمی و زیر شیعی المستعصم باللّه خلیفه عباسی, سقوط و فروپاشی بغداد را به وی نسبت داده اند و او را متهم می کنند که بر آن بوده با فروپاشی دولت عباسیان, خلافت را به علویان بسپارد.

ابن عماد حنبلی می نویسد:

(… ان المؤید العلقمی الوزیر قاتله اللّه کاتب التتار و حرصهم علی قصد بغداد لاجل ماجری علی اخوانه الرافضه من النهب والخزی فظن المخذول ان الامر یتم له وانه یقیم خلیفه علویا فارسل اخاه و مملوکه الی هلاکو وسهل علیه اخذ بغداد وطلب ان یکون نائباً له علیها فوعدوه بالامانی وساروا فأخذ….)۳

مؤید علقمی وزیر, خدا او را بکشد, برای مغولان نامه ای نگاشت و آنان را برانگیخت که به بغداد لشکر کشند. او, خواست بدین وسیله از عباسیان که برادران شیعی او را کشته و کرخ بغداد را غارت کرده بودند, انتقام بگیرد و به پندار خود, امور به سود وی خواهد انجامید و با برچیده شدن خلافت عباسیان, خلافت را به علویان خواهدسپرد.

او, برادر و غلام خود را به سوی هلاکو فرستاد و زمینه را برای تسخیر بغداد فراهم کرد و از هلاکو خواست که وکیل او در بغداد باشد. سپاه هلاکو, بغداد را تسخیر کردند.

آنچه را این تاریخ نگاران کژ اندیش و متعصب مطرح کرده اند و شماری از نویسندگان ناآگاه شیعه هم با پیروی از آنان در آثار خود یادآور شده اند که ابن علقمی, برای انتقام از سنیان و کینه ای که از آنان در دل داشت, به هلاکو کمک کرد, تا بغداد را تسخیر کند, درست نیست. این برخلاف اعتقادات شیعه, امامیه است; زیرا شیعیان, با آغاز غیبت کبرا, همچنان در انتظار امام زمان(عج) بودند و هرگز نامزدی را از علویان, برای استمرار امامت در نظر نداشتند. در عصر غیبت کبرا, تا ظهور حضرت مهدی(عج) ولایت, رهبری و امامت شیعیان را فقیهان برجسته امامیه بر عهده دارند.

ابن علقمی, که از فقیهان نامور و برجسته عصر خود بود و مورد قبول شیعیان, رهبری و زعامت شیعیان عراق را بر عهده داشت و در ایران, خواجه نصیرالدین طوسی رهبری مطلق شیعیان را بر عهده داشت و در این برهه, نام هیچ یک از علویان در برابر این دو عالم بزرگ شیعه, مطرح نبود که داعیه رهبری داشته باشند. پس علت سقوط بغداد, همکاری ابن علقمی با هلاکو خان نبود که این دروغ بزرگ تاریخی است, بلکه برابر آنچه تاریخ نگاران همان دوران نوشته اند, سقوط بغداد, بر اثر ناشایستگی خلیفه و شهوت پرستی و عیش نوشها و خوش گذرانیهای شبانه وی و بی تدبیریها و آشفتگی دستگاه خلافت بود.

ابن طقطقی (م. ۷۰۲هـ.ق.) در این باره می نویسد:

(… انه کان مستضعف الرأی ضعیف البطش قلیل الخبره بامور المملکه مطموعاً فیه غیر مهیب فی النفوس ولامطلع علی حقائق الامور و کان زمانه ینقضی اکثره سماع الاغانی والتفرج علی المساخره… و کان اصحابه مسئولین علیه و کلهم جهال من اراذل العوام الاوزیره مؤیدالدین محمد بن العلقمی فانه کان من اعیان الناس و عقلاء الرجال و کان مکفوف الید مردود القول.)۴

رأی و نظر خلیفه را حقیر می شمردند. از تصمیم گیری ناتوان بود. خبره در اداره امور مملکت نبود. در نزد مردم و قاری نداشت. از حقایق امور بی خبر بود. بیش تر وقت خویش را در گوش فرا دادن به غنا و تماشای رقص سپری می کرد. پیرامونیان وی, همگی, از پست ترین و نادان ترین مردمان بودند که بر وی غلبه داشتند. امّا وزیر وی, مؤید الدین محمد بن علقمی, از بزرگان و اشراف و خردمندان عصر خود بود, ولی خلیفه دست او را بسته بود و گفتارش را نمی پذیرفت.

در جای دیگر می نویسد:

(… کان وزیره مؤیدالدین بن العلقمی, یعرف حقیقه الحال فی ذلک و یکاتبه بالتحذیر والتنبیه ویشیر علیه بالتیقظ والاحتیاط والاستعداد وهو لایزداد الاّ غفولاً و کان خواصه یوهمونه انه لیس فی هذا کبیر خطر ولاهناک محذور وان الوزیر انما یعظم هذا لینفق سوقه ولتبرز الیه الاموال لیجند بها العساکر فیقتطع منها لنفسه.)۵

وزیرخلیفه مؤیدالدین محمد بن علقمی, به حقایق اوضاع آگاه بود و به خلیفه خطر را گزارش می کرد و او را هوشیار می ساخت و به دور اندیشی, بیداری و آمادگی در برابر دشمن فرا می خواند.

ولی خلیفه در جهل و غفلت, همچنان باقی بود و نزدیکان و خواص, وی را گمراه کرده بودند و وانمود می کردند: خطری در بین نیست, وزیر خطر را بزرگ می کند و سپاه دشمن را در نزد شما بزرگ جلوه می دهد, تا وجوهی را برای آماده کردن سپاه به دست گیرد و بیهوده به مصرف برساند و جیب خود را پر کند.

بله, بر اثر بی تدبیری خلیفه و اطرافیان و خوشگذرانیهای آنان, بزرگ ترین کانون علم و فرهنگ و پرقدرت ترین امپراتوری اسلامی جهان, در تاریخ ۱۸ محرم ۶۵۶هـ.ق. با حمله مغولان از هم فروپاشید و بر اثر بی رحمیها و جنایتهای وحشیانه آنان, کوی و برزن شهر غرق در خون شد, تا جایی که تاریخ نگاران نگاشته اند: رود دجله از خون مردمان مظلوم و بی گناه و بی پناه, سرخ شد.۶

برخلاف دیدگاه کژاندیشان که ابن علقمی را به دست داشتن در این فاجعه بزرگ انسانی متهم می کنند, این حمله وحشیانه, بزرگ ترین دانشگاه شیعه را در بغداد, به نابودی کشید, به گونه ای که علمای بزرگ و اساتید و طلاب و فضلا و فرهیختگان آن حوزه, به ناگزیر به سوی حوزه کهن کربلا و حوزه نوپای حلّه کوچ کردند.۷

حوزه کربلا,پس از یورش مغولان

مغولان, تمدن بزرگ اسلامی را که با گذشت چندها قرن, پدید آمده بود, در اندک زمان از هم گسستند و مراکز علمی و فرهنگی و حوزه های شیعی را از بین بردند, به گونه ای که پس از حمله مغولان به سرزمینهای اسلامی, به نام هیچ حوزه و مدرسه و مرکز علمی بزرگ شیعه در ایران برخورد نمی کنیم و تنها چند مدرسه کوچک و گمنام از یورش آنها در امان مانده بودند.

ولی در عراق, با تدبیر و درایت خواجه نصیرالدین طوسی, دو حوزه علمی بزرگ آن روزگار, از یورش مغولان در امان ماندند و به کار خود ادامه دادند: مدرسه کربلا و مدرسه حلّه.

این دو مدرسه بزرگ, در حساس ترین دوران, مشعل فروزان مکتب اهل بیت(ع) را برافراشته و میراث پیشینیان و فقه امامیه را از آفات و گزند ها به دور داشتند و در دامن خود, عالمان و مجتهدان بسیاری تربیت کردند. نام بسیاری از زعمای تدریس, پس از فروپاشی بغداد, در افق مدرسه کربلا می درخشد که اکنون به شماری از آنان اشاره می کنیم و مبنای شناساندن این بزرگان علم و عمل, تاریخ وفات آنان خواهد بود.

علمای خاندان علقمی, پس از فروپاشی بغداد

در مقاله پیشین (شماره ۸۳ مجلّه حوزه) از نقش مهم علمای خاندان علقمی در نهضت علمی مدرسه کربلا سخن گفتیم و به دو تن از علمای نامور این خاندان: ابن علقمی (۵۹۱ ـ ۶۵۶هـ.ق.) و دایی وی, شیخ عضدالدین ابونصر المبارک, فرزند ضحاک قمی علقمی (م.۶۲۷هـ.ق.) شناساندیم و درباره جایگاه علمی و نقش آنان در بالندگی و رشد و تکامل نهضت علمی مدرسه کربلا, بحث کردیم و اکنون می پردازیم, به نقش و جایگاه علمی دیگر عالمان این خاندان در نهضت فکری شیعه و در شکوفایی مدرسه کربلا:

۱. علم الدین احمد (م.۶۵۷هـ.ق.) احمد بن محمد بن علی علقمی:

وی عالم و سیاستمداری بزرگ بوده و در اواخر خلافت عباسیان, چشم به جهان می گشاید و در حوزه کربلا, به مقام عالی اجتهاد دست می یابد و پس از تلاش بسیار در راه اعتلای مدرسه کربلا و تقویت بنیه علمی نهضت فکری شیعی در آن دیار, به بغداد رخت می کشد و در کنار برادرش ابن علقمی وزیر, به کارهای حکومتی مشغول می شود و افزون بر این, در احیای حوزه شیعی بغداد و نشر مکتب اهل بیت(ع) سعی بسیار می ورزد. بویژه پس از یورش وحشیانه سپاه ابوبکر, پسر خلیفه در سال ۶۵۵هـ.ق. به محلّه شیعه نشین کرخ و کشتار عالمان و به آتش کشیدن مراکز علمی و فرهنگی و کتابخانه های بزرگ شیعه, به امر برادرش, ابن علقمی, به بازسازی و تجدید حیات حوزه کرخ می پردازد.

پس از فروپاشی بغداد و وفات برادرش ابن علقمی در جمادی الاولی سال ۶۵۶هـ.ق. به دستور خواجه نصیرالدین طوسی, به امور حکومتی می پردازد و برادرزاده خود, عزالدین ابوالفضل محمد, که پس از وفات پدرش, به وزارت عراق گمارده شد, همکاری می کرد.

شیخ آقا بزرگ تهرانی, هنگام شرح حال ابن علقمی می نویسد:

(… و کان ابن العلقمی و اخوه و ولده عزالدین ابوالفضل محمد صاحب المخزن کلهم من اصدقاء رضی الدین علی بن طاوس….)۸

ابن علقمی و برادرش و فرزندش عزالدین ابوالفضل محمد, صاحب کتابخانه بزرگ, همگی از دوستان رضی الدین علی بن طاووس هستند.

عباس الغراوی, وفات وی را اندکی پس از وفات برادرش دانسته است:

(علم الدین احمد اخو الوزیر مؤید الدین بن العلقمی توفی بعد اخیه بقلیل.)۹

وی از عالمان بیدار و زمان شناس شیعه بود که در دو جبهه: مبارزه با دشمن و حفظ جایگاه علمی و معنوی حوزه های شیعی, به رسالت خویش عمل کرده و در محرم ۶۵۷هـ.ق. وفات کرد.

۲. کمال الدین احمد زنده در سال ۶۵۶هـ.ق. فرزند ضحاک علقمی از بزرگان علما و زعمای دین:

وی, ایرانی تبار و پسرخواهر مؤیدالدین محمد, معروف به ابن علقمی است. وی, پس از فراگیری دانشهای اسلامی از علمای برجسته حوزه کربلا و رسیدن به درجه اجتهاد, کرسیِ تدریس و رهبری حوزه کربلا را به دست گرفت. از پاره ای از اجازات وی بر می آید, در هنگام حمله مغولان, در بغداد به سر می برده و از بزرگان علما و سیاست به شمار می رفته و در اداره امور مملکت, با دایی خود ابن علقمی, همکاری داشته و مردی شجاع, سخنور و متکلم بوده است.

ابن طقطقی می نویسد:

(حدثنی کمال الدین احمد بن الضحاک و هو ابن اخت الوزیر مؤیدالدین ابن العلقمی قال: لما نزل السلطان هولاکو علی بغداد, ارسل یطلب ان یخرج الوزیر الیه, قال: فبعث الخلیفه فطلب الوزیر نحضر عنده و انا معه فقال له الخلیفه….)۱۰

روایت کرد مرا کمال الدین احمد بن الضحاک, پسرخواهر وزیر مؤیدالدین: هنگامی که سلطان هلاکوخان,به کنار دروازه بغداد رسید , پیغام داد به خلیفه که مایل است با وزیر وی ملاقات کند. خلیفه عباسی وزیر خود را خواست و من با وزیر در نزد خلیفه حاضر بودم….

از نوشته های تاریخی بر می آید که وی از مشاوران و همراهان دایی خود بوده و در سخت ترین روزها در کنار دایی خود انجام وظیفه می کرده است و نیز از نوشته های تاریخی و اجازات عالمان شیعه بر می آید که وی در شکوفایی مکتب اهل بیت در مدرسه کربلا و سپس در بغداد, تلاش بسیار می ورزیده است.

۳. عزالدین ابوالفضل محمد (م.۶۵۷هـ.ق.) فرزند مؤید الدین محمد بن احمد بن محمد بن علی:

وی و پدرش, معروف به ابن علقمی هستند. وی از بزرگان علما و زعمای سیاسی شیعه در عصر خویش بوده است. او, فنون ادب را نزد پدر و دیگر علما فرا گرفته و مدارج عالی را پیموده و در نزد بزرگانی چون: حسن بن الباقلانی, رضی الدین الحسین الضعانی و… تفسیر و لغت و کلام آموخته است. پس از فوت پدر, به اشاره خواجه نصیرالدین طوسی, در روز پنج شنبه, دوم جمادی الثانی, هلاکو خان, در فرمانی وی را به مقام وزارت می گمارد:

(یوم الخمیس ۲ جمادی الثانیه و جهت وزاره بغداد مأمرمن السلطان هلاکو الی عزیز الدین ابوالفضل بن مؤید الدین العلقمی و قدجاء فی جامع التواریخ انه شرف الدین والصحیح المنقول عن التاریخ المنسوب للقوطی وکتاب الوافی بالوفیات انه ما قدمنا فصار وزیراً مکان ابیه الوزیر المتوفی….)۱۱

مدت وزارت وی کوتاه بوده; زیرا وی در تاریخ ذیحجه سال ۶۵۷هـ.ق. وفات یافته است. او, از مجتهدان بیدار و زمان شناس بوده و در دو جبهه به پاسداری از تشیع پرداخته است: حفظ تشیع از گزند دشمنان و حفظ جایگاه علمی و معنوی آن.

۴. شرف الدین ابوالقاسم علی (زنده در سال ۶۵۷هـ.ق.) فرزند مؤیدالدین محمد بن احمد بن محمد بن علی, مشهور به ابن علقمی:

وی, پس از فراگیری فنون ادب در بغداد نزد پدر و دیگر علما, برای کسب مدارج عالی اجتهاد, به مدرسه کربلا و حلّه پیوست. در حائر شریف, از حوزه درس امام شمس الدین فخار (م. ۶۳۰هـ.ق.) بهره مند گشته و در حلّه از محضر شیخ نجم الدین جعفر, معروف به محقق حلی (م. ۶۷۶هـ.ق.) صاحب کتاب شرایع الاسلام بهره گرفته است. سپس کتاب جامع الشرایع را نزد مؤلف آن شیخ ابو زکریا نجیب الدین یحیی حلّی (م. ۶۹۰هـ.ق.) خوانده و به درجه اجتهاد رسیده است. وی, پس از دانش اندوزیها و رسیدن به مقام عالی اجتهاد, کرسی تدریس و زعامت دینی و سیاسی شیعیان عراق را به خود اختصاص داده و در راه آرمانهای بلند تشیع و تربیت صدها مجتهد و عالم عقیده مند به مکتب اهل بیت, گامهای بلند و کارساز و تحول آفرین برداشته است.

این عالم وارسته, در سخت ترین دوران, رهبری حوزه کربلا را به عهده داشته و در نهضت فکری شیعه نقش بسزایی داشته است. شعر, خوب می سروده, در علوم عرب و لغت و نحو, یدطولایی داشته و از طرق اجازات علمای شیعه است.

میرزا عبداللّه افندی درباره وی می نویسد:

(الوزیر الکبیر والعالم البصیر شرف الدین ابوالقاسم علی بن الوزیر مؤیدالدین… العلقمی… من اجلاء علماء الامامیه معاصر للعلامه وامثاله وکان والده بل هو ایضاً وزیراً للخلیفه المستعصم العباسی آخر الخلفاء العباسیه وکان هو او والده بابن العلقمی….)۱۲

شیخ حر عاملی می نویسد:

(الوزیر شرف الدین ابوالقاسم علی… عالم جلیل القدر شاعر ادیب من تلامذه المحقق نجم الدین….)۱۳

شیخ آقا بزرگ تهرانی می نویسد:

(… قرأ علی نجیب الدین یحیی بن احمد بن سعید کتابه (جامع الشرایع) و معه جماعه, منهم جلال الدین محمد بن علی بن طاوس (م. ۶۸۰هـ.ق.) و منهم شمس الدین محمد بن احمد بن صالح القسینی علی ما ذکره فی اجازته للشیخ طومار….)۱۴

وی, نزد نجیب الدین یحیی, کتاب وی جامع الشرایع را, با گروهی, از جمله جلال الدین محمد بن علی بن طاووس (م. ۶۸۰هـ.ق.) و شمس الدین محمد بن احمد بن صالح قسینی خواندند, چنانکه در اجازه خود به شیخ طومار ذکر کرده است.

از شواهد تاریخی و پاره ای از اجازات برمی آید, وی در عصر پدر امور وزارت را بر عهده داشته و پس از وفات برادر بزرگ خود, وزیر عزالدین ابوالفضل, مدتی کوتاه به امور وزارت پرداخته, تا این که پس از مدتی قدرت را به عطاملک جوینی که در ذیحجه سال ۶۵۷هـ.ق. وارد بغداد شده بود, واگذارد و از پُستهای سیاسی کناره گرفت و به حوزه حله و کربلا پیوست.

عباس الغراوی, به هنگام ذکر وزارت عطا ملک جوینی می نویسد:

(فی ذی الحجه سنه ۶۵۷ هـ.ق ولی بغداد علاء الدین عطا ملک الجوینی وجعل معه عمادالدین عمربن محمد القزوینی ومن ثم انقطعت الوزاره من البغدادیین و صارت لصنائع المغول و موظفیهم من الایرانیین ولهم حق السبق فی الطاعه….)۱۵

با ورود عطا ملک جوینی در ذیحجه ۶۵۷ به بغداد, وزارت را به عهده گرفت و عمادالدین عمر, فرزند محمد قزوینی را به معاونت خویش گمارد و وزارت از دست بغدادیها خارج گردید و به دست ایرانیان افتاد و بغداد به دست مغولان و کارگزاران ایران اداره می شد, چنانچه که از پیش در ایران عمل می شد….

با آنچه یاد شد, خوانندگان عزیز, با نقش خاندان ابن علقمی درنهضت فکری تشیع آشنا شدند و از این خاندان شیخ مؤید الدین محمد بن علی علقمی, در قرن هشتم است که در جای خود به نقش وی نیز اشاره خواهیم کرد.

۵. سید شمس الدین علی (م. ح.۶۶۰ هـ.ق.) فرزند ثابت بن عصیده سوراوی حائری از شیوخ اجازات و مجتهدان بزرگ و نامور شیعه بوده است:

وی, دانشهای اسلامی و فقه و حدیث را درحوزه کربلا, از محضر ابومحمد الیاس حائری (زنده در ۵۳۸هـ.ق.), شیخ ابومحمد عربی بن مسافر عبادی حلّی حائری و محمد بن طحال المقدادی حائری فرا گرفته و برای شنیدن حدیث, به شهرهای گوناگون سفر کرده و از مشایخ عصر خود بهره گرفته و به مقام والای اجتهاد و درجه بالای علمی دست یافته آن گاه به حائر شریف بازگشته و کرسی تدریس و رهبری را از آن خود کرده است و مشتاقانِ دانش دین, از دور و نزدیک به محضر وی شرفیاب می شدند و جمع بسیاری از بزرگان علمای امامیه در مدرسه وی, تربیت یافته اند, از جمله شاگردان و راویان از وی, شیخ سدیدالدین یوسف, پدر و مربی علاّمه حلّی, از بنیان گذاران مدرسه حلّه و شیخ احمد بن محمد موصلی (زنده در سال ۶۶۸هـ.ق.) و علامه حلّی (۶۴۸ ـ ۷۲۶هـ.ق.) است که توسط پدر خود از وی روایت می کند و در اجازه خود به بنی زهره از او به عنوان شیخ علی بن ثابت بن عصیده, به بزرگی نام برده است و از مشایخ او, از شیخ نجیب الدین استرآبادی والیاس بنی هاشم حائری و عماد طبری و محمد بن طحال مقدادی حائری یاد می کند.

شیخ حر عاملی, از وی چنین یاد می کند:

(السید شمس الدین علی بن ثابت بن عصیده سوراوی فاضل جلیل, ثقه یروی العلامه عن ابیه عنه.)۱۶

شیخ آقا بزرگ تهرانی, طریق اجازه وی را به شیخ طوسی یاد می کند و در پایان برگفتار شیخ حرّ عاملی در (امل الآمل) می افزاید:

(السیّد شمس الدین علی بن ثابت… ومن المعلوم ان التعبیر بکلمه (السید) کان قد خص شیئاً فشیئاً فی القرن السابع ببنی هاشم و ذلک فی قبال کلمه (الشیخ) لغیرهم….)۱۷

کلمه (سید) را که شیخ حر عاملی در امل الامل به کار برده, از قرن هفتم هجری, اندک اندک به علویان و بنی هاشم گفته می شد. در برابر کلمه (شیخ) برای غیر علویان به کار می رفت, برای تمیز بین دوتبار….

میرزا عبداللّه افندی, طریق روایت او را به شیخ طوسی یاد کرده و پس از نقل گفتار شیخ حر عاملی از امل الامل می نویسد:

(واقول یروی هو عن الشیخ محمد بن طحال المقدادی عن الشیخ ابی علی ولد الشیخ الطوسی عن والده الشیخ الطوسی.)۱۸

همان گونه که از متن پاره ای از اجازه ها بر می آید, وی کربلا را پایگاه حرکتها و جنبشهای فکری خود قرار داده بوده و در حوزه پرشکوه وی, شاگردان بسیاری تربیت یافته اند. بعضی از شاگردان وی, از طرق اجازات و سلسله های روایات هستند.

نقش خاندان اعرجی در جنبش علمی مدرسه کربلا

خاندانِ اعرجی از کهن ترین و بزرگ ترین خاندانهای علم و رهبری است. نقابت حائر شریف را این خاندان به عهده داشته اند.

این خاندان, پیش از فروپاشی بغداد و پس از آن, درجنبش فکری و علمی حوزه کربلا, نقش مهم و درخوری داشته و میراث فرهنگی بسیاری از خود به یادگار گذاشته است.

این خاندان در حلقه اسانید روایات و طرق اجازات اصحاب امامیه قرار دارد.

عبیداللّه اعرج, فرزند حسین اصغر فرزند امام سجاد(ع) است و این خاندان ذریّه اویند. عبیداللّه اعرج, لنگ بوده, از این روی به (اعرج) مشهور شده و لقب در تبار وی نیز مانده است.۱۹

نخستین شخصی که از این خاندان, در آخر قرن ششم و مطلع قرن هفتم هجری, کربلای مقدسه را مسکن خویش قرار داد, سید عزالدین محمد المعمر (م. ح. ۶۵۵هـ.ق.) بن احمد الزائر بن علی بن یحیی سابه بن الحسن بن جعفر حجه بن عبیداللّه اعرج بود.۲۰ فرزند وی, فخرالدین علی (م.۷۰۲هـ.ق.) در کربلا, چشم به جهان گشود.

ستاره این خاندان بزرگ, در اوائل قرن هفتم هجری, در کربلا طلوع کرد و بیش از چند قرن در آسمان کربلای مقدسه درخشید. از این خاندان, دانشوران بزرگی برخاسته و در گسترش دانش دین و نشر فرهنگ تشیع بسیار نقش داشته اند که در این جا به جایگاه والای چند تن از این خاندان در مدرسه کربلا اشاره می کنیم:

۱. سید عزیزالدین محمد المعمر: وی نخستین کسی بوده از این خاندان که در کربلا سکنا گزیده و به حوزه درس امام شمس الدین فخار حائری (م.۶۳۰هـ.ق.) پیوسته و پس از رسیدن به مقام والای اجتهاد, کرسی تدریس را به دست گرفته و شاگردان بسیاری تربیت کرده است.

وی, از همروزگاران شیخ سدیدالدین یوسف پدر علامه حلی و شیخ نجم الدین ابوالقاسم جعفر (۶۰۲ ـ ۶۷۶هـ.ق.) معروف به محقق حلّی, صاحب شرایع بوده و در بین مردم و علما, جایگاه بس والا و ارجمندی داشته, به گونه ای که مهر و امضا و شهادت او, در صدر قباله ها و وقفنامه های قدیمی دیده می شود. وی, پدر و مربی و استاد فخرالدین علی (م.۷۰۲هـ.ق.) بوده و مورد وثوق علما.

نقابت علویان را فرزند وی, الحسن, به عهده داشته است.۲۱

۲. سید ابوالحسن فخرالدین علی (م. ۷۰۲هـ.ق.) سیدعزالدین محمد المعمر بن سید احمد الزائر حسینی اعرجی حائری, شاعر, ادیب, فقیه متلکم و از بزرگان اجتهاد و طرق اجازات بوده است.

او, پس از فراگیری دانشهای اسلامی و فنون ادب در محضر پدر و دیگر فرهیختگان, به مدرسه سید عبدالحمید حائری می پیوندد و پس از آن که در این مدرسه به درجه والای اجتهاد می رسد, خود کرسی تدریس را در مدرسه کربلا به عهده می گیرد و اندک اندک جایگاه والایی می یابد و رهبری نهضت فکری بر دوش ایشان قرار می گیرد و شیفتگان علم و فضیلت دورش حلقه می زنند و حیات تازه ای در کالبد حوزه کربلا دمیده می شود.

سید ابوالحسن فخرالدین, از همروزگاران شیخ سدید الدین یوسف, پدر علامه حلی و شیخ نجم الدین جعفر, معروف به محقق حلّی بوده و دختر شیخ سدید الدین یوسف, خواهر علامه حلّی را به عقد ازدواج فرزند بزرگ خود, سید مجد الدین ابوالفوارس محمد در می آورد. فرزند بزرگ او سید مجدالدین ابوالفوارس و فرزند دیگر وی, سید جمال الدین احمد, از مدرسان بنام مدرسه کربلا بوده اند.

شیخ آقا بزرگ وفات او را از بحار, جلد مربوط به اجازات, چنین ضبط کرده است:

(و جاء فی اجازات البحار عن خط شمس الدین محمد الجباعی انه توفی السید العالم فخرالدین علی بن الاعرج فی ۵ رمضان ۷۰۲هـ.ق.)۲۲

ابن عنبه درباره او و فرزندانش می نویسد:

(ومنهم الشیخ العالم الشاعر النسابه الادیب فخرالدین علی بن محمد بن احمد بن علی الاعرج المذکور وابناه السید الجلیل العالم الزاهد مجدالدین ابوالفوارس محمد و السید النسابه الفاضل جمال الدین احمد بن السید فخرالدین علی.)۲۳

سید محسن امین در اعیان الشیعه به شرح حال وی پرداخته و نسب او را, با انداختن چند نفر از پدران او, از روی فراموشی و اشتباه, به امیرالمؤمنین(ع) می رساند و وی را از نویسندگان در انساب می شمارد که سید احمد بن علی بن الحسین حسینی تبارشناس و شاگرد سید تاج الدین بن معیه از آن نقل می کند۲۴ و بعد گفتار ابن عنبه را از عمده الطالب نقل کرده است.

شیخ آقا بزرگ تهرانی, در هنگام نگارش شرح وی, اشاره می کند:

(نواده او, سید عبدالمطلب (۶۸۱ ـ ۷۵۴هـ.ق.) فرزند مجدالدین ابوالفوارس محمد حائری, توسط وی روایت می کند.)۲۵

۳. سید مجدالدین ابوالفوارس محمد (م. ح.۷۳۵هـ.ق.) بن سید ابوالحسن فخرالدین علی بن سید عزالدین محمد المعمر بن سید احمد الزائر حسینی اعرجی حائری:

در کربلا چشم به جهان گشود و در همان جا رشد کرد و فنون ادب را نزد برجستگان علمای کربلا, آموخت و آن گاه در نزد پدر, فقه و اصول فرا گرفت و به مقام بالای اجتهاد دست یافت.

در این برهه, به حلّه هجرت و به حوزه درس سدیدالدین یوسف بن علی بن المطهر حلی و فرزندش علامه حلّی پیوست.

در این جا بود که با دختر ابن مطهر حلی, ازدواج کرد و در ردیف نزدیکان و خواص این بیت علم و تقوا درآمد و پس از مدتی به کربلا هجرت کرد و با اندوخته ها و تجربه هایی که از مدرسه حلّه داشت, در جایگاه والایی قرار گرفت, کرسی تدریس و فتوا و رهبری را از آن خود کرد و طلاب بسیاری دورش حلقه زدند و حوزه شاداب و سر زنده ای پدید آورد. از شاگردان برجسته او, هفت فرزند خود او, تاج الدین بن معیه, استاد شهید اول و… را می توان نام برد که در بالندگی, رشد, تعالی و تقویت مدرسه کربلا, نقش بسزایی داشتند.

پس از وی, فرزندان او, راه پدر را ادامه دادند و همگی آنان از علمای بزرگ عصر خویش بودند و از زعمای تدریس و طرق اجازات.

از این هفت نفر, پنج نفر آنان از دختر سدید الدین به دنیا آمده بودند که عبارتند از: جلال الدین علی, عمیدالدین عبدالمطلب, ضیاء الدین عبداللّه, نظام الدین عبدالحمید, غیاث الدین عبدالکریم که از نقش آنان در احیا و رشد نهضت فکری تشیع درآینده سخن خواهیم گفت.

ابن عنبه, هنگام ذکر خاندان اعرجی در کربلا, از وی و فرزندانش چنین یاد می کند:

(… واما السید مجدالدین ابوالفوارس محمد بن السید فخرالدین علی, فاعقب وانجب, کان له سبعه بنین اکبرهم من ام ولد وکذا اصغرهم ولاحدهما بنات والثانی سافر وانقطع خبره والخمسه الآخر امهم بنت الشیخ سدید الدین یوسف بن علی بن المطهر وهم النقیب جلال الدین علی ومولانا السید العلامه عمید الدین عبدالمطلب قدوه السادات بالعراق والفاضل العلامه ضیاءالدین عبداللّه والفاضل العلامه نظام الدین عبدالحمید والسید غیاث الدین عبدالکریم….)۲۶

سید محسن امین وی را بسیار می ستاید و می نویسد:

(… کان سیداً جلیل القدر, رفیع المنزله, عظیم الشأن, حسن الشمایل, جمّ الفضائل, کریم الاخلاق, زکی الاعراق, ذاهمه عالیه ومرؤه و شهامه وکرم وسخاء عالماً عاملاً, فاضلاً, کاملاً, ورعاً, زاهداً, صالحاً, عابداً, تقیاً, نقیباً, میموناً, مرقوم اسمه بالحائر الحسینی ومساجد الحلّه ویقال لولده بنوا الفوارس خلف سته بنین عبدالحمید نظام الدین وعبدالمطلب عمید الدین وعبدالکریم غیاث الدین وناصرالدین و محمد جلال الدین امهم بنت الشیخ یوسف بن علی بن المطهر الحلّی فیکون خالهم العلامه ابومنصور جمال الدین الحسن, قدس سرهما.)۲۷

سید مجدالدین, سیدی است بلند پایه, بزرگوار, خوش روی, دارنده تمامی برتریها, کریم, پارسا, دارای همت بلند, خداترس, شجاع, با سخاوت, عالم با عمل, پرهیزگار, نیکوکار, پارسا پیشه, اهل ذکر و سجود, پاکیزه و با تقوا, خجسته و باشکوه.

درحائر حسینی, در مساجد حلّه, آوازه بلندی داشت و نامور بود و فرزندان او را بنی فوارس می خوانند. شش پسر از خود باقی گذاشت: عبدالحمید نظام الدین, عبدالمطلب عمیدالدین, عبدالکریم غیاث الدین, ناصرالدین و محمد جلال الدین.

مادر اینان, دختر ابن مطهر و دایی اینان, علامه حلی بود….

شیخ آقا بزرگ تهرانی می نویسد:

(… یروی المترجم له عن العلامه الحلّی و یروی عنه ولده عمیدالدین کما فی الاجازات وتاج الدین معیّه, کما صرح به فی اجازته للشهید….)۲۸

از او, علامه حلّی و فرزندش عمیدالدین عبدالمطلب روایت می کنند, چنانکه در اجازات آمده و همچنین تاج الدین بن معیّه از وی روایت می کند, چنانکه در اجازه خود به شهید اول, این نکته را یادآور شده است….

وی, از طرق اجازات است.

۴. سید جمال الدین احمد (م. ح. ۷۵۰هـ.ق.) بن سید ابوالحسن فخرالدین علی بن سید عزالدین محمد المعمر بن سید احمد الزائر حسینی اعرجی حائری. عالم تبارشناس, زعیم دین در کربلا:

وی پس از فراگیری دانشهای مقدماتی و فنون ادب, مدارج عالی را در حوزه درس برادرش مجد الدین ابوالفوارس محمد, پیمود و سپس به فراگیری دانش تبارشناسی پرداخت و در این دانش به حدّ کمال رسیده بلند آوازه شد و کم کم کرسی تدریس و رهبری را در حوزه کربلا به دست گرفت و جایگاه والایی در نهضت فکری تشیع یافت.

ابوالطیب, فرزند وی, پس از فراگیری دانشهای دین در کربلا, راهی دیار روم گردید, تا در آن دیار, به نشر مکتب اهل بیت(ع) بپردازد.

ابن عنبه می نویسد:

(سید جمال الدین احمد, تبارشناس بود و فرزند او, ابوالطیب, به روم هجرت کرد و خبر او قطع شد.)۲۹

سید محسن امین در اعیان الشیعه, دو شرح حال از وی نگاشته که هر دو یکسان است.۳۰

۵. سید ابومنصور الحسن (م. ح.۷۵۵هـ.ق.) بن سید ابوالحسن علی بن الحسن بن سید عزالدین محمد المعمر بن سید احمد الزائر حسینی اعرجی:

از بزرگان علمای شیعه و نقیب علویان در کربلا بود. در کربلا چشم به جهان گشود و در همان جا بالید و مدارج علمی را در نزد علمای بزرگ پیمود و به مقام والای اجتهاد دست یافت و در رستاخیز فکری و نهضت علمی حوزه تشیع نقش بسزایی داشت.

ابن عنبه, هنگام سخن از علویان, از وی یاد کرده و او را از نقبای کربلا بر شمرده است.۳۱

سید عبدالرزاق کمونه, پس از یادکرد نسب او تا امام زین العابدین(ع) وی را نقیب کربلا دانسته است.۳۲

سید محسن امین, نسب وی را تا امیرالمؤمنین یاد می کند و وی را از نقبای کربلا می داند.۳۳

نگارنده, مهر و امضای وی را در پاره ای از شجره نامه های علویان حائر شریف دیده است.

مقام نقابت, پس از مرگ وی, به پسرش (الحسن) واگذار شد. وی, عالمی بلند پایه بوده است. سید عبدالرزاق کمونه, به نقل از (کتاب التحفه) نوشته سید ضامن بن شدقم می نویسد:

(نام وی, علی بن فضائل بن الحسن و در کربلا, وی را بنی علوان خوانند.)۳۴

وی نیز در نشر معارف اسلامی و تقویت تشیع و بالا بردن سطح علمی مدرسه کربلا و رونق بخشیدن به آن و گسترش دادن مکتب اهل بیت, نقش بسزایی داشت.

۶. ابو اسحاق شمس الدین ابراهیم (۶۴۴ ـ ۷۲۲هـ.ق.) بن شیخ سعدالدین محمد بن المؤید جوینی حموی. از متکلمان بزرگ شیعه و محدّثان نامور:

در جوین خراسان چشم به جهان گشود و در بغداد, رخ در نقاب خاک کشید. وی در خاندان علم و تصوف تربیت یافت و پس از گذراندن مقدمات و فراگیری فنون ادب نزد پدرش; مدارج علمی را در نزد علمای بزرگ خراسان پیمود و برای کسب دانش بیش تر و شنیدن حدیث, به سیر و سفر پرداخت و در این سیر و سفر علمی از محضر بزرگان و فرهیختگان شیعه و سنی کسب فیض کرد. نامورترین مشایخ اجازات شیعی او عبارتند از: خواجه نصیرالدین طوسی (۵۹۷ ـ ۶۷۲هـ.ق.), شیخ نجم الدین ابوالقاسم جعفر معروف به محقق حلّی (۶۰۲ ـ ۶۷۶هـ.ق.), سید عبدالحمید بن فخار موسوی حائری, شیخ سدیدالدین یوسف حلی, سید بن طاوس, منتخب الدین بابویه و….۳۵

ابن حجر عسقلانی, از پیوستن وی به مدرسه کربلا یاد می کند, ولی به زمان آن اشاره نمی کند.۳۶

با توجه به تاریخ سقوط بغداد در محرم ۶۵۶هـ.ق. و ولادت وی در سال ۶۴۴هـ.ق. روشن می شود که وی در هنگام فروپاشی بغداد دوازده سال, بیش تر نداشته است; از این روی, پیوستن وی به مدرسه کربلا, پس از فروپاشی بغداد بوده و در مقاله پیشین۳۷ یادآور شدیم که وی از شاگردان سید جلال الدین عبدالحمید حائری بوده است.

وی, پس از فروپاشی بغداد, به مدرسه کربلا پیوست و از محضر ناموران و برجستگان این مدرسه بهره گرفت, بویژه از محضر عبدالحمید موسوی حائری. در کتاب خود: (فرائد السمطین فی فضائل المرتضی والبتول والسبطین) از استاد خود, بیش از بیست و پنج مورد روایت می کند.۳۸

وی, در نهضت فکری مدرسه کربلا, در تربیت شاگردان و گسترش فرهنگ تشیع تلاش بسیار ورزید و گامهای بلند و کارایی برداشت.

ییادآور شدیم که وی برای شنیدن حدیث, به سیروسفر پرداخت و آنچه در فضائل خاندان وحی(ع) از بزرگان شیعه و سنی شنید, در (فرائد السمطین) گرد آورد و شمار کسانی که از آنان در فضیلت خاندان وحی(ع) حدیث شنیده, بیش از یکصد و شصت و یک نفرند که ده تن آنان زنان محدثه اند.

از رخدادهای مهم زندگی او که در تاریخ ایران و تشیع از اهمیت خاصی برخوردار است, اسلام آوردن سلطان غازان خان مغول به دست اوست.

سلطان مغول, برادر سلطان محمد الجایتو در روز چهارم شعبان سال ۶۹۴هـ.ق. در برابر کاخ خود, در ناحیه ای به نام: لار دماوند, پس از تشکیل مجلس با شکوهی, با تشریفات خاص, غسل کرد و جامه شیخ سعدالدین محمد جوینی, پدر وی را پوشید و به دست جوینی اسلام آورد و به پیروی از او, نزدیک به ده هزار نفر از سران و امرای مغول, اسلام آوردند و غازان, از این تاریخ به بعد, به نام: (محمود) خوانده شد و به شادی این روز و تشرف به اسلام, اموال بسیاری به علما, فقیهان و شیوخ طریقت و سادات بخشید, سپس به زیارت اماکن مقدسه پرداخت.۳۹

شمس الدین محمد ذهبی (م.۷۴۸هـ.ق.) می نویسد:

(و سمعت من الامام المحدث الاوحد الاکمل فخرالاسلام صدرالدین ابراهیم بن محمد بن المؤید بن حمویه الخراسانی الجوینی شیخ الصوفیه قدم علینا طالب حدیث روی لنا عن رجلین من اصحاب المؤید الطوسی وکان شدید الاعتناء بالروایه و تحصیل الاجزاء حسن القراءه ملیح الشکل مهیبا دینا و صالحا و علی یده اسلم غازان الملک, مات سنه اثنتین وعشرین و سبع مائه وله ثمان و سبعون سنه, رحمه اللّه تعالی.)۴۰

از امام محدثان, فخرالاسلام صدرالدین ابراهیم, فرزند محمد فرزند مؤیدالدین حمویه خراسانی جوینی استماع حدیث کردم. وی شیخ صوفیان بود, هنگامی که بر ما وارد گردید, در جست وجو و طلب حدیث بود. و همچنین از برای ما روایت کرد: از دو تن از اصحاب مؤید طوسی. وی, سخت اهتمام می ورزید در گردآوری حدیث و تحصیل اجزاء آن. بسیار زیبا قراءت می کرد و خوش سیما و ملیح و باوقار و متدین و صالح بود. سلطان غازان مغول, به دست وی اسلام آورد. در سال ۷۲۲هـ.ق. در هفتاد و هشت سالگی, دار فانی را وداع کرد. خدایش بیامرزاد.

ابن حجر, پس از یادآوری شماری از مشایخ وی می نویسد:

(از جماعت بسیاری در عراق, شام و حجاز کسب فیض کرده و از محدثان بسیاری در شهرهای: حلّه, تبریز, آمل, طبرستان, قدس, کربلا, قزوین, نجف و بغداد, حدیث شنیده و سفرهای زیادی بدین جهت کرده و سلطان غازان مغول, به دست او اسلام آورده است.)۴۱

از وی آثار ارزشمند بسیاری به جای ماند که و مشهورترین آنها (فرائد السمطین فی فضائل المرتضی والبتول والسبطین) است که از بهترین نوشته های کلامی قرن هشتم هجری به شمار می رود. شیخ آقا بزرگ تهرانی, در الذریعه, به شرح از آن یاد می کند.۴۲

آقای محمد تقی دانش پژوه, در فهرست اهدایی کتابخانه مشکوه به دانشگاه تهران, از کتاب یاد شده, نسخه کهنی را معرفی می کند که به شماره ۵۸۲ در دفتر کتابخانه تهران محفوظ است.۴۳

سه نسخه دیگر از همین اثر در کتابخانه آیت اللّه مرعشی نجفی در قم, به شماره های: ۲۵۵۱, ۲۵۵۲ و ۲۹۰۶ محفوظ است.۴۴

این کتاب نفیس, در دو جلد, به تحقیق شیخ محمد باقر محمودی, جلد اول در سال ۱۳۹۸هـ.ق.۱۹۷۸م. جلد دوم در سال ۱۴۰۰هـ.ق. ۱۹۸۰م. در بیروت, توسط مؤسسه المحمودی به چاپ رسیده است.

۷. شیخ مؤیدالدین محمد (م. ح. ۷۲۰هـ.ق.) بن شرف الدین ابوالقاسم علی بن وزیر مؤیدالدین ابوطالب محمد بن احمد علقمی حائری, معروف به ابن علقمی, از بزرگان علما و از طرق اجازات:

وی نواده ابن علقمی وزیر المستعصم باللّه, آخرین خلیفه عب

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.