پاورپوینت کامل مصاحبه با حضرت آیت اللّه حاج علیرضا ممجّد ۱۰۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل مصاحبه با حضرت آیت اللّه حاج علیرضا ممجّد ۱۰۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۰۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل مصاحبه با حضرت آیت اللّه حاج علیرضا ممجّد ۱۰۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل مصاحبه با حضرت آیت اللّه حاج علیرضا ممجّد ۱۰۰ اسلاید در PowerPoint :

۱۹

آنان که از شهر آشنا پرواز کردند, تا دیگر جایها و سرزمینها را به زیر بال و پر خود گیرند و از دیار یار کوچیدند و محفلهای سرورانگیز علمی را ترک گفتند, تا در دیگر محفلها, شورانگیزند, نشانه های خدایند در گستره زمین. آنان که در روزگار غربت, همان روزگار شگفتی که مدرسه های کتاب خدا, از تلاوت خالی بودند و خانه ها و حجره هایی که از آنها, نوای قرآن, هر پگاه به گوش می رسید, در سکوتی غم انگیز فرو رفته بودند, اسلام را از غربت به در آوردند و گردغبار از چهره مدرسه دین برگرفتند و اهل دین را نواختند و در جانها با آوای روح انگیز قرآن, شورانگیختند, وارثان پیامبران خدایند در زمین.

آنان که با تلاش شبان و روزان خویش, با ایثار و گذشتن از همه نامها و عنوانها, جای جای میهن اسلامی را با معارف دل انگیز اسلام و با آیه آیه کتاب خدا, آذین بستند, زمینه سازانِ قیام روح خدا بودند و تربیت کنندگان لشکریان ناب اندیش او و در آینده ای نه چندان دور, ان شاء اللّه, میزبانان یوسف زهرا(س).

آیت اللّه ممجّد از این ستارگان بلند آشیان و نورافشان آسمان گیلان بود. او که رنجها بسیار کشید, تا عشق به اسلام را در جانها جای دهد و نسیم دل انگیز اسلام ناب را به کویها و کومه ها و دشتِ همه گاه سبز آن دیار بوزاند.

او که از این دیار رخت برکشید, روحش شاد و راهش پر رهرو باد; امّا همیشه و همه گاه, حتی در همین آخرین گفتارها, که اکنون پیش روی دارید, نگران خیمه دین بود که مبادا به آن گزندی رسد. امید آن که همه رهروان راستین دین خدا, بویژه شاگردان او آلاله هایی که او در دشت شقایقها کاشته, از خیمه دین به خوبی پاسدارند, تا روح آن بزرگ مرد که در جوار حق جای دارد, از آنان خشنود باشد.

حوزه

حوزه: با تشکر از حضرت عالی که قبول زحمت فرمودید و ما را به حضور پذیرفتید, لطف کنید در آغاز گفت وگو, شمه ای از زندگی علمی و تحصیلی خود را بفرمایید.

* این جانب, در سال ۱۲۹۳, شمسی در شهرستان لنگرود, در خانواده ای روحانی, متولد شدم. علاقه پدرم به علم و اهل علم, به من و برادرم, که ده سال از من بزرگ تر بود, افتخار در آمدن به لباس اهل علم را داد.

در سال ۱۲۹۸ که پنج ساله بودم, به قم آمدم. ولی بر اثر ابتلای به بیماری, موفق به تحصیل علوم دینی نشدم. پس از مدتی که برای درمان, در بیمارستانی در تهران بستری شدم, به لنگرود بازگشتم و در همان جا در خدمت مرحوم والد و آیت اللّه آقا شیخ علی اکبر لنگرودی و برادر بزرگم, به تحصیل علوم دینی پرداختم. تا این که در سال ۱۳۰۵ شمسی برای ادامه تحصیل, به همراه برادرم به قم آمدم. در سال ۱۳۱۹ شمسی به توصیه مرحوم والد, به حوزه مشهد رفتم و در آن جا در کنار تحصیل, تدریس هم داشتم. حدود شش سال در حوزه مقدس مشهد بودم و دوباره به قم برگشتم و باقی مانده سطوح عالیه و درس خارج را از محضر اساتید قم, بهره گرفتم.

در سال ۱۳۴۵ که برای دیدار خانواده به لنگرود رفتم, به اصرار آقا شیخ یحیی زکی, که از علمای بزرگ آن جا بود, قرار شد برای سامان دادنِ به حوزه شهر لنگرود, به طور موقت, بمانم که تا همین الآن ادامه داشته و ما را در آن حوزه ماندگار کرد.

حوزه: شما در برهه ای به حوزه قم وارد می شوید که دیکتاتوری رضاخان در اوج خود بوده و حوزه در فشار و تنگنای شدید و چراغ عمر زعیم بزرگ حوزه علمیه قم, آیت اللّه حاج شیخ عبدالکریم حائری, رو به خاموشی, حال اگر امکان دارد از شنیدنیها و دیدنیهای خود از آن دوران پُر ادبار بفرمایید.

* در دوران پُر اختناق رضاخان, تحصیل در حوزه علمیه قم, بسیار دشوار بود. عمال رضاخان, طلبه ها را خیلی آزارمی دادند و عرصه را بر آنان تنگ می کردند, به گونه ای که ناگزیر بودند روزها به باغهای اطراف قم بروند و آن جا درس بخوانند.

مأموران رضاخان, کوچک ترین اجتماع و محفل درس و مجلس وعظ را تاب نمی آوردند و بر هم می زدند و افراد مؤثر را دستگیر می کردند.

من از همان آغاز, در کنار تحصیل, تدریس هم داشتم. روزی در مدرسه خان برای عده ای معالم تدریس می کردم که به من خبر دادند مأموران آمده اند که شما را ببرند, یا درس را آنقدر طول بدهید که اینها بروند و یا این که آماده باشید.

من دیدم, چاره ای نیست باید به همراه اینها بروم, درس را تمام کردم. مأموران وقتی آمدند مرا ببرند, دیدند من خیلی کوچک و کم سن وسال هستم. یکی به دیگری گفت: این که بچه است, کجا ببریم؟ از بردن من منصرف شدند و شرمشان آمد که بچه ای را به کلانتری ببرند و مورد بازخواست قرار بدهند.

طلبه ها, به خاطر عمامه ای که بر سر داشتند, خیلی زجر می کشیدند و افراد لاابالی و مأموران دستگاه, آنان را خیلی آزار می دادند. من هنوز ده سال نداشتم که عمامه گذاشته بودم و همین, سبب می شد که در جامعه خیلی وقتها از حق طبیعی خود محروم بمانم و یا آزار ببینم. بارها به خاطر همین عمامه, رانندگان از سوار کردن من به اتوبوس خودداری کردند و یا اگر سوار می کردند, به گونه بسیار تحقیرآمیز, در آن آخر اتوبوس, مرا جا می دادند. آرزو داشتم, یک بار هم که شده روی صندلیهای جلوی اتوبوس بنشینم و مناظر طبیعی و جاده را در حالی که اتوبوس حرکت می کند, ببینم.

البته این آرزو برآورده شد و در همان دوران نوجوانی, یک بار روی صندلی جلوی اتوبوس نشستم و بیرون را تماشا کردم!

روزگار خیلی سختی بود; بر روحانیون و متدیّنان سخت می گذشت. در حوزه علمیه قم, مرحوم حاج شیخ عبدالکریم, از همه بیش تر در رنج و اندوه و تنگنا بود. به نظر من, همین فشار و تنگناها و بی حرمتیها بود که او را از پا درآورد و دق کرد. مرگ او هم غریبانه بود.

وقتی که ایشان رحلت کرد و من و هم مباحثه ام, آقا شیخ جعفر شمس, اطلاع پیدا کردیم, رفتیم کنار جناره آن مرحوم که دیدیم کسی کناره جنازه ایشان نیست. بسیار تعجب کردیم شخصیتی با آن عظمت از دنیا رفته, کسی در پیرامون جنازه وی حضور ندارد. این به خاطر خفقان حاکم بر حوزه بود. علما و طلبه ها, در بیرون شهر, در باغها به سر می بردند و نمی توانستند در حوزه حضور داشته باشند و از جنازه ایشان تجلیل به عمل بیاورند.

حوزه: اگر خاطره ای از آیت اللّه حاج شیخ عبدالکریم حائری به یاد دارید, بیان بفرمایید.

* آن وقت, من در سن و سالی نبودم که به درس ایشان بروم و یا با ایشان, مأنوس باشم. ولی گه گاهی منزل ایشان می رفتم و خدمتشان می رسیدم. روزی با آقای شیخ جعفر شمس خدمت ایشان بودیم, طلبه ای آمد اظهار داشت:

(آقا! این شهریه ای که شما می دهید, کفاف زندگی ام را نمی دهد. من عیالوارم و خیلی در تنگنا زندگی می کنم.)

آقای حاج شیخ گفت:

(خدا می داند من هم به اندازه شما شهریه دارم. به همان اندازه ای که به شما شهریه می دهم, خودم هم برداشت می کنم.)

حالا شما در کجای دنیا سراغ دارید شخصیتی به این بزرگی و با این همه نفوذ و علاقه مندی مردم به او و مرجع علی الاطلاق, مانند یک طلبه گمنام زندگی کند؟ دیگر بزرگان حوزه هم, چنین بودندو مانند دیگر طلبه ها زندگی می کردند. بعدها, دوستم آقا شیخ جعفر به من گفت:

(آقای ممجّد! تا وقتی که زندگی آقای حائری, آقای شیخ مهدی پایین شهری و آقای سید محمد تقی خوانساری را از نزدیک ندیده بودم و سادگی زندگی آنان را به چشم خودم مشاهده نکرده بودم, فکر می کردم, آخوندی هم یک راهی برای امرار معاش است. ولی از آن وقتی که زندگی این بزرگان را از نزدیک دیدم, فهمیدم رسالت روحانیت خیلی بالاتر از مطامع دنیوی است.)

راست می گفت, همه این آقایان, از هر جهت نمونه و الگو بودند و سختیها را بر دیگر طلاب هموار می کردند و از رنج و اندوه طلاب می کاستند.

عظمت و بزرگی این حوزه امروز, بر اثر همان فداکاریها, زندگیهای ساده و اخلاص آن عزیزان است و گرنه با این همه سختگیری و فشار رضاخان, حوزه قم, باید در همان زمان نابود می شد.

حوزه: فرمودید از سال ۱۳۰۵, تا ۱۳۱۹, در حوزه قم بوده اید و آن گاه به مشهد مقدس مشرف شده اید. در این برهه از محضر چه اساتیدی بهره برده اید؟

* پس از آن که قرآن و جامع المقدمات را در لنگرود در نزد مرحوم آقا شیخ علی اکبر لنگرودی و مرحوم آیت اللّه والد, خواندم, به قم مشرف شدم و سیوطی را نزد مرحوم آیت اللّه آقا شیخ محمد حسین ساوجی و معالم و منطق و مقداری از شرح لمعه و قوانین را در محضر آیت اللّه اراکی فرا گرفتم و با آقازاده بزرگ ایشان هم, مباحثه می کردم.

حوزه: از رنجها و دشواریهای دوران طلبگی خود, بویژه از آن سالهای آغازین تحصیل که هم کم سن وسال بوده اید و هم به دور از خانواده, بگویید, تا درسی باشد برای ما و طلبه هایی که در آغاز راه هستند و چه بسا دشواریها و گرفتاریهای خود را بزرگ ببینند.

* طلاب آن زمان, بسیار در سختی به سر می بردند. علاوه بر تنگدستی و سخت گذرانی و تحقیر, خفقان و زورگویی مأموران رضاخان, عرصه را خیلی بر آنان تنگ کرده بود. من, کم تر از ده سال داشتم که عمامه می گذاشتم. این در روزگاری بود که مأموران رضاخان عمامه ها را بر می داشتند و من خیلی علاقه داشتم که عمامه داشته باشم; از این روی آن قدر نماز جعفرطیار خواندم که خداوند عنایتی بفرماید و مأموران عمامه مرا بر ندارند.

من, با لطف خداوند و توجه خاندان پیامبر(ص) توانستم, آن روزگار سخت را سپری کنم. با همه مشکلاتی که داشتم, آنچه بیش از همه مرا رنج می داد و ابتدای تحصیل, خوب نفهمیدن درسها بود. چندین درس می رفتم و هر چه زحمت می کشیدم و به خود فشار می آوردم, آن گونه که باید, درسها را نمی فهمیدم, تا این که روزی از شدت ناراحتی به حرم حضرت معصومه(س) مشرف شدم و بسیار گریستم, به گونه ای که چشمهایم می سوخت, برگشتم به حجره مدرسه و دراز کشیدم که یک مرتبه به قلبم الهام شد که این طوری نباید درس بخوانی, روزی دو درس, یکی صبح و یکی بعد از ظهر, کافی است. احساس کردم سوزش چشمم خوب شد. با نشاط بلند شدم و همین شیوه را به کار بستم. شش ماه درس خواندم, کار به جایی رسید که پس از شش ماه, تدریس هم می کردم و از همان زمان به بعد, همین شیوه را به کار بستم, هم درس می گفتم و هم درس خوب می خواندم. در همه امتحاناتی که آن زمان در حوزه رایج بود و گاه خیلی هم سخت می گرفتند, شرکت می جستم و با نمره خوب قبول می شدم.

حوزه: چه شد که به حوزه مشهد رفتید و اوضاع حوزه مشهد در زمان ورود شما چگونه بود؟

* به خاطر سختگیری کارگزارانِ رضاخانی بر حوزه قم و آزار و اذیتها, مرحوم والد پیشنهاد کرد اگر بخواهی می توانی به حوزه مشهد بروی و در آن جا ادامه تحصیل دهی.

به یاد دارم پیش از عزیمت به مشهد, در لنگرود, خدمت مرحوم والد بودم و عده ای دیگر هم حضور داشتند, به ایشان گفتم:

آقا! ماهی چقدر برایم شهریه خواهید فرستاد!

مرحوم والد از این سخن من, خیلی عصبانی شد و گفت: من خیال کردم, در این مدت چیزی یادگرفتی, معلوم شد چیزی نفهمیدی!

گفتم: آقا! من که چیز بدی نگفتم.

گفت: چطور؟ تو داری می روی خدمت امام رضا(ع), امام, واسطه فیض خداوند به مخلوقات است. آن وقت تو چشم به من داری که برای تو چقدر شهریه خواهم فرستاد؟ من چه کاره ام. همه چیز آن جاست.

ایشان, درست می فرمود. من اشتباه کردم و نفهمیدم.

باری, روانه مشهد شدم و حدود شش سال در مشهد بودم و بسیار خوب بود.

امّا وضع حوزه مشهد خیلی به هم ریخته بود. اصلاً نمی شد گفت حوزه ای وجود دارد.

حوزه قم, با همه فشارهای رضاخان, به خاطر سیاستهای درست مرحوم حائری, شیرازه اش از هم نگسست. ولی شیرازه حوزه مشهد از هم گسسته بود. رضاخان, روی حوزه مشهد به خاطر جریان مسجد گوهرشاد و مبارزات مرحوم حاج آقا حسین قمی, حساس بود و کینه داشت و تلاش می کرد آن را به گونه ای از بین ببرد. او, در این حوزه, به خاطر نبودن شخصیتی مدیر و مدبر و کاردان مانند مرحوم شیخ عبدالکریم در رأس, کار خود را پیش برده بود و تا اندازه ای به هدفهای شوم خویش رسیده بود. وقتی من وارد حوزه مشهد شدم, بیش تر علما و بزرگان حوزه به اطراف مشهد پناه برده بودند و درس و بحثی در حوزه به چشم نمی خورد. در مدرسه (دو دَرْ) که من حجره گرفته بودم, پیر مردی, عده ای را دور خود جمع کرده بود و تجوید یاد می داد!

از این روی, در حوزه مشهد, من درس شروع کردم و تا لمعه تدریس می کردم. شما ببینید وضع چگونه بوده که من مدرّس آن حوزه بودم!

از سال ۱۳۲۰ به بعد, اوضاع کمی بهتر شد. علما, یکی یکی از اطراف به مشهد می آمدند و مورد استقبال پرشور مردم قرار می گرفتند و کم کم حوزه رونق گرفت و بزرگانی چون: مرحوم کفایی, فرزند آخوند خراسانی, حاج شیخ مجتبی قزوینی, حاج شیخ هاشم, حاج شیخ علی اکبر نوغانی و… به حوزه مشهد گرمی بخشیدند. مدرسه ها را یکی پس از د یگری, طلبه ها تصرف می کردند. شور و نشاطی به وجود آمده بود و بزرگانی چون: آقا زاده, حاج شیخ مجتبی و حاج شیخ هاشم, در این شادابی و حیات مجدد حوزه, نقش بسزایی داشتند.

حوزه: در حوزه مشهد چند سال ماندید و در این مدت از محضر چه اساتیدی بهره مند شدید؟

* من حدود شش سال در حوزه مشهد ماندم و در این مدت, کار اصلی من, تدریس بود. عده ای از طلبه ها خدمت آقا شیخ مجتبی قزوینی رفته بودند که درس مکاسب برای آنان شروع کند. ایشان گفته بود: اگر آقای ممجّد هم در درس شرکت کند, من برای شما مکاسب می گویم. اینان, پیش من آمدند و گفتند: آقا چنین گفته است.

به این آقایان عرض کردم: اگر آقا برای من (شوارق) بگوید, در مکاسب ایشان شرکت می کنم.

آقا پذیرفت که برای من شوارق بگوید و من هم در مکاسب ایشان شرکت کردم.

مرد بسیار ملایی بود. کم حرف می زد, متین و با تقوا بود. از محضر ایشان, خیلی استفاده بردم.

مرحوم حاج شیخ هاشم هم, مکاسب می گفت. در درس مکاسب ایشان هم شرکت می کردم.

مرحوم آقا شیخ علی اکبر نوغانی کفایه می گفت. در درس کفایه ایشان شرکت می کردم و این درس را با آقای شیخ محمد واعظ زاده مباحثه می کردم.

در حوزه مشهد, به درس و تدریس اشتغال داشتم, تا این که احساس کردم, ماندنم در مشهد, چندان مفید نیست. برای مرحوم والد نامه نوشتم که اگر اجازه بفرمایید برای ادامه تحصیل, به قم برگردم. ایشان, اجازه داد و من هم راهی قم شدم.

حوزه: حوزه قم, در هنگام ورود دوباره شما, چه تفاوتهایی با چند سال پیش که آن را ترک کرده بودید, داشت. آیا دگرگونیهای چشم گیری در حوزه قم رخ داده بود؟

* عرض کردم که با رفتن رضاخان از ایران, حوزه مشهد دوباره رونق گرفت. این تحول درحوزه قم, چشم گیر تر بود. علما در تلاش بودند که به حوزه سروسامان دوباره بدهند و عقب ماندگیها را جبران کنند و طلبه های مستعد و درسخوان را شناسایی کنند. از این روی, برای طلبه ها امتحان گذاشته بودند. البته در دوره پیش هم امتحان از طلبه ها گرفته می شد, منتهی با این تفاوت که آن امتحان از سوی رژیم پهلوی برگذار می شد, تا به طلبه ها مجوّز عمامه گذاشتن و پوشیدن لباس روحانیت بدهند, ولی این امتحان, از سوی حوزه, برای ارزش دادن به طلبه ها و شناسایی طلبه های مستعد و دادن شهریه به آنان بود.

من هم در این امتحان شرکت کردم و به لطف الهی, موفق بیرون آمدم. یادم هست خدمت مرحوم حاج شیخ مرتضی حائری امتحان دادم. ایشان خیلی تمجید و تجلیل کرد. روی ورقه ام نوشته بود: ایشان از عهده امتحان برآمده و می تواند تدریس کند و آن زمان مقرر شد ماهی صدتومان شهریه به ما بدهند که پول خوبی بود.

حوزه قم, با آمدن آیت اللّه بروجردی, روز به روز پر رونق تر می شد و بردامنه تلاشهای علمی خود می افزود. ایش

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.