پاورپوینت کامل زیباشناسی در اندیشه فلسفی شهید مطهری ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل زیباشناسی در اندیشه فلسفی شهید مطهری ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل زیباشناسی در اندیشه فلسفی شهید مطهری ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل زیباشناسی در اندیشه فلسفی شهید مطهری ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :

۳۱۵

برخلاف تلاشهای هنری و زیباشناسانه مسلمانان, بویژه ایرانیان در سده های گذشته, کم تر به فلسفه هنر و زیباشناسی توجه کرده اند. بی گمان, در میان همروزگاران, بویژه فرهیختگان حوزه های علمی شیعه, استاد شهید مرتضی مطهری از پیشتازان بحثهای مربوط به هنر است.

هر چند ایشان هیچ یک از آثار پربهای خود را به این رشته اختصاص نداده و در زمینه هنر بحث جامع و مستوفایی نکرده است, ولی به مناسبتهای مختلف شوق خود را به مباحث بنیادین فلسفه هنر در فرازهای سنجیده و استواری از نوشتارها و گفتارهای خود, نشان داده است.

استاد مطهری, به خوبی متوجه این نکته شده بود که هنر در جامعه, حقیقت راستین خود را از دست داده و از برقراری رابطه مستقیم با مردم وامانده است; از این روی, کسب معرفت هنری و شناخت زیبایی را سفارش می کرد و اهل اندیشه را به مطالعه هنر و فهم جایگاه بلند میراثهای هنری فرا می خواند. این همه, در شرایطی صورت گرفت که بیش ترین متفکران ما, کم تر توجهی به اهمیت هنر و زیباییهای هنر از خود بروز نمی دادند. بگذریم از این که بسیاری از بحثهای فلسفه هنر پس از انقلاب اسلامی به ایران راه یافت و در زمان حیات شهید مطهری, ناگفته و ناشناخته مانده بود. از همین روی, در آثار استاد, هیچ اشاره ای به این بحثهای نوظهور نشده است.

زیبایی, قدر جامع همه هنرها

از بحثهای اساسی فلسفه هنر, چیستی آن است, ولی چون هنر همیشه اثر پذیرفته از نظریه های گوناگون دینی, فلسفی و عرفانی است, تعریف دقیق آن با توجه به این اختلاف نظرها, بی اشکال نیست. هر تعریفی هم که ارائه شود, می تواند تنها بیانگر دیدگاهی خاص باشد. شاید به این دلیل برخی از نویسندگان, هرگونه تعریف هنر را امری غیر ممکن یا بی حاصل می دانند.

به منظور ارائه یک تعریف جامع از هنر, شهید مطهری فهم و شناخت حقیقت (زیبایی) را به عنوان قدر جامع همه هنرها که ذاتی آنها نیز هست, لازم می داند. ایشان, از چند جهت درباره زیبایی به بحث می پردازد:

۱. چیستی زیبایی: شهید مطهری سخن خودرا با بحث درباره چیستی زیبایی می آغازد و می نویسد: هنر نوعی از زیبایی است.۱ در اندیشه گوته تجلی قانونهای پوشیده طبیعت است۲ و براساس نظریه مطهری, گرایشی است در روح انسان.۳ تعریفی که ناظر بر زیبایی گرایی ابعاد روحی انسان است و در ردیف خلاقیّت, فنانیت, اعمال اخلاقی و تعشق قرار دارد.۴

بسیاری از متفکران تلاش کرده اند تا زیبایی و ارزشهای زیبایی شناسی را در قالب اصولی جهان پذیر, بیان کنند, اما کوشش آنان به نتیجه ای نرسیده است. چون دشواری تعریف زیبایی نیز از آن جا ناشی می شود که سلیقه ها و استانداردهای بازشناسی و بازشناخت زیبایی بسیار گونه گون است.

امروزه, به میزان زیادی از این تلاش دست برداشته شده است. روح نسبیت این عرصه را نیز همچون بسیاری دیگر از عرصه ها فتح کرده و ریختن شکلهای بسیار زیبایی در یک قالب, مانند آنچه مردمان جهانهای گذشته انجام داده اند, عقیم گذارده است. با این حال, زیبایی حضور و وحدت ذاتی خود را از راههای گوناگونی و جلوه گری همه سویه جلوه گاهایش, به چشم می کشد و ندای نامدارش در احساس انسانهای فهیم, طنین افکن است.

به نظر استاد مطهری, چیستی زیبایی, همانند چیستی هنر بر کسی شناخته شده نیست.۵ و به آسانی نمی توان به تعریف آن دست یافت. دلیلی که ایشان مطرح می کنند, این است که ما نمی دنیم جنس و فصل زیبایی کدام است؟ و یا داخل در چه مقوله ای است؟ آیا داخل در مقوله (کم) است؟ یا دخل در مقوله (کیف)؟ داخل در مقوله اضافه است یا مقوله (انفعال) آیا جزو (جوهر) است یا (عرض)؟ یا از نظر فورمولی و عینی زیبایی از چه چیزی ساخته می شود؟ آیا برای زیبایی هم می توان فورمولی تعیین و ارائه کرد, همانگونه که در شیمی برای امور مادی فورمولهایی معین می کنند, یا خیر؟

ایشان, یادآور می شود: اینها پرسشهایی است که هنوز کسی به آنها پاسخ نداده است. به عقیده بعضی در اصل این پرسشها, پاسخ ندارند. به اعتبار این که در میان حقایق عالم, عالی ترین حقیقت, حقیقتی است که درباره آن چیستی صحیح نیست.۶

این سخن شهید, ما را ناخودآگاه به یاد سخن (هردر) درباره رابطه زیبایی و حقیقت می اندازد. او می گوید:

(هر آنچه زیباست, مبتنی بر حقیقت است. هر چیز زیبا, باید به خیر و حقیقت راه برد.)۷

برداشت شهید مطهری از زیبایی, سبب شده است که ایشان تعریف افلاطون (۴۲۹ ـ ۳۴۷ پیش از میلاد) را که از بعضی جنبه ها پایه گذار زیباشناسی و فلسفی است به نقد بکشد. در فلسفه افلاطون زیبایی عبارت است:

(از هماهنگی اجزاء با کل; یعنی اگر ما یک کل و مجموعه ای داشته باشیم که تمام اجزای آن از تناسب معنی برخوردار باشد, زیباست, مانند ساختمانی که در و دیوار و پایه و سقف و سایر اجزای آن با اسلوب و تناسب خاصی ساخته شده باشد.)۸

ایشان, با این که در یکی دیگر از آثار خود, از این تعریف استفاده کرده و می نویسد:

(جمالهای حسّی ناشی از تناسب است, یعنی تناسب یک عامل اساسی در پیدایش زیبایی حسی است. تناسب در امور معنوی و روحی هم عامل جمال روحی است.)۹

ولی این تعریف را در بست نمی پذیرد و می نویسد:

(بر فرض که این تعریف صحیح باشد, خود تناسب را یک نسبت خاص می داند که نمی توان در زیباییها آن را بیان نمود.)۱۰

البته باید توجه داشت, افلاطون به جز عنصر نسبیت, سودمندی را نیز در تعریف زیبایی لحاظ کرده است, ولی شهید مطهری به آن اشاره نمی کند. افلاطون در کتاب جمهوری می نویسد:

(زیبایی آن چیزی است که مفید باشد و هر چیزی که زیان آور باشد, زشت است.)۱۱

استاد در یکی دیگر از آثار خود, دلیل تعریف ناپذیری زیبایی را ذوقی بودن آن می داند و می نویسد: (چون زیبایی را ذوق درک می کند) از این رو درخور تعریف دقیق نیست, مگر با توجه به (اصل غائیت) یعنی:

(هر قوه و استعدادی برای هدفی و غایتی ساخته شده و مجموع آن قوانین بر روی هم غایتی کلی دارند به این ترتیب, ما اگر بخواهیم بفهمیم که این قوه در حد وسط است یا در افراط و تفریط, باید این جهت را کشف کنیم که این قوه اصلاً برای چه آفریده شده است؟ همان حدی که برای آن آفریده شده, حدّوسط است. اگر بیش تر از آنچه که برای او آفریده شده به کار افتد, افراط است و اگر کم تر باشد, تفریط است.)۱۲

۲. گوناگونی گونه های زیبایی: با صرف نظر از امکان تعریف زیبایی بر حسب اصل غایت که مبتنی بر تعریف یک شیئ به خارج از ذات اوست, می توان از گوناگونی زیبایی و گونه های آن در عرصه پهناور حیات سخن گفت. از نظر ایشان, زیبایی منحصر به زیبایی یک انسان, آن هم زیبایی که در جنس مخالف از یکدیگر درک می کنند, نیست و خاطر نشان می سازد: (کسی که زیبایی را منحصراً در شهوت جنسی درک می کند, در حقیقت زیبایی را درک نمی کند)۱۳, بلکه در طبیعت هزاران نوع زیبایی وجود دارد. در طبیعت جمادات, نباتات, حیوانات, انسانها, آسمانها, دریاها, گلها۱۴, همه زیبا هستند.

بر این بخش از سخن استاد مطهری, این اشکال وارد است که بسیاری از صاحب نظران زیبایی هنری و طبیعی را جدای از یکدیگر می دانند. به عنوان نمونه, هگل بر این باور است که زیبایی هنر از زیبایی طبیعت والاتر است, چون زیبایی هنر آفریده روح و بازآفرینی زیبایی است و به حکم آن که روح و پرداخته هایش از طبیعت و پدیده های آن برترند, به همان اعتبار نیز زیبایی هنر از زیبایی طبیعت والاتر است.

بالاتر از این, هگل مدعی است از نظر شکل حتی, یک فکر بَدْ که از قوه خیال انسان می گذرد, از یک فراورده طبیعت برتر است. دلیل او این است که در چنین اندیشه هایی, همیشه روحیت و آزادی نهفته است. اصول هگل, تنها چیزی را زیبا می داند که پرداخته روح باشد و زیبایی طبیعت را ناشی از زیبایی بازتابیده از روح می داند.۱۵

البته باید توجه داشت که هگل گونه ای ارتباط بین زیبایی هنری و زیبایی طبیعت را می پذیرد. او می گوید:

(چنانچه زیباشناسی, زیبایی طبیعت را کنار نهد, نه تنها چیزی عایدش نمی شود, بلکه نتیجه این خواهد بود که عنصر ضروری پیوسته دور شود; چرا که مفهوم طبیعت با ضرورت و قانونمندی معادل است.)۱۶

بر این اساس, تنها می توان از گونه ای رابطه میان زیبایی هنری و زیبایی طبیعی سخن به میان آورد و نمی توان زیباییهای موجوددر طبیعت را همان زیبایی هنری دانست. هر چند هنوز جای مناقشه وجود دارد, چون مفهوم روح و طبیعت در فلسفه هگل با مفهوم آن در فلسفه ای که استاد شهید ما از آن سخن می گوید, جدای از یکدیگرند و با هم فرق دارند.

زیبایی گلها, زیبایی درختها, زیبایی جنگلها, زیبایی کوهها, زیبایی آسمانی که بالای سر انسان است, زیبایی سپیده دم, زیبایی طلوع آفتاب, زیبایی غروب آفتاب, زیبایی شفق را استاد مطهری در شمار زیباییهای محوسس می داند که بیش تر مردم درک می کنند. ایشان زیبایی حسی را به شنیداری و دیداری تقسیم می کند. زیبایی گل و غنچه از نوع زیبایی حسی دیداری است و زیبایی یک آواز خوش از نوع زیبایی حسّی شنیداری است.۱۷

ییک سلسله زیباییهای نامحسوس و معنوی هم وجود دارد, مانند زیباییهایی که به قوه خیال انسان مربوط است و به صورتهای ذهنی در انسان احساس می شود.۱۸ ایشان, فصاحت, بلاغت و فن خطابه را که از زیباییهای کلامی هستند, در شمار زیبایی معنوی می داند. کلام فصیح, توانایی آن را دارد که انسان را به سوی خود بکشاند. انسان در میان همه زیباییها, آن گونه که در برابر سخن زیبا و سخن فصیح شیفتگی نشان می دهد, شاید این حالت را در مورد هیچ مقوله ای از مقوله های زیبایی نشان ندهد.۱۹ یکی از بزرگترین عوامل جهانی کردن قرآن, عامل زیبایی, یعنی فصاحت و بلاغت فوق العاده آن است.۲۰ قرآن هم به جهت لفظی و هم معنوی معجزه است. اعجاز لفظی قرآن, به خاطر اعجاز هنری و زیبایی آن است.۲۱

کلام سعدی با آن که چند قرن از زمان او سپری شده, جمله ها و اشعار کوتاه, هنوز بر سر زبانهاست و هنوز هم وقتی انسان آنها را می شنود, به سوی آنها کشیده می شود.۲۲

هر چند (سخن) از مقوله هنر است, ولی تنها در گزاره های ویژه ای کارآیی دارد. مثلاً در هنر شعر, بحثهای عشقی, حماسی مدحی, یا هجایی را می توان بیان کرد, ولی هیچ یک از شعرا نمی توانند و نتوانسته اند در معنویات اظهار هنر کنند و اگر احیاناً بخواهند در معنویات وارد شوند, چون نمی شود در خود معنی هنرنمایی کنند, معنی را در لباس ماده تجسم می دهند و با زبان کنایی آن معنی را بیان می کنند, در مثل می خواهند از معرفت بگویند, آن را در لباس (می) در می آورند. و یا از جلال ذات حق می خواهند سخن برانند به (زلف) تعبیر می کنند.۲۳ برخلاف قرآن که با شگفتی عظیمی حقایق معنوی را بیان می کند.

حال جای این پرسش است: آیا در زیبایی کلام این لفظ است که زیبا است و انسان را به سوی خود می کشاند, یا این که زیبایی معنوی لفظ است که جاذبه دارد, یا هم لفظ زیبا است و هم معنی؟ به نظر استاد این تنها لفظ نیست که زیبا است, بلکه (معانی این الفاظ است که زیبا در کنار یکدیگر قرار گرفته است و روح انسان را به سوی خود جذب می کند.)۲۴

فن خطابه نیز, از نظر شهید مطهری, در شمار هنرهای کلامی است.۲۵ خطابه از آن جهت که یک هنر و یک فن است و هنر و فن, به طور معمول می تواند اثر اجتماعی داشته باشد و عامل اجتماعی به شمار رود, یک عقیده و یک فکر را توانا, قوی و یا ناتوان و سست کند, از بزرگترین عوامل اجتماعی به شمار می رود. هیچ هنری به اندازه هنر خطابه نمی تواند اثر اجتماعی داشته باشد.

باید به این نکته توجه داشت: اگر ما احساسی را هنری بدانیم که زاییده زیبایی است, در آن صورت باید دید یک سخنرانی و تبلیغ مذهبی تا چه اندازه توانایی آفرینش چنین حسی را در مخاطب دارد. نبود این زیبایی است که دوستاران زیبایی را از شنیدن بسیاری از سخنرانیهای دینی دور می کند.

بگذریم از این که به طور کلی پرورش چنین حسی از مهم ترین امور است و بدون وجود چنین حسّی, احیای جامعه, دین و طبیعت ناممکن است. درک حسی حاصل از برخی سخنرانیها, کم ترین چیزی است که برازنده روح انسان است.

گونه دیگر از زیباییهای معنوی از نظر استاد مطهری, زیباییهای معقول است, زیباییهایی که تنها عقل انسان آنها را درک می کند و در یک اوجی برتر از حس و قوه خیال قرار دارند. این زیباییها را در برابر زشتیها و نازیباییهای عقلی, زیبایی و حس عقلی هم می نامند.

آنچه اشاره شد, زیباییهایی است که به زوایای معنوی انسان مربوط می شوند و اما آدمی در حوزه کردارها نیز که مظهر اندیشه های اوست, کردارهای زشت و زیبا دارد. متکلمان شیعه و معتزله و فقهای شیعه و آن گروه از فقهای اهل سنت که از نظر کلامی معتزلی هستند, در اساس, کارهای بشر را دو گونه دانسته اند. یک سلسله از کارها که به طور ذاتی زیبایند و جاذبه و کشش دارند و عشق و علاقه و حرکت پدیدمی آورند و ستایش آفرینند و پاره ای دیگر, عادی و طبیعی اند و ستایش برانگیز نیستند.۲۶ ایثار و از خود گذشتگی, از گونه نخست است.

۳. اطلاق یا نسبیت زیبایی: پرسش دیگری که در بحث زیبایی مطرح است, اطلاق یا نسبیت آن است. ایشان در کتاب فلسفه اخلاق طرح این بحث را غیر ضروری می داند و یادآور می شود: ضرورت ندارد تحقیق کنیم آیا زیبایی یک حقیقت مطلق است, یا نسبی؟ هر چند این را نیز نفی نمی کند که در خارج چیزی به نام زیبایی وجود دارد. خواه انسان زیبایی آن را درک کند یا نکند.۲۷ به نظر ایشان زیبایی, درخور دیدن است و زیبایی غیر درخور دیدن, مانند لذتی است که احساس نگردد.

از سخنان شهید مطهری روشن می شود که منظور ایشان از مطلق یا نسبی بودن زیبایی, عینی یا ذهنی بودن آن است. اگر بپذیریم که زیبایی امری ذهنی است, هستی آن برابر گوناگونی دیدگاهها فرق خواهد کرد و به گونه رابطه مرموزی در خواهد آمد که میان ادراک کننده و ادراک شونده وجود دارد, در مثل انسانی را می بینیم که معشوق او در نظرش فوق العاده زیبا است, و حال آن که انسان دیگری او را زیبا نمی بیند. داستان لیلی و مجنون نیز از این مقوله است:

به مجنون گفت روزی عیب جویی

که پیدا کن به از لیلی نکویی

ز حرف عیب جو, مجنون بر آشفت

در آن آشفتگی, خندان شد و گفت

تو مو می بینی و من پیچش مو

تو ابرو, من اشارت های ابرو

اگر بر دیده مجنون نشینی

بغیر از خوبی لیلی نبینی

شهید مطهری در تأویل تفسیر بالا می نویسد:

(شعر همان نسبیت در زیبایی را بیان می کند و می گوید برخلاف آنچه که انسانها خیال می کنند که زیبایی, عشق می آفریند, عشق زیبایی را می آفریند, گر چه این نظر افراطی است; زیرا نمی توان وجود زیبایی را در خارج, به طور کلی انکار کرد و این طور هم نیست که صدرصد مخلوق عشق باشد.)۲۸

۴. پیوند زیبایی و احساس: براساس آنچه گفته شد, شهید مطهری به گونه ای پیوند میان زیبایی و احساس, باور دارد. از نظر او, همیشه پدیده های زیبا, احساس لذت خاصی را در انسان پدید می آورند:

(جمال و زیبایی, با جاذبه و عشق و طلب و حرکت و ستایش توام هست, آن جا که زیبایی وجود پیدا می کند یک نیروی جاذبه ای هم هست, آن جا که زیبایی وجود دارد عشق و طلب هم وجود دارد, آن جا که زیبایی وجود دارد, حرکت و جنبش است.)

و به یکی از اصول پذیرفته شده فلسفه الهی اشاره می کند که براساس آن:

(تمام حرکتهایی که در این عالم هست, حتی حرکت جوهری, که تمام قافله این عالم طبیعت را به صورت یک وجود واحد به جنبش درآورده است, مولود عشق است.)۲۹

در واقع زیبایی و هنر, به تمام شؤون زندگی راه می یابند و همه جنبه های درون و برون را زینت می بخشند و حالت جدی مناسبات و در هم تنیدگیهای واقعیت را به تعبیر هگل تعدیل می کنند.۳۰ سستی و تنبلی را از راه سرگرمی می زدایند و آن جا که پرورش نیکی میسر نباشد, جای بدی را بهتر از خود آن پر می کنند و یا این که همه جا را از چیزهای خشن گرفته تا پرستشگاههای شکوه مندی که با غنای تمام آذین یافته اند, جولانگاه نگاره های کشش دار خود می کنند.

۵. هنر یک تلاش و تکاپوی انسانی است: انسان از راه هنر است که احساسها, مهر, دلبستگیها, دریافتها و آرزوهای خود را به نمایش می گذارد.

بخشی از بحثهای شهید مطهری در باب هنر, کندوکاو در چرایی رویکرد انسان به هنر است. در باور ایشان زیبایی برای انسان موضوعیت دارد.۳۱ لذت جویی از انگیزه های توجه انسان به زیبایی است. انسان زیباییهای طبیعت را دوست دارد و از دیدن آب صاف و زلال, دریا, منظره های خیلی عالی طبیعی, آسمان, افق و کوهها لذت می برد.۳۲ این لذت فراتر از لذت جسمانی است. لذات روحانی با فکر و تأمل همراه است و اختصاص به اشخاص آموزش دیده, متفکر و سعادتمند دارد. شهید ما این گرایش به زیبایی و احساس لذت از آن را امری فطری و ذاتی آدمی می داند. از نظر او, این گرایش درهر دو بعد آن; یعنی زیبایی دوستی و زیبایی آفرینی, در انسان وجود دارد. هیچ کس نیست که این حس را نداشته باشد.۳۳

استاد جلوه های زیبایی آفرینی انسان را گوناگون می داند و می نویسد:

(انسان لباس هم که می پوشد کوشش می کند تا حدی که برایش ممکن باشد, وضع زیباتری برای خودش به وجود بیاورد.)۳۴

البته ایشان زیباشناسی را در همه انسانها یکسان نمی داند. این شناخت در شرایطی به روح به عنوان فاعل شناخت, فراهم می شود که هر یک از قوای انسان به کمال خود رسیده باشد. بر این اساس تربیت حس چشایی را در شناخت زیباییها از زشتیهای بوناک و عفن و گندآلود, لازم می داند۳۵ و آرامش و مجال را از ضروری ترین عواملی می داند که یک هنرمند برای آفرینش کارهای هنری خود به آن نیازمند است:

(یک هنرمند باید زندگیش آسوده و مرفه باشد تا بتواند فکرش متمرکز در کار هنر باشد و الا آدمی که از یک طرف از صبح تا غروب یک کار سنگین بدنی می کند, بدیهی است که دیگر شب نمی تواند چند ساعت کار علمی یا هنری بکند. این است که جامعه هایی که مردمش دائماً در گیر معیشت هستند, در میان آن هنر و علم رشد نمی کند چون فراغتی برای آن ندارند.)۳۶

هنر امری است ذوقی و تفننی, در منظر مطهری, انسان وقتی که ذهن و خیالش از همه جا فارغ شد می رود سراغ مسائل ذوقی, اما وقتی که پای ضرورت در میان باشد, همه اینها را به کناری می زند.۳۷

منظور شهید مطهری این نیست که هنر یک بازی گذراست که تنها محیط زندگی انسان را زینت می بخشد و نیازهای برونی زندگی را برمی آورد و به آن حالت خوشایندی می بخشد. چون در چنین حالتی, هنر نه مستقل است و نه آزاد, بلکه خدمتگزار است. هنری مورد توجه او است که در والاترین و متعالی ترین شرایط و مناسب ترین هنگامها و از روی درنگ و عشق ورزی ساخته و پرداخته می شود. در این شرایط است که می توان هنر را هنر خواند. در این حالت است که عنصر خدایی هنر, یعنی ژرف ترین دلبستگیهای انسان و جامع ترین حقایق روح, جلوه گر و آشکار می شود این هنر است که کلید رمز فهم فرزانگی و فرهیختگی و دین و دینداری بسیاری از جامعه هاست.

۶. زیبایی و اخلاق: پیوند هنر و اخلاق از زمان افلاطون مورد توجه فلاسفه قرار گرفت و زیباشناسی اروپا از رنسانس به این سو, متوجه بستگی و پیوستگی زیبایی با اخلاق و حقیقت شده است و در میان فلاسفه پسین, کانت از برجسته ترین نظریه پردازان در زمی

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.