پاورپوینت کامل شهیدمطهری و رویارویی عقل و دین در تاریخ تفکر غرب ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل شهیدمطهری و رویارویی عقل و دین در تاریخ تفکر غرب ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل شهیدمطهری و رویارویی عقل و دین در تاریخ تفکر غرب ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل شهیدمطهری و رویارویی عقل و دین در تاریخ تفکر غرب ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :
۱۱۴
نسبت بین عقل و دین از کهن ترین گزاره های گفت وگو در حوزه دینداریها و دینهاست که به گونه ها و با عنوانهای گوناگون مطرح بوده است. در دین یهود کسانی مانند (فیلون) و در دین مسیح (سن توماس) و در میان مسلمانان نحله هایی چند همانند (معتزلیان), (اشعریان) و (اخباریان), این بحث را به میان آورده اند.
امروز نیز این مسأله نه چندان جدا و گسسته از پیشینه خود, به جدّ مطرح و در کانون گفت و گوهاست. البته با رویها, چهره ها و راه و روشهای معرفت شناسانه جدید و در گستره ای فراتر از مفهوم دریافتی و فلسفیِ عقل, بلکه در تمامی عرصه های عقلی, خواه دریافتها و دیدگاههای عقلی باشد و خواه دستاوردها و رهیافتهای عینی و ابزاری آن, مانند پدیده صنعت و تکنولوژی.
در جریان نوگرایی دینی چه در غرب و چه در شرق, نخستین پرسش فکری که نوگرایان با آن درگیرند, شفاف نمودن پیوند و پیوستگی میان عقل و دین است. این مقوله در بین نوگرایان و جامعه های نوگرا, سازوار با فضای فکریِ حاکم بر زمان و مکان, عنوانها و چشم اندازهای مناسب یافته است, مانند: (عقل و وحی), (عقل و نقل), (اجتهاد و دین), (فلسفه و دین) (علم و دین), (علم و ایمان), (دین و تکنولوژی), (دین و تجدّد), (دین و توسعه) و تازگیها, با عنوان (سنّت و مدرنیسم) یاد می شود. هر کدام از این عنوانها, در حقیقت, چشم اندازی ویژه بر مقوله (عقل و دین) است; چرا که واژه های: فلسفه, اجتهاد, علم, تکنولوژی, تجدّد, توسعه و مدرنیسم, زوایای کنش و کارکرد عقل بشری را آشکار می کنند و واژه های: ایمان, وحی, دین و نقل نیز مجموعه ای واحد و یگانه از مفاهیم قدسی و آسمانی را در ذهن می نشانند. البته پرداختن هر یک از این عنوانها و چشم اندازها, فرصت ویژه ای می خواهد. اما در یگانه بودنِ بن مایه اصلیِ آنها و بازگشتِ تمامی این مباحث به مبحث عقل و دین, نباید تردید روا داشت. بدین معنی که اگر نسبت عقل و دین از نگاه اندیشه ورز دینی به دست آید, موضع
فکری او درباره تمامیِ مقوله ها و عرصه های یاد شده, دانسته خواهد شد; زیرا فرق این وجوه, مصداقی و لفظی است, نه ماهوی و محتوایی. همه آنها به گونه ای متفکرانِ دین را درباره این مسأله به درنگ و دقت و ژرف اندیشی می خوانند که با عقل و برآیندهای عقلی چگونه باید پیوند برقرار کرد. آیا از اساس به جدایی و بیگانگی دین با عقل و هر نوع نمود و مظهر عقلی باید حکم شود یا میان آنها سازگاری و سازواری وجود دارد.
مسأله رویارویی عقل و دین
در باور شهید مطهری مسأله رویارویی عقل و دین, مسأله ای نیست که با ذات و هویّت خالصِ عقل و واقعیت و حقیقتِ دین, پیوند داشته باشد. هیچ یک از مظاهر و نمودهای عقل آدمی به خودی خود, با دین و دینداری ناسازواری و ناسازگاری ندارند. علم و فلسفه و ره آوردهای آن اگر بر طبیعت نخستین و آغازین خود باشند, یعنی در چهره کشف حقایق و راستینگان هستی و طبیعت پدیدار شوند و در جهت درست و انسانی به کار گرفته شوند, نه تنها با دین ناسازگاری ندارند که سعادت مادی و معنوی بشر را بر می آورند.
(همای سعادت آن روز بر سر بشر سایه خواهد گسترد که وی عمیقاً پی ببرد… که به دو بال نیاز دارد, بالی از دانش و بالی از ایمان.)۱
پس عقل و دین سازواری و سازگاری ذاتی با یکدیگر دارند. به راستی نه عقل در برابر دین می ایستد و نه دین رویاروی عقل و دانش جبهه می گشاید, بلکه این روحانیان و کیشمندان و کارگزاران عرصه علم و فلسفه اند که دو چهره ناسازوار از علم و دین نشان داده اند و چنین وانموده اند که میان آن دو, پیوندی وجود ندارد:
(ما می بینیم که اگر هم خود ادیان و صاحبان اصلی ادیان این جور نباشند, ولی غالباً در میان پیروان و روحانیون ادیان, این مطلب بوده است که همیشه دین را به عنوان حقیقتی بر ضد عقل و نقطه مقابل عقل عرضه می داشته اند و عقل را به عنوان یک وجود مزاحم و یک مانع دین و چیزی که یک انسان متدیّن باید آن را کنار بگذارد والاّ نمی تواند دیندار باشد [معرفی می کرده اند]. در مسیحیت بالخصوص این مطلب را به وضوح می بینیم.)۲
استاد مطهری, در جای جای آثار خود, با الهام از آیات, روایات و نهج البلاغه, تأکید می ورزد که آمدن انبیای الهی برای به کار انداختن و آزاد ساختن عقلها و خردهاست. و ایشان از جمله هدفهایی که تمامی پیامبران برای پیاده کردن آن مشترک و همسو بوده اند, بیدار کردن نیروی عقلانیِ بشر و برداشتن زنجیرهایی که عقل و خرد را در بند می کشد, می شمارد و اعتقاد دارد حتّی پیشرفتهایی که بشر امروز در دستاوردهای عقلی و علمی پیدا کرده است, وامدار ظهور انبیاء, در سیر تاریخ زندگی بشر است:
(حرف ما این است که اگر پیغمبران نیامده بودند و رهبری نکرده بودند, اصلاً این عقل در همان حدّ کودکی مانده بود و بشر به این حدّ نرسیده بود. ما الآن بشرِ آزاد شده را داریم می بینیم, می گوییم می رود به کره ماه, خیال می کنیم اگر پیغمبران هم در چند هزار سال پیش نیامده بودند, بشر امروز می رفت به کره ماه, در صورتی که این پیغمبران بودند که آمدند و آمدند و زنجیرها را از عقل بشر پاره کردند و پاره کردند و به او شخصیت دادند.)۳
بشر در درازای تاریخ خود, بر مدار تقلید و پیروی از نیاکان زندگی می کرده و پایه های زندگی اش بر آن استوار بوده است. وقتی پیامبران, امتها را به اندیشه پدید آوردن دگرگونی در زندگی, ایمان به باورها و دستورالعملهای رهایی بخش فرا می خواندند, سخن آنان در برابر پیامبر جدید این بود:
(بل قالوا إنّا وجدنا ابائنا علی أمّهٍ و إنّا علی اثارهم مهتدون.)۴
می گویند: ما پدرانمان را بر آیینی یافتیم و ما بر پی آنان روانیم.
انسانی که در برابر ساخته و پرداخته خود به کرنش می ایستاده, خاک و سنگ می پرستیده و بی هیچ اندیشه ای پیرو راه و روش کهنه و خرافیِ پیشینیان بوده است و به آن خرسند, بشری که خورشید و ماه و ستارگان را پرستش می کرده و حتّی انسانهایی همانند خود را خدایگان خویش می پنداشته و نه تنها فرمانبرِ بی چون و چرای ایشان بوده که آنان را مالک و اختیار دار هستی خود می دانسته است, به راستی اگر در چنین سطحی از تاریکیهای فکری و عقلیِ بشر, پیامبران نمی آمدند, تا چراغ عقل و اندیشه را روشن کنند, روشهای نوین زندگی و تفکر را به بشر بیاموزند, او را از قید و بندهای درونی و بیرونی برهانند, انسان و جهان را به گونه ای خردمندانه و بخردانه, تفسیر و روشن گری کنند و افقی باز و نو از حیات و زندگی فرا روی او بگشایند, آیا هم اکنون بشر در چنین مرحله ای از تکامل به سر می برد؟
استا شهید در باب فلسفه آمدن پیامبران به این سخن علی(ع) اشاره می کند:
(فبعث فیهم رُسله و واتر إلیهم أنبیاءهُ لیستادوهم میثاق فطرته. و یُذکِّروهم منسِیَّ نعمته. و یحتجّوا علیهم بالتّبلیغ. ویُثیروا لهم دفائنَ العقول.)۵
پیامبران فرستاده شده اند تا نعمتهایی که خدا به بشر داده به یادشان بیاورند و با نمایان ساختن گنجینه های پنهانِ عقلها و شکوفا کردن نیروی خرد و خردورزی در انسانها, به آنان بفهمانند که نباید خود را در اختیار و فرودست پدیده ها بدانند, بلکه پدیده ها و نعمتهای طبیعی به تمام در خدمت و فروگرفته شده اندیشه و خرد انسانند.
پس در حقیقت, بشر در مکتب انبیاء و در روشنای آموزه های وحیانیِ ایشان, به رشد و تکامل فکری و عقلی رسید, تا آن که امروز توانست با تکیه بر بلوغ فکری و خردِ تکامل و رشد یافته خویش به تمدن برسد.
شهید مطهری, از یک نگاه, دین را مجموعه قانونها و آیینهای تکامل اجتماعی انسان تفسیر می کند۶ و بر آن است که بشر در سایه دین به سرنوشت راستین خود که تکامل همه سویه است: تکامل در پیوند با طبیعت, تکامل در آگاهی, تکامل در قدرت, تکامل در آزادی, تکامل در مهربانیها و مهرورزیها, تکامل در احساسها و هیجانهای انسان دوستانه و… خواهد رسید.۷ بنابراین, متن ناب و بی آمیغ ادیان الهی و راه وحی نه تنها ناسازواری با خردورزی و یافته های علمی و تمدن خردگرایانه بشر ندارند که دستیابی انسان امروز به جنبه هایی از تکامل و تمدن را نیز باز ده و سرانجام کوشش تاریخی پیام آورانِ وحی و نتیجه طبیعی بیدارگریِ فکری آنان در درازای حیات انسان, می شمارند. به نظر استاد, عقل و دین در اصل و اساس و به خودی خود, ناسازگاری ندارند. نه دین عقل ستیزو علم گریز است و نه علم و عقل, دین و دینداری را از میدان به در شده می خواهند. پس باید در پی شناسایی انگیزه هایی برآمد که در ناسازگار و ناسازوار جلوه دادن این دو, نقش داشته اند و نقش آفریده اند.
شهید مطهری دو گروه را عرصه دار این میدان دانسته است:
۱. دیندار نمایان, گندم نمایان جو فروش, نادانانی که نان دینداری مردم را می خورده اند و از نادانی و ناآگاهی مردمان استفاده می کرده اند. این گروه برای آن که نادانی خود را بپوشانند مردم را از علم به عنوان رقیب دین, می ترسانده اند.
۲. تحصیل کردگان و دانش آموختگان بی تعهّد که خواسته اند برای بی قیدیها و فساد و ناهنجاریهای اخلاقی خود, بهانه ای داشته باشند. اینان, علم و عقل را برای سعادت و رونق و پیشرفت زندگی انسان کافی دانسته و چنین وانموده اند که علم و عقل, از دینداری باز می دارند.
در این میان, کسانی بوده و هستند که نه با دسته نخست دمسازند و نه با دسته دوم دمخور, راه مستقیم را می پویند و هم از علم بهره می برند و هم از دین و هیچ ناسازگاری و ناسزواری بین این دو, باور و احساس نکرده اند. این دسته هماره تلاش ورزیده اند, تا تیرگیها و دوگانگیهایی که آن دو گروه میان این دو ناموس مقدس بر افروخته اند, فرو بنشانند.۸
شهید مطهری, از پیشاهنگان و جلوداران قوی اندیشه گروه سوم است. ایشان بیش ترین همّت و تلاش خود را درجهت نشان دادنِ وفاق میان دینداری و خردورزی و سازواری عقل و دین در زندگی و بهروزی انسان, به کارگرفتند. استاد فرزانه هم به ریشه یابی پیدایش این مسأله در مغرب زمین می پردازد و هم آن را در حوزه تفکر اسلامی باز می شناسند. در این نوشتار, رویارویی عقل و دین در مسیحیت غرب, که به واقع, اساس این گزاره به فرهنگ آن دیار باز می گردد, بررسی می شود.
عقل و دین در مسیحیت غرب
رویارویی و ناسازگاری عقل و دین درجهان کنونی و در ساحت زندگی عینی و اعتقادی انسان, مولود طبیعی فرهنگ دینی در اروپا است. فرهنگ برآمده از دینِ واژگونه و تحریف شده مسیح به گونه ای نبود که در سیر رشد عقلی و علمی بشر و کنجکاویهای خردگرایانه او, بویژه از دوره رنسانس به بعد, بتواند سازگاری میان دین وخرد را نشان دهد. دینی که هم عصرش گذشته بود و هم انگیزه های نفسانی روحانیان و کیشمندان در آن راه پیدا کرده بود, نمی توانست خردورزی دیندارانه را کشف و روشن کند. از این روی رنسانس علمی غرب به ناروا, برتریِ عقل بر وحی و سرانجام عصیان علیه دین و مذهب را پدید آورد و با پیدایی دگرگونیهای فکری وگسترش علوم و تکیه بیش از حدّ بر حس و عقل, این مسأله روز به روز شدّت و گسترش یافت.
از نظر استاد, ریشه های رویارویی عقل و دین درمغرب زمین, با همه گستره و دامنه ای که کم کم پیدا کرد, در دو محور درخور تفسیر و روشن گری است.
الهیات بحران زده کلیسا
نهاد کلیسا در دوره رنسانس, با آن که از پشتوانه دست کم, ده قرن حاکمیت سیاسی و فرهنگی (قرون وسطی) برخوردار بود و در همه آن مدت, تمامی تواناییها مادی و معنویِ قاره اروپا را در اختیار داشت, ولی نتوانسته بود فرهنگ و تفکری سامان مند, انسانی و خردپذیر از دین مورد قبول خود را ارائه کند و معرفتی بی آمیغ و تکامل یافته از دین بر ذهن و دل مردمان بنشاند, بلکه در حقیقت, آموزه های نارسا و خودساخته کلیسا انگیزاننده ترین عامل برای دین گریزی و دین ستیزی بود; چرا که صاحبان خرد و اندیشه باکم ترین درنگ, ساخته و پرداخته آیین داران, روحانیان و سرپرستان کلیسا را با علم و عقل ناسازگار یافتند و بی درنگ دین و دینداریِ بشر ساخته و بشر پرداخته را به میدان کشاندند و رویاروی عقل و خرد قرار دادند, طبیعی بود که دین مسخ شده و یال و پشم ریخته در برابر عقل و خرد قوی و تازه نفس از پای درآید.
دین کلیسایی به دریافت آنان نه تنها بخردانه و خردپذیر نبود که مهم ترین بازدارنده رشد و حرکتِ فکری به شمار آمد و کم کم این اَنگار و اَنگاشت را پدید آورد که از دو عنصر ناسازگار: دین و عقل, یکی را باید برگزید.
البته دین و الهیاتی که رنسانس علیه آن شورید, دین و الهیات حق و نابی نبود که بر پاسخ گویی به انتظارهای دینیِ انسان توانا باشد; از این روی, رنسانس به حکم این که باز زایشی در خردگرایی همه جانبه بود, در حقیقت علیه چنین چهره ای از دین بر شورید; چرا که مسیحیت از همه سوی به تیرگیهای رفتاری و نادرستیهای تئوریک و معرفتی گرفتار شده بود و انسانِ خردباورِ آن عصر, آن را در خور پذیرش و پیروی نمی دانست.
روشن است که این امر, مشکلِ غرب و ویژه فرهنگ دینی آن دیار بود. از همین روی شهید مطهری همواره می کوشید حسابِ مسیحیت را از اسلام جدا کند. اصرار می ورزید که دیدگاه بدبینانه فیلسوفان و دانشمندان غرب درباره دین را به دین تحریف و مسخ شده مسیح بازگرداند و داوری ناخوشایند آنان نسبت به تفکر دینی را به تفکر مسیحی محدود کند و شکست دینداری را در برابر علم و عقل, سرانجامی نه چندان ناگهانی و پیش بینی نشده از تاریخِ تاریک دین و تفکر دینی در آن سامان بشناساند. تا روشن شود بسیاری از سخنانِ فیلسوفان دین در مسأله رویارویی عقل و دین, که در غرب به عنوان مشکل دینداری و درنگ و نگرش دینی طرح و جست و جو می شود در فرهنگ دینی اسلام, از اساس, بدون جایگاه و حل شده است. از نگاه استاد, الهیات مسیحی, کاستیهایی دارد که دوگانگیهای جدّی در ساحت عقل و دین پدید می اورد. پاره ای از آنها را از باب نمونه, می توان چنین بر شمرد:
۱. تحریف متون و مفاهیم دینی: در الهیات مسیحی یکی از بنیادی ترین اصول ایمانی, در باورمندی به تثلیث (پدر, پسر و روح القدس), مسأله تجسّد است, یعنی اعتقاد به این که خداوند در شخص عیسی مسیح تبدیل به بشر شد و عیسی خدایی متجسّد است. بویژه اعتقاد بر این بوده است که عیسی هم به طور کامل بشر بود و هم به طور کامل خدا.۹
متألهان مسیحی, در طول تاریخ, تلاش برای روشن گری و دفاع کردن از آموزه های دینِ خاصی مانند تثلیث یا تجسّد را مهم می دانستند. در دوران جدید, تامس موریس (Thomas Morris) از کسانی است که در مباحث فلسفی مربوط به تجسّد و توجیه های عقلی درباره مفاد آن نقش مهمی داشته است. او, وقتی با این پرسش رو به رو می شود که: حال گیریم که اعتقاد به تجسّد برای خردمندان ممکن است, اما چگونه؟ بنابر کدام مبانی, شخص می تواند به خردمندانه باور داشته باشد که عیسی, به راستی خدایی در شکل انسان بود؟ موریس, پاسخ می دهد: هیچ برهان استقرایی یا قیاسی وجود ندارد که بتواند این امر را مبرهن کند.۱۰
در دنیای مسیحیت, از دیرباز برای آن که برنابخردانه بودن این آموزه ها سرپوش بگذارند, این جُستار را به میان کشیده اند که: مسائل دینی ایمانی است, نه عقلانی. سخن مشهور قدیس آنسلم (۱۱۰۹ ـ ۱۰۳۳) این است:
(من نمی فهمم تا ایمان بیاورم, بلکه ایمان می آورم تا بفهمم.)۱۱
بازآفرینیِ سخن آنسلم, در مسیحیت امروز و در مکتب ایمان گرایی جدید, (Fideism) از سوی کیرکه کارد (۱۸۸۵ ـ ۱۸۱۳) چنین است:
(ایمان بی ارتباط با تعقل یا حتی در ضدّیت با تعقل هم ممکن است.)۱۲
شهید مطهری, بر این نظر است که تمام پیامبران الهی, در درجه نخست, می خواهند پیام خودشان را به خردها ابلاغ کنند:
(اگر می بینید مسیحیت بر ضد این سخن قیام کرده است و می گوید: کار ایمان با عقل ارتباط ندارد, این در اثر تحریف مسیحیت است. مسیحِ اصلی هرگز چنین سخن نمی گوید. مسیحِ اصلی نه تثلیث گفت و نه بعد از این که دید تثلیث با هیچ عقلی جور در نمی آید گفت: ایمان حسابش از عقل جداست, منطقه ایمان برای عقل منطقه ممنوعه است, عقل حق مداخله ندارد! این مربوط به تحریف مسیحیت است. هیچ پیغمبری چنین سخن نمی گوید.)۱۳
تحریف دیگری که در الهیات مسیحی وجود دارد و سبب ناسازگاری دین و خرد شد, ارائه تصویر نادرست و تحریف شده از داستان حضرت آدم و هبوط وی از بهشت است.
در تورات آمده:
آدم و همسرش در بهشت حق داشتند از نعمتها و روزیهای آن استفاده کنند, ولی به یک درخت نباید نزدیک شوند و از میوه آن بخورند. آدم از میوه آن درخت خورد و به همین دلیل از بهشت رانده شد.
تحریف گرانِ تورات, داستان را به این شکل جلوه داده اند: آن درختی که خدا آدم را از نزدیک شدن به آن باز داشت, درخت معرفت بود خدا نمی خواست آدم از درخت معرفت و شناخت بهره مند شود و به حقایق عالم آگاه گردد! ولی او از این دستور سرپیچی کرد و با گوش فراندادن به فرمان خدا, به علم و آگاهی دست یافت; از این روی, از بهشت رانده شد!
به نظر استاد, این تحریف برای دین و مذهب بسیار گران تمام شد; زیرا نتیجه طبیعی آن چنین شد: میان دین و معرفت ناسازگاری است. یا آدم باید دیندار بماند و امر خدا را بپذیرد و یا دین را کنار گذارد و آن گاه در جایگاه والا و بالای دانش و خردورزی برآید:
(شما می بینید که در دنیای اروپا یک مسأله فوق العاده مهم مسأله تضاد علم و دین است. خیال نکنید که این مسأله, مسأله ای بوده که چهار تا دانشمند از خود درآورده اند, ریشه آن در عقاید مذهبی مسیحیت و یهودیت, که هر دو تورات را به عنوان (عهد عتیق) کتاب آسمانی می دانند, وجود دارد.)
ولی در فرهنگ و تفکر اسلامی هرگز چنین سخنی در داستان آدم مطرح نبوده و نیست. در متون اسلامی, آن درخت و میوه ممنوع, به جنبه حیوانی بودن انسان مربوط دانسته شده است. نه به جنبه انسان بودن انسان; یعنی یک امر ناروایی بوده است, از مقوله شهوت, حرص, حسد و آنچه سبب می شده آدم از جایگاهی والایی که دارد, فرو افتد. در قرآن, با حضرت آدمی روبه رو هستیم که از دانش گسترده ای برخوردار است واز حقایق هستی و جهان, آگاهی ژرف و همه سویه دارد:
(وعلّم ادم الأسماء کلّها.)۱۴
خداوند در فراز الهام می کند: خداوند ساحت فهم و دانش بشر را تا بی کران گسترده است و از او خواسته تا فهم خود را در تمامی امور به کار بندد.۱۵
۲. ناروش مندی الهیات: دیدگاه الهیات یهودی ـ مسیحی در خداشناسی بر پایه ای بود که با چشم انداز خردگرایانه به جهان و کشف علتهای طبیعی پدیده ها, ناسازگاری داشت. اینان همواره بر آن بوده و هستند که از جنبه منفیِ داشته ها و دانشهای خود به خدا پی ببرند, نه از جنبه مثبت آنها, یعنی آن جا که در شناخت ناشناخته ای درماندند پای خدا را به میان می کشند, همیشه خدا را درمیان ناشناخته های خود جست و جو می کنند, به دنبال چیزهایی می روند که علتهای طبیعی آنها را نمی دانند. لازمه این نگرش آن بود که وقتی علت بسیاری از پدیده ها کشف شد و آن پدیده هایی هم که علت آنها ناشناخته بود یقین شد که علتی از گونه علتهای شناخته شده دارد, دیگر جایی برای خدا و خداپرستی باقی نماند.
برای نمونه, استاد, پیوند حیات و تکامل با خداشناسی و توحید را در نگاهی مقایسه ای و مقارن میان قرآن و الهیات یهودی ـ مسیحی ارائه می کند و نتیجه می گیرد که آنان هر وقت می خواهند از خدا بحث کنند, دنبال لحظه اوّلی می روند که جهان خلق شد و از نیستی بیرون آمد. مثل این که اگر چنین فرضی نکنند, دیگر عالم آفریده خدا نیست و نیز وقتی می خواهند از آفریدگی حیات بحث کنند, دنبال آن لحظه ای که حیات آغاز شده می روند; زیرا آغاز جهان و آغاز حیات بیش از هر چیز دیگر در نظر آنان ناشناخته بوده است.۱۶
ولی از دیدگاه قرآن, مسأله آفرینندگی و حیات آفرینی خداوند یک امر لحظه ای و آنی نیست. همیشه خداوند آفرینندگی و حیات آفرینی دارد; چرا که جهان و انسان در سیر تکاملی که دارد, هماره در حال خلق شدن و حیات گرفتن است. با این منطق فرق نمی کند که حیات به گونه لحظه ای و آنی در روی زمین موجود شود, یا به گونه تدریجی و تکاملی. فیض و نوری است عالی و فراتر از افق جسم, این فیض روی هر حساب و قانونی که برسد, از افقی عالی تر از جسم سرچشمه گرفته است. پس قانونهای حیات, به هر شکل و هرگونه ای که باشد, آنی یا تکاملی, همان قانونِ آفرینندگی خداوند است.
در نظر استاد شهید, طبیعت و ماوراء طبیعت, در طول یکدیگر قرار گرفته اند, نه در عرض هم; نه علت طبیعی می تواند جانشین علت ماوراء طبیعی گردد و نه علت ماوراء طبیعی می تواند در درجه علت طبیعی قرار گیرد. از این روی, قرآن هیچ گاه به مواردی که گمان می رود نظمی به هم خورده و حسابی به هم ریخته, برای ثابت کردن توحید گواه نمی آورد و از مواردی گواه می آورد که مردم مقدمات و علتهای طبیعی آنها را می دانند; یعنی همین نظم طبیعی را به گواهی می خواند:
(از نظر فلسفی ما, نظام هستی نظام متقن و مترتبی است و سراسر این نظام مرتبط و پیوسته, قائم به ذات باری و اراده باری است; این نظام علی و معلولی, همان نفوذ تقدیر و اراده باری است که به صورت این نظام درآمده است.)۱۷
در مسأله حیات نیز, اگر از راه اختلاف درجه وجودی ماده و حیات, به منبع فراطبیعی آن پی ببریم, از زاویه مثبت دانسته ها و دانشهای خود پی برده ایم, نه از زاویه منفی آنها. خدا را در میان دانسته ها و آگاهیها و شناخته های خود جسته ایم, نه در میان ناشناخته های خود. دیگر نیاز نداریم هر کجا در مقام توجیه یک علت طبیعی درماندیم ماوراء الطبیعه را از درجه خود فرود آوریم و جانشین طبیعت کنیم, بلکه باید گمانه بزنیم یک علت طبیعی در کار هست اگر چه علم هنوز به آن نرسیده است.۱۸
در قرآن با آن که به روشنی گفته شده که: حیات به دست خداست و خدا آفریننده حیات است, ولی در هیچ جای آن دیده نمی شود که برای ثبت کردن این منظور به سراغ آغاز حیات انسان یا آغاز حیات سایر جانداران رفته باشد, بلکه همین نظام موجود و مشهود را به شهادت می خواند و همین نظام جاری حیات و زندگی را نظام خلق و تکوین و ایجاد و تکمیل می داند. از دیدگاه قرآن, همین سیر دگرگونیها و از حالی به حالی شدن سامان مند جهان, آفرینشهای پی درپی حیات و نتیجه مستقیم اراده خداوند است.
قرآن از آفرینش انسانِ اوّل در روی زمین سخن می گوید, ولی نه برای استوار ساختن توحید و استدلال بر این که در آن لحظه, نفخه الهی پدید آمده و اراده خداوند جلوه گر است و دیگر چنان نشده و نمی شود:
(یک نکته عجیب از قرآن این است که: در قصه آدم به تعلیمات اخلاقی و تربیتی زیادی اشاره می کند, از قبیل: شایستگی بشر برای رسیدن به مقام خلافه اللهی, استعداد فراوان بشر برای علم, خضوع فرشتگان در پیشگاه علم, استعداد بشر برای پیشی گرفتن بر فرشتگان, زیانهای طمع, زیانهای کبر, اثر گناه برای ساقط کردن انسان از عالی ترین درجات, اثر توبه برای نجات دادن انسان و برگرداندن او به مقام قرب حق, تحذیر بشر از وساوس گمراه کننده شیطانی و امثال اینها. ولی به هیچ وجه وضعِ خاص و استثنایی خلقت آدم به موضوع توحید و شناختن خالق ربط داده نشده است.)۱۹
به دید استاد, هدف از یادکرد این داستان, ارائه یک سلسله آموزشهای اخلاقی و تربیتی بوده است نه گواه آوردنِ آغاز حیات, برای حیات آفرین بودن خداوند. همان گونه که پیش تر گفته شد, شهید مطهری این گونه فکر را که برای الهی دانستنِ مسأله حیات به سراغ آفرینش انسان اوّل برویم و چون راهی برای توجیه طبیعیِ حیات او پیدا نکنیم, گفته شود: این دیگر با اراده خداوند موجود شده است, انحرافی درعلم کلام یهودی ـ مسیحی می شمرد و آن را از ساحت آموزه های قرآن بیرون می داند.
چه, در منطق قرآن همان گونه که حیات آدمِ نخست, نفخه الهی بیان شده, حیات سایر انسانها نیز, که روی نظام جاری آفرینش صورت می گیرد, نفخه ای الهی دانسته می شود.
این فکر یهودی که بر الهیات مسیحی سایه افکنده بود, کم وبیش بر فکر گروهی متکلمان اسلامی نیز, اثر گذارد.
صدرالمتألهین شیرازی به امام فخررازی چون به گونه یهودیان مشی کرده خرده می گیرد و پس از آن که پاره ای از استدلالهای فخر را در باب اثبات صانع در ترازوی نقد می نهد خطاب به وی می نویسد:
(شگفت است که این متکلم و همانندان او, وقتی می خواهند بر یکی از اصول اعتقادی, مانند اثبات قدرت صانع, استدلال کنند, گویا خود را ناگزیر می دانند نسبتِ علّی و معلولی میان پدیده های طبیعی را که حکم صریح عقل و سنّت قطعی خدا بر آنها جاری است, نادیده بینگارند.)۲۰
شهید مطهری, جدایی و فرق اصلی این دو نگرش را در خداشناسی, در این می داند که: خداشناسی رایج در کلام یهودی ـ مسیحی با جست وجو درمیان ناشناخته ها و علتهای ناشناخته پدیده ها صورت می گرفته, ولی قرآن خداشناسی را در نظام موجود و مشهود و در جریان علتها و معلولها و سنتهای جاری آفرینش به بشر آموخته است. خدا را نه در همان آغاز کار و از راه منفی و علتهای ناشناخته, که از راه مثبت و در پیوند و پیوستگی روشن پدیده ها به بشر شناسانده است. ایشان این روش و تفکر را یک نمونه از اعجاز قرآن می داند که در آن اثری از آن فکر یهودیِ رایج یافت نمی شودو بر این باور است: در تاریخ فکر دینی, جز شماری اندک که آنان هم از سرچشمه زلال قرآن سیراب شده اند, کسی از آن فکر کژ و فلج یهودی در خداشناسی رهایی نیافته است.۲۱
از نظر استاد, در تاریخ مسیحیت غرب, هم کسانی که اصلِ تکامل را به عنوان حربه ای علیه خداپرستان به کار برده, به اشتباه رفته اند و هم متألهانی که به عنوان حمایت از حریم توحید, در مقام ردّ و انکار آن برآمده, به خطا افتاده اند, زیرا:
(اصل توحید و اصل تکامل طبیعت در همه اشکال خود, حتی در تکامل نوعیِ جانداران, مؤید و مکمل یکدیگرند, نه منافی و مخالف. فرضِ منافاتِ این دو اصل, ناشی از جهالت و بی خبری است.)۲۲
ایشان نمونه هایی شگفت و باور نکردنی را که در نتیجه ناسازگار پنداشتن اصل توحید با اصل تکامل, در تاریخ علم و فلسفه اروپایی پدید آمده, می آورد و یادآور می شود: مطالعه تاریخ علم زیست شناسی و تاریخ عمومیِ علوم در دوره جدید, روشن می کند که این ناسازواری درفکر عموم و دست کم بیش ترین دانشمن
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 