پاورپوینت کامل همبستگی حکمه الاشراق و حکمه المتعالیه ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل همبستگی حکمه الاشراق و حکمه المتعالیه ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل همبستگی حکمه الاشراق و حکمه المتعالیه ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل همبستگی حکمه الاشراق و حکمه المتعالیه ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :
۲۵۱
این همه عکس می و نقش نگارین که نمود
ییک فروغ رخ ساقی است که در جام افتاد
حافظ
در معرفت شناسی حکمت اشراق (فرزان فروغ) علاوه بر شناختهای حاصل از حواسّ ظاهری و برهانهای عقلی, مکاشفه و مشاهده ۱ و اشراق و الهام۲ راهی استوار در شناخت حقیقت اند.
در این گونه معرفت شناسی, بهره ها نتیجه های حاصل از مکاشفه و مشاهده و اشراق, با استفاده از رمز و تمثیل گویا می شود. سهروردی از کلمات مرموز که (زبان شعر) است, در بیان آنچه از مشاهده حاصل شده, استفاده می کند. در این جا به یکی از ویژگیهای حکمهالاشراق, که در حکمهالمتعالیه ملاّصدرا نیز مجال ظهور یافته است, یعنی رمز و رمزگرایی, می پردازیم.
رمزگرایی Symbolism
زبان حکمهالاشراق که تنها زبان گویای ماحصل مشاهده و اشراق است, در رابطه با خلاّقیّت قوّه متخیّله قرار می گیرد و به صورت زبان شعر (رمز) درمی آید.۳
(امّا الفضلاء فریاضاتهم و علومهم مرموزه.)۴
ریاضتها و دانشهای دانشی مردان بر رمز است.
(کلمات الاول مرموزه و ما ردّ علیهم و ان کان متوجها علی ظاهر أقاویلهم لم یتوجه علی مقاصدهم, فلا رد علی الرمز, و علی هذا یبتنی قاعده الشرق فی النور و الظلمه… والاختلاف بین متقدمی الحکماء و متأخریهم انما هو فی الالفاظ و اختلاف عاداتهم فی التصریح و التعریض.)۵
سخنان فرزانگان پیشین بر بنیان رمز است و ردّی بر آنها نیست, گرچه بر ظاهر گفتارشان ردّی باشد, لیکن بر هدفهای آنان نیست, ازاین روی, بر رمز ردّی نباشد.
رمز و واژگانی دیگر همانند (اشاره), تجوز, استعاره, در این نگرش معنایی یگانه دارند.۶ شیخ اشراق با الهام از آیات قرآن برای ذات حق تعالی, واژه نور را برگزیده که از روی اطمینان می توان گفت: از آیه نور: (الله نور السموات و الارض) وام گرفته است. وی در پرتو این نگرش همه هستی را جان گرفته از فروغ نور حق می داند و زنجیره هستی را مراتب نورالانوار یاد می کند و نور بالاترین رمزی است که وی از آن بهره گرفته است.
وی آن گاه که با حکمای مشایی سخن می گوید, به عنوان یک اهل فن جدلی و دارای ذهن تحلیلی هوشمند, به شیوه خودشان با ایشان مبارزه می کند; امّا آن گاه که به عنوان بنیانگذار و نوساز حکمهالاشراق سخن می گوید, از آن جا که دارای تجارب روحانی عمیق است, در این قلمرو با زبانی, به طور کامل, جدای از آن سخن می راند, زبانی با رموز و تشبیهات و کنایات فوق العاده.۷
آشنایان به مبانی فلسفه اسلامی, تحوّل شگرفی را که آثار و عقاید فلسفی شیخ اشراق در فلسفه اسلامی ایجاد کرده, نمی توانند انکار کنند. افکار سهروردی منشأ تحوّل ژرفی در فلسفه و عرفان اسلامی گردید, بزرگ ترین فیلسوف جهان اسلام, ملاّصدرا در پاره ای از افکار و کتابهای تحقیقی خود از شیخ اشراق, اثر پذیرفته است.۸
ییکی از گرایشهای بس مهمّ ملاّصدرا, رمزگرایی وی است; چراکه به گفته شیخ اشراق (اما الفضلاء فریاضاتهم و علومهم مرموزه).
ملاّصدرا که برخلاف شیخ اشراق, معتقد به (اصالت وجود) است و در مبحث (جعل) هم معتقد به (مجعول بودن نفس وجود) است, دلیل بر این گفته خویش را به مکاشفه مستند می کند و می نویسد:
(سیرد علیک فی هذا المقام ما بلغ الیه قسطنا من عالم المکاشفه و معدن الاسرار.)۹
آن جا که به بحث (جعل) برسیم, آنچه که بر ما از عالم مکاشفه و سرچشمه اسرار هویدا شد, برای تو بیان خواهم کرد.
وی در بحث (علّت و معلول), آن جا که به (شوق هیولی به صورت) می رسد, این نکته را به حکمای پیشین نسبت می دهد, آن گاه می افزاید:
(و ما ظهر لنا من آثارهم و نتائج افکارهم یدل دلاله واضحه علی ان مبنی رموزهم و اسرارهم لیس علی المجازفه و التخمین و لاعلی مجرد الظن و التخیل من غیر یقین, بل امورهم کانت مبنیه علی المکاشفات النوریه و البراهین الیقینیه بعد تصفیه بواطنهم بالریاضات المصفیه للقلوب و تنقیه ضمائرهم عن الکدورات المکدره للعقول, حتی صفت اذهانهم و لطفت اسرارهم و تصیقلت مرآتهم و احتذت بها شطرالحق, و ظهرت لها جلیله الحال. ثم اشاروا الی نبذ منها حسب ما وجدوه مناسبا للنفوس المستعدین له من المقال علی ما هو شأنهم فی کثیر من نظائر هذا المقام من الامثال… کنت رایت السکوت عما سکت عنه اولی واحق, و الاعتراف بالعجز عما عجز فیه لصعوبته و تعسره احری والیق و ان کان ذلک الامر واضحا عندی منقحا لدی, حتی اقترح علیّ بعض اخوانی فی الدین و اصحابی فی ابتغاء الیقین ان اوضح بیان الشوق الذی اثبته افاخم القدماء من الحکماء و اکابر العرفاء من الاولیاء فی الجوهر الهیولانی و أکشف قناع الاجمال عما اشاروا الیه, و استخرج کنوزالرموز فیما ستروه و افصّل ما اجملوه و اظهر ما کتموه من التوفان الطبیعی فی القوه المادیه.)۱۰
رمزگرایی ملاّصدرا به هنگام سخن گفتن وی از (کلام خداوند) آشکار می شود. وی کلام خدا را همان کتاب وی می داند و راه دریافت معانی آن کلام و کتاب را بسته به راز آشنایی خواننده کتاب می داند. البته وی محسوس را رمز معقول و عالم شهادت را رمز عالم غیب و دنیا را رمز آخرت و کتاب فعلی کونی را رمز کلام قولی فعلی که خود رمز اسماء و صفات خداست و عالم خلق را رمز عالم امر می داند. از نگاه وی, تا انسان در این جهان است و به ورای آن سفر نکرده است, دریافت رمزها و آشنایی با آنها ممکن نیست.
ملاّصدرا انسان را رمز و مثال خداوند می داند که به (صورت رحمن) آفریده شده است. از دیگرسو انسان و مراتب و اطوار هفتگانه او را (نفس, عقل, قلب, روح, سِر, خفی, اخفی) رمز قرآن و مراتب هفتگانه معانی (بطون) آن می داند.
رمزگشایان و رازآشنایان تنها عرفا و علمای الهی هستند. آنان انسان را موجودی می دانند که پیش از وجود این جهانی خود, عوالم دیگری را پشت سر گذاشته است, حال بار دیگر باید قوس برگشت و سیر صعودی را آغاز کند, از حس به جسم مادی و جسمانی و از آن به مثال قدری و آن گاه به قضای تفصیلی الهی برسد تا راه به جانب عقل بسیط اجمالی ببرد و سرانجام به علم ازلی حق واصل گردد, گرچه راهروان این راه بسیار اندک اند.
آغاز بی پایان این راه همان نور دیدن ۱۱ عارف است که همان اشراق ربّانی و بارقه الهی باشد و نور حق و حقایق نورانی را جز به نور حق نمی توان دید, زیرا نور جز با نور درک نمی شود.
راز رمزگشایی و رمزآشنایی نزد ملاّصدرا همان رستاخیز از این خواب گران (مرگ) دنیای پست به جهانهای بالا و والاست که فردی تا بر وی سلطان آخرت آشکار نگردد و از گور تنگ و تار این جهان برنخیزد و رستاخیزش آغاز نگردد (مرگ اختیاری), به رموز آیات قرآن و معانی کلام خداوند و حروف و کلمات آن و وجه گوینده و آفریننده اش آشنا نگردد. تا نگردی آشنا زین پرده رازی نشنوی. کوتاه آن که تا با مرگ اختیاری و زایشی نو به فطرت ثانوی نرسد, به راز رمز پی نمی برد. آن گاه که پرده ها کنار رفت, در هر حرف از حروف قرآن هزاران رمز و اشاره و غنج و دلال خواهددید.
ملاّصدرا, نه تنها قرآن, بلکه تمام کتابهای آسمانی و بالاتر از آن, همه گفته ها و نوشته های دانشی مردان پیشین را رمز و راز می شمرد.۱۲
در این جا شایسته است به رمز و رمزگرایی و دلیلهای آن و رمزگشایی, به گونه خلاصه و فشرده بپردازیم.
رموز سرّ انا الحق چه داند آن غافل
که منجذب نشد از جذبه های سبحانی
حافظ
واژه رمز “Symbole” در لاتین “Symbolum” و یونانی “Sembolon” است و به شئ دو نیمه شده گویند که هر نیمه آن را دو تن به نشانه پیوند یا پذیرایی و مهمانداری با خود داشتند تا دارنده هر نیمه چون به دارنده نیمه دیگر رسد, وی را برابر و برادر خود شمرده, بیگانه نداند. این نشانه هویّت و شناسایی آن دو نسبت به یکدیگر است.۱۳
با ژرف اندیشی در این تعریف می توان دریافت که هر نیمه نماد و رمز به تنهایی معنی ندارد, هر نیمه آن گاه با معنا می گردد که به نیمه دیگر بپیوندد و این پیوستن, همان رمزگشایی یا (تأویل) و برگشت به ریشه و مبنای معنای آن دو نیمه است.
آن کس است اهل بشارت که اشارت داند
نکته ها هست بسی محرم اسرار کجاست
حافظ
رمز, نشانه یا علامت قراردادی نیست, بلکه مظهر صورت مثالی (Archetype) خود رمز است و برابر قانونی مربوط به معرفت وجود, هستی شناسی “Ontology” است. رمز عین همان چیزی است که بیان آن باید بر نیمه دیگر (صورت مثالی آن) برابر گردد, تا بر معنی خود دلالت کند و پراکندگی آن دو نیمه به یکپارچگی و انسجام رسد.
تا نگردی آشنا زین پرده رازی نشنوی
گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش
حافظ
رمزگشایی در پرتو آشنایی درون که همان تجربه درونی است, تحقّق می یابد; چراکه تجربه عرفانی با کشف ساختار معانی ـ در آن جا که معانی را در کنار هم و بیرون از یکدیگر می بیند ـ به صورت اصلی در رمزگشایی و تأویل درمی آید.
گشودن رمز به منزله پایان یافتن ماجرای رمز نیست, بلکه با هر گشایشی, رمز بار دیگر پنهان می شود. پویایی نگرش رمزی از همین جاست. رمز, ققنوسی است که با هر گشودن, زندگی نوی آغاز می کند, نه این که همانند ابوالهول با حل شدن معمّایش جان ببازد و نیست گردد و هر زمان هرکس به رمز مراجعه کند, آن را به گونه ای دیگر می گشاید, سازوار با حال و مقام خود, نه حقیقت رمز. این نکته دلیل بر نسبی بودن رمز نیست, بلکه از آن جا که رمز از ویژگی و چندلایگی برخوردار است, هر لایه که برگرفته شود, لایه ای دیگر رخ می نماید. رمز بر معنایی ـ جز معنای ظاهر ـ که سرچشمه آن است, دلالت می کند. آن معنی همواره برتر از قوا و تواناییهای نفسانی ـ عقلانی آدمی است. رمز پیک عالم بالا ـ مثال ـ است. هر رمز که گشوده گردد, بار دیگر و در قراءتی دیگر و نو (چه توسط یک فرد, چه توسط افراد دیگر) جان می گیرد و معنای دیگری دارد. راز پویایی نگرش (اندیشه) رمزی همین است.
دلایل رمزگرایی
بر بنیاد حکمهالاشراق و حکمهالمتعالیه, آن گاه که فرد به شهود حقایق دست یافت, در بیان آن حقایق و اقامه برهان عقلی بر ادراکات شهودی و اشراقی, با توجّه به زبان و فرهنگ زمانه بیانی برمی گزیند که چیزی جز (رمز) و (زبان رمزی) نخواهدبود.۱۴ برای این گزینش دلیلهایی آورده اند, ازجمله:
۱. برای پنهان داشتن راز از بیگانه و حفظ اسرار, برای پرده انداختن بر روی رازهای مقدّس تا از دید نامحرمان و نادانان و کافران در امان باشد, مبادا که با آشنایی به آنها در راه شر و فسق و فجور به کار بگیرند.
۲. برای آن که دوستدار (حکمت) در راه کسب آن کوتاهی نکرده, از هرگونه تلاش و کوشش دریغ نورزد.
۳. برای آمادگی طبیعت و توانایی و نیرومندی نفس جوینده حکمت با به کارگیری فکر و نظر, تا این که مبادا جوینده را به بیهودگی و لودگی متّهم سازند.۱۵
۴. برای آن که در این شیوه و روش حکمت و مصلحتی می دیده اند.
۵. برای مدارا با اندیشه های ناتوان و رأفت بر آنها.
۶. برای دوربودن از جانهای کژاندیش و کژفهم.۱۶
۷. از روی تفنّن و آرایش ادبی و پرداختن چیستان, برای سرگرمی
۸. از بیم جان, چراکه جاهلان و مؤمنان ظاهربین, اگر این سخنان آشکارا کفرآلود را بشنوند, گویندگان را تکفیر می کنند.
۹. از آن جا که تجارب و معارف عرفانی در جهانی دیگر (عالم مثال) رخ می دهد, رمزگرایی زاده آن تجارب است, معانی ای که بر خداوندان کشف و شهود و الهام و اشراق ظاهر می گردد, نه از راه تعلیم است و نه تقلید, بلکه فرآورده جذبه و الهام و وحی است. این معارف در میدان تنگ و تاریک تعابیر لفظی نمی گنجد, چون عالم معنی نامتناهی است و عالم حس (لفظ) متناهی, ازاین روی, دانشی مرد عارف به رمز روی می کند.
این شیوه (رمزگرایی) را همه برنتافته اند, بلکه گروهی بر آن تاخته اند, امّا بنا به نوشته شیخ اشراق, (فلا رد علی الرمز) چراکه پیشینیان که گفته های خود را در جامه رمز به جلوه آورده اند, گرچه ظاهر گفتارشان با یکدیگر هماهنگ نباشد, امّا باطن و ژرفای معانی گفته هایشان یگانه و هم آهنگ است و آن گروه که بر ظاهر گفته ها تاخته اند, ژرفای آنها را درنیافته اند, پس تازش آنها بر خود رمزها نیست. حال این چپاولگران اندیشه ها بر این رفتار خود شاید دلایلی داشته باشند:
۱. یا از بهر ریاست خواهی و بزرگ منشی آنان بوده است, که در پی راهیابی به معاشرت و همزیستی با پادشاهان بوده اند, ازاین روی, به انکار گفته های آنان روی کرده اند.۱۷
۲. از روی دشمنی و عمد دست به تازش بر اندیشه های گزیده در پرده غیب دراز کرده اند.۱۸
۳. از روی نادانی خویش دست به انکار دیگران می زنند.۱۹
۴. از روی ناآگاهی از مقام بزرگ مردان میدان دانش و عمل بر آنان می تازند.۲۰
۵. از آن جا که اصطلاحها و تعبیرها و واژگان گوناگون هستند و هرکس به ذوق و سلیقه خویش آنها را گزینش می کند, شخص ناآگاه به این نکته که واژگان برای روح معانی الفاظ آفریده شده اند, دست به ردّ آن گفته ها و اندیشه ها می زند.۲۱
نکته درخور توجّه آن که هردو بنیانگذار این دو نظام فلسفی بس مهم, نام (حکمت) بر دو کتاب اصیل خود نهاده اند, حال ببینیم نزد این دو فرزانه (حکمت) چه معنایی دارد.
سهروردی حکیم را این گونه معرّفی می کند:
(واسم الحکیم لا یطلق الا علی من له مشاهده للامور العلویه و ذوق مع هذه الاشیاء و تألّه.)۲۲
نام حکیم تنها بر فردی برازنده است که چشم دیدن امور علوی و آسمانی را داشته باشد و از نیروی ذوق و تألّه برخوردار باشد.
در جای دیگر می نویسد:
(القدر الذی وجدناه دل علی قوه سلوکه و ذوقه و مشاهدات له قدسیه رفیعه.)۲۳
آن اندازه که ما از گفته های [انباذ قلس] یافته ایم دلیل بر نیروی سلوک و ذوق وی دارد و نیز دلیل بر مشاهدات بلندمرتبه قدسی وی دارد.
حکیم فردی است که پس از گذر از حالتها و مقامهای فراوان چشم جان وی گشوده گردد و آنچه نادیدنی است, آن را ببیند.
(لم یکن للحکمه فی الارض سیاسه قائمه و فی ما قد مضی من الزمان کان لها سیاسه و کان القوم الذین یتکلمون فیها اکثر عنایتهم بالمشاهدات الروحانیه و الامور العلویه الرفیعه. و ما کان یتمکن من الکلام فیها و التصریف الا لمن ظهر تأییده من آثار الانوار القدسیه.)۲۴
امروزه بر روی زمین (حکمت) را سیاستی استوار نیست. در زمانهای گذشته, حکمت را سیاستی بود و حکیمان فرزانه خو, بیش ترین عنایت آنها بر مشاهدات روحانی و امور عالی و والایی بود و هیچ کس جز آن کس که از اثرات انوار قدسی بهره مند بود, درآن باره سخن نمی گفت و تصرّف روا نمی داشت.
نزد سهروردی, جوینده حکمت در آغاز باید در پی دستیابی به نور الهی باشد که اگر به آن نور دست یافت و آن گاه آن را تقویت کرد, از حکمت بهره فراوان خواهد برد:
(فقبیح بطالب الحکمه ان لا یجتهد و لا یطلب الطرق الموصله! فان طلبتَ و اجتهدتَ لا تلبث زمانا طویلا الاّ و یأتیک البارقه النورانیه و سترتقی الی السکینه الالهیه الثابته فما فوقها ان کان لک مرشد, و ان لم یتیسّر لک الارتقاء الی الملکه الطامسه فلا اقل من ملکه البروق….)۲۵
(و اما اصحاب السلوک فانهم جربوا فی انفسهم انوارا ملذه غایه اللذه و هم فی حیاتهم الدنیاویه: فللمبتدی نور خاطف و للمتوسط نور ثابت و للفاضل نور طامس و مشاهده علویه.)۲۶
(الحکیم المتأله هو الذی یصیر بدنه کقمیص یخلعه تاره و یلبسه اخری و لا یعدّ الانسان فی الحکماء ما لم یطّلع علی الخمیره۲۷ المقدسه و ما لم یخلع و یلبس. فان شاء عرج الی النور, و ان شاء ظهر فی ای صوره اراد, و اما القدره فانها تحصل له بالنور الشارق علیه.)۲۸
راه رسیدن به (حکمت خالده) بهره گیری از علم تعلیمی به اندازه لازم و پرداختن به علم تجرّدی اتّصالی شهودی است, یعنی پرورش جان تا آماده دریافت اشراقات ربّانی و الهامات الهی گردد.
(و کفاک من العلم التعلیمی طرفا, فعلیک بالعلم التجردی الاتصالی الشهودی, لتصیر من الحکماء…)۲۹
و (تری الاشیاء مشاهده…)۳۰
و (من المکتحلین بالانوار الشارقه ینظرون الی ربهم بوجوههم المفارقه…)۳۱
(من الفلاسفه و الحکماء حقا, ما قفوا عند العلم الرسمی بل جاوزوا الی العلم الحضوری الاتصالی الشهودی.)۳۲
در پایان کتاب المقاومات به جویندگان جاودان خرد سفارش می کند: اگر نوری از جانب حق بر تو نتابیده تا تاریکیهای وجودت را درنوردد, از حکمت بهره ای نبرده ای:
(و ما لم یتألق لک نور یطوی عنک غواشی الظلمات ویُریک ایاک المصطلم شعاع السُبُحات فی محل الشرق الاعظم, فلست بذی حظ من الحکمه و لم یجتمع ضؤالحکمه و محبه هذه کوخ الغسق….)۳۳
اگر کسی خواستار فیلسوف شدن است, وی را شایسته همان که به کتابهای فلسفی محض و برهانی و عقلی بسنده کند; امّا اگر بخواهد دانسته ها را ببیند, (آنچه ما می دانیم, او می بیند و آنچه او می بیند, ما می دانیم) راهی دیگر باید پیشه کند و توشه ای دیگر باید برگیرد که پایان دانستن, آغاز دیدن است.
سهروردی دراین باره این گونه می نویسد:
(فاذا استحکم الباحث هذا النمط (الاطلاع علی العلم التعلیمی) فلیشرع فی الریاضات المبرقه بحکم القیم علی الاشراق, حتی یعاین بعض مبادی الاشراق ثم یتم له مبانی الامور… و اول الشروع فی الحکمه هو الانسلاخ عن الدنیا و اوسطه مشاهده الانوار الالهیه و آخره لا نهایه له.)۳۴
در این هنگام چشم و گوش جان جوینده به جهانی باز می گردد که این جهان عکس آن به نظر آید و با زبان جان, اموری را می چشند که (من لم یذق, لم یدر) (تا نخوری, ندانی.) سهروردی از دست گروهی که در اسلام پیدا شده اند و به علوم عقلی گرایش دارند, امّا از اندیشه های درست بی بهره اند و از دریافتهای روحانی, آنچه صوفیان (عرفا) از آن بهره مندندبهره ای ندارند, شکوه دارد و بر شادی نابجای آنان افسوس می خورد.
(قوم نبغوا فی مله الاسلام و مالوا الی الامور العقلیه و ما کانت لهم افکار سلیمه و لا حصل لهم ما حصل للصوفیه من الامور الذوقیه….)۳۵
به مناسبت بحث, سهروردی پرداختن به مباحثی که تنها با برهان عقلی نمی توان به نتیجه رسید, می نویسد:
(و بظهور مثل هذه المباحث, انقطعت الحکمه و اندرست علوم السلوک القدسی, و انسدّ السبیل الی الملکوت. و بقیت اسطر من اقاویل و اغتر المتشبهه بالحکماء بها ظنا منهم ان الانسان یصیر من اهل الحکمه بمجرد قرائه کتاب, دون ان یسلک سبیل القدس و یشاهد الانوار النورانیه… و من لم یجعل الله له نورا فما له من نور, (۲۴ / ۴۰). فکما ان السالک اذا لم یکن له قوه بحثیه هو ناقص, فکذا الباحث اذا لم یکن معه مشاهده آیات من الملکوت یکون ناقصا غیر معتبر و لامستنطق من القدس….)۳۶
به عقیده سهروردی, همان گونه که گروهی در رصدخانه ها در پی ردیابی ستارگان و کهکشانهای آسمانی هستند, گروهی که در پی کشف حقایق در تلاش و تکاپو هستند, با وسایلی که آماده کرده اند, اموری را درمی یابند که البته با چشم غیرمسلّح قابل دیدن نیست, گرچه انجام این کار بدون راهنما و راهنمایی هم آسان نیست.
(فان للروحانیات ارصادا کارصاد الجسمانیات, و لا یدخل فی زمره الحکماء من لیس له سلم الی الارتقاء او ملکه نورانیه,…)۳۷
(الاعتماد علی المقامات و الملکات لا علی الاحوال…)۳۸
(و انت اذا ارتقیت الی مقام ارفع فستتصل بها و ما فوقها و تطلع علی کثیر من الانباء و تدرک اکثر الحقائق بالرصد الروحانی, اذا کان لک مرشد مطلع علی حقائق خفیات الطرائق و الاسرار….)۳۹
آن گاه که راهرو راه حقیقت از عوارض این جهانی روی گرداند و سفر به جهان های دیگر را آغاز کرد, و به شهر روشنایی و نور وارد شد:
(برق بارق العزه فی سرّ عبد قعد بمعزل عن بنی جنسه, غلق علی نفسه باب حواسّ مدرکات و خواطر واردات و هموم مهلکات, یقهر بذکرالله مادبّ فی ضمیره من دبیب النمال التی هی مثل الخیال, و عسی ینقطع لفقد المدد بالملال و ما خطر بباله من الاقدام علی کثیر عدد من الافعال و لا یشتغل بغیر ربه و یحسب نفسه کانها فارقت الاقطار و الجهات و الازمان و الاوقات معلّقه مجرّده مفارقه مخلّصه زمانا طویلاً, فان دامت کذا فسیأتیها برق ثم حرق ثم طمس و هی معلقه عند ذات الذوات, بالمرصد الاعلی.)۴۰
اگر کسی بر این روش ایراد بگیرد, باید بر روش ستاره شناسان نیز ایراد گرفته شود, امّا خود فلاسفه مشاء, حتّی بزرگ آنان, ارسطو, شیوه ستاره شناسان را پذیرفته و رصدهای آنها را مورد استناد قرار داده است.
(و اذا کان المشاؤون فی علم الهیئه لا یناظرون بطلمیوس و غیره حتی ان ارسطو یعوّل علی ارصاد بابل, ففضلاء بابل و یونان و غیرهم کلهم ادّعوا المشاهده فی هذه الاشیاء, فالرصد کالرصد, و الاخبار کالاخبار, و تأتیّ التوسل بالرصد الجسمانی کتأتّی التوسل بالرصد الروحانی و الندره کالندره.)۴۱
پرسشی که به ذهن می رسد, این است که آیا این (حکمت) و آموختن آن ویژه گروه برگزیده است, یا هر صاحب همّت را از آن بهره ای است, گرچه اندک باشد؟
و پرسش دیگر این که آیا آغاز راه, آموختن علوم رسمی و تعلیمی است و آن گاه پرداختن به این گونه از حکمت یا برعکس, آغاز راه یافتن حکمت خالده است, آن گاه برای اثبات یافته ها بایستی راه اثبات آن یافته ها برای دیگران. سهروردی این راه را در ویژه گروهی نمی داند, بلکه می نویسد:
(و لکل نفس طالبه قسط من نور الله قلّ او کثر و لکل مجتهد ذوق نقص اوکمل, فلیس العلم و قفاً علی قوم لیغلق بعدهم باب الملکوت و یمنع المزید عن العالمین, بل واهب العلم الذی هو بالافق المبین, (۸۱/۲۳) ما هو علی الغیب بضنین (۸۱/۲۴).)۴۲
پاسخ سهروردی به پرسش دوم که بیانگر روش خودِ وی است, آن که آغاز راه (یافت) نور الهی است و دریافت حقایقی که حق به سرّ دانشی مرد القاء و الهام می کند, سپس که وی خواستار اعلان آنها شد, البته به ناچار باید به شیوه متداول که همان زبان علوم رسمی (زبان عقل و علوم عقلانی= فلسفه) است, یافته های خویش را اثبات کند و بر آنها برهان اقامه کند.۴۳
(و لم یحصل لی اولا بالفکر, بل کان حصوله بامر آخر, ثم طلبت علیه الحجه حتی لو قطعت النظر عن الحجه مثلا, ما کان یشککنی فیه مشکّک.)۴۴
(الانوار القاهره و کون مبدع الکل نورا و ذوات الاصنام من الانوار القاهره شاهدها المجردون بانسلاخهم عن هیاکلهم مرارا کثیره. ثم طلبوا الحجه علیها لغیرهم, و لم یکن ذو مشاهده و مجرد الا اعترف بهذا الامر. و اکثر اشارات الانبیاء و اساطین الحکمه الی هذا….)۴۵
همانندی ویژه ای در معرّفی حکیم نزد سهروردی و افلاطون وجود دارد. در نگرش افلاطون, حکیم فردی است که البته با مسیر عقلانی به شهود عقلی دست یافته است و مثل نورانی را مشاهده کرده است و اصل و حقایق (ایده) امور و اشیاء را در جهان ایده ها دیده است و این جهان و هرآنچه در آن است را عکس و سایه آنها می داند. این جهان چیزی جز سایه و عکس اشیاء جهان ایده ها نیست. اگر فردی به آن اصلها (ایده ها) دست یافت, به امور ثابت و ساکن دسترسی دارد و خود در تلاش است تا زندگی در آن جهان را بیازماید.
چرخ با این اختران نغز و خوش زیباستی
صورتی در زیر دارد آنچه در بالاستی
صورت زیرین اگر با نردبان معرفت
بر رود بالا همی با اصل خود یکتاستی
میرفندرسکی
حکمت از دیدگاه افلاطون عبارت است از:
(پیوستن روح به عالم برتر و شناختن حقایق ثابت و بی زوال.)
و نیز
(توجّه روح از عالم محسوس به عالم معقول و رسیدن از ظلمت به نور.)
(حکمت, بازگشتن روح است از روزی که چندان بهتر از شب نیست, به روز حقیقی وجود, به عبارت دیگر, حکمت حقیقی عروج روح است از پایین به بالا.)۴۶
در این سیر و بازگشت عقلانی ـ معنوی, چشم جان, پاک و نورانی می گردد و شایسته دریافت حقیقت می شود:
(جان هرکس دارای چشمی است که چون به سبب درگیریها و گرفتاریهای دیگر تار و تباه شود, از این راه دوباره پاک و نورانی گردد. این چشمی است که از هزاران چشم تن بسی ارجمندتر است, زیرا حقیقت را تنها به یاری آن می توان دید.)۴۷
(مرد حکیم, کل عالم هستی و سراسر زمان را شاهد و ناظر است.)۴۸
در وصف حکیمان, افلاطون گوید:
(چشم جان خود را به سوی نور کل که همه چیزها از او روشن است, فراز دارند و خیر محض را مشاهده کنند.)۴۹
از نظرگاه افلاطون, حکمت معنایی تازه دارد و غیراز (قدرت ذهنی) (The power of intellect) یا فضیلت عقلانی (Intellectual uirtue) و سایر مفاهیمی است که گزنوفانس از آن در نظر دارد. حکمت نزد افلاطون: (رسیدن به آخرین حدّ کمال, گذشتن از مرزهای عالم محسوس, پیوستن به عالم معقول و مشاهده حقایق آن عالم, با چشم جان) است. البته این معنای حکمت با نظریه مثل به طور مستقیم ارتباط دارد و از آن جدایی ناپذیر است. می توان آن را (Sage, Wise) و حکیم را (Wisdom) نامید.۵۰ حکیم افلاطون, انسانی است که از راه تربیت نفس و پرورش قوای عقلانی به آخرین حدّ کمال رسیده است و به سبب تشبّه تام به صفات الهی وجودش الوهیّت یافته و متألّه گشته است. در این مقام خواست او از مشیّت ربّانی جدا نیست و کارهای او جز بروفق عالم اعلی نخواهدبود. وی از آن روی که حکیم است, به مرزهای عالم برین رسیده است و کمال خیر و زیبایی و عدالتی را که در آن جا برقرار است, می بیند. مرد حکیم که با نظام الهی (rat, asa, arta) ارتباط یابد, وجودش الوهیّت می پذیرد. وی چون تنها به واسطه نور عقل و بی دخالت حواس در راه شناخت وجود مطلق گام بردارد و به مجاهدت خویش ادامه دهد, تا به یاری خرد پاک به دریافت خیر محض نایل شود, سرانجام به مرزهای عالم معقول خواهدرسید, چنان که حدود عالم محسوس را به نیروی بینش از نظر تواند گذراند.۵۱
این نکته که در پیش آمد, در روزگار باستان (حکمت) در ایران و هند, معنایی همانند معنایی که افلاطون ار
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 