پاورپوینت کامل خرده گیران بر حکمت متعالیه و منتقدان صدرالمتألّهین ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل خرده گیران بر حکمت متعالیه و منتقدان صدرالمتألّهین ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل خرده گیران بر حکمت متعالیه و منتقدان صدرالمتألّهین ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل خرده گیران بر حکمت متعالیه و منتقدان صدرالمتألّهین ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :

۲۰۸

بی گمان صدرالدّین محمّدبن ابراهیم قوامی شیرازی مشهور به ملاّصدرا و صدرالمتألّهین, از انگشت شمار بزرگان پرورش یافته در حوزه فرهنگ اسلامی است که مکتب خاصّی در فلسفه ابداع کرده و صاحب ابتکارها و تحقیقهای ژرفی بوده است. او توانسته با استفاده از مبانی فکری فیلسوفان و حکمای پیش تر از بر خود, یعنی عقاید فلاسفه یونان و فیلسوفان قدیم ایران و نیز حکمای مشائی و اشراقی, همچنین آثار و نگارشهای منثور و منظوم عرفا و اهل ذوق و ارائه تلفیقی نوین از آنها, فلسفه بدیعی را پدید آورد. احاطه وی بر مکتبها فلسفی مشاء و اشراق از نگاشتن حواشی بر دو کتاب شفا و حکمهالاشراق و شرح بر هدایه اثیریه, هویداست. موسوعه فلسفی اسفار اربعه, حاکی از ژرفا و گستره مطالعات وی در کتابهای حکمای گذشته است.

گفتنی است که حکمت متعالیه ملاّصدرا تنها, فلسفه ای التقاطی نیست که در آن مکتبهای مختلف فلسفی به صورت آمیزه ای ناهمگون از داده ها و اطّلاعات مختلف و روش های پراکنده فکری, در کنار هم نهاده شده باشند, درواقع ملاّصدرا پس از فراگیری تمامی این مکتبها, آنها را در بوته ذهن خویش ذوب کرده و پس از تحلیل و تنقید و گزینش و سرانجام ترکیب آنها, مکتبی به وجود آورد که از کلّیّتی متجانس و سیستمی همخوان برخوردار و اجزای آن هریک, به طور دقیق در جایگاه خاصّ خویش واقع شده است.

وی در موارد زیادی نیز به اندیشه های جدید و آرای ابتکاری ای دست یافته که محصول تأمّلات عرفانی و ریاضات معنوی خودِ وی بوده است.

از این روی, حکمت متعالیه حاوی زبده افکار حکمای پیشین است (البته با تقریر و تبیین و تحریر جدید و در سطحی بالاتر) به این معنی که تمامی مسائلی که مکتبهای قبل از وی می خواستند, تبیین و تفسیر کنند و تمامی پرسشهایی که در صدد پاسخ دادن به آنها بودند, در حکمت متعالیه نیز تفسیر می گردد و پاسخ و تحلیل نوینی می یابد و به علاوه گرههایی که آنها موفّق به گشودن آنها نشده بودند, در آثار وی حل می شود. البته این نکته بدان معنی نیست که حکمت متعالیه هیچ نقطه ابهامی ندارد, زیرا این سیستم فلسفی هم به نوبه خود دارای مسائل و مشکلاتی است و پرسشهایی در این فلسفه مطرح است که باید رفته رفته حل گردد.

صدرالمتألّهین خود در مقدّمه اسفار اربعه چنین می نویسد:

(… من هرگز گرفتار این پندار نیستم که فلسفه من به اوج کمال رسیده است, چون فهمیدن منحصربه فهم من نیست و معارف حق در گفتار من خلاصه نمی شود).

این خیانتی است به علم و فلسفه و به حتّی خودِ ملاّصدرا که کسی فلسفه وی را مجسّمه حق و حقّ مجسّم وانمود سازد و آن را دست آویزی کند برای بازداشتن دیگران از تفکّر و برای ترساندن سایر متفکّران از انتقاد و ابتکار و نوآوری.

بسیاری از پیروان صدیق حکمت متعالیه که از تفکّری اصیل برخوردار بوده اند و در نظام و فضای فلسفی او تنفّس می کردند, درعین حال خود نیز آرایی داشته و صاحب نظراتی بوده اند و حقّ خود می دانستند که نسبت به آرای صدرالمتألّهین انتقاداتی به عمل آورند. هرچند این انتقادها, هرگز مبانی اصلی حکمت متعالیه را سست نکرده و سیستم فکری نوی را بنیان نگذاشته است. به عنوان مثال می توان از ایرادهای ملاّعلی نوری در مسأله (خلود تعذیب اهل نار) بر ملاّصدرا, انتقاد ملاّهادی سبزواری در بحث امکان استعدادی و نیز ابداع نظریه حدوث اسمائی, تأسیس نظریه جدیدی توسط حکیم مؤسس ملاّعلی مدرس زنوزی در باب معاد جسمانی که قائل است به سیر صعودی بدن به سوی نفس و نه رجوع قهقرایی نفس به بدن و نیز اشکالهای میرزاابوالحسن رفیعی قزوینی در زمینه معاد جسمانی نسبت به تقریر ملاّصدرا از این مسأله یا انتقادهای حضرت علاّمه طباطبایی, بر نظریه مثل افلاطونی و طرح مجدد فرضیه حرکت در حرکت که پس از انتقاد کوبنده صدرالمتألّهین در اسفار به فراموشی سپرده شده بود, اشاره کرد. همچنین در میان معاصرین می توان نظرات استاد مصباح یزدی در حواشی نهایهالحکمه و یا رأی ابتکاری و قابل توجّه استاد علی عابدی شاهرودی در مورد حرکت جوهری شتابدار (با سرعت متغیّر) را ذکر کرد.

این نکته نیز شایان توجّه است که برای انتقاد و رد و ابرام هر مکتبی, تنها کسانی صلاحیت دارند که بر تمامی گفته ها و افکار آن مکتب (که در جاهای گوناگون مختلفه آثار نوشتاری آن پراکنده است) آگاهی و احاطه تام داشته باشند. آری اتّخاذ عقیده و انتقاد از آرای مخالف آزاد است, امّا پس از شناخت کامل و استنباط و دریافت صحیح از مطلب موردنقد, به طوری که صاحب آن رأی موردنقد, بر شناخت ناقد از مکتب خویش مهر تأیید بنهد وگرنه این که کسی نیازموده و نسنجیده و یا برای حفظ موقعیّت ظاهری و ریاستهای دنیوی و پوشانیدن نادانیهای خود, دیگران را طرد و موردتفسیق و تکفیر قرار دهد, در عالم معرفت و اندیشه بی ارزش بوده و متفکّران راستین وقعی بدان نمی گذارند, هرچند با کمال تأسّف در تاریخ تفکّر اسلامی موارد بسیاری از این گونه برخوردها به چشم می خورد.

باری, ظهور صدرالمتألّهین و طلوع او در آسمان حکمت و انتشار آرا و افکار وی در قالب کتابها و آثار نوشتاری و نیز تربیت شاگردان, موجب حرکت پرموج و دامنه داری گردید و علما و اندیشه وران به تحقیق و جست و جو در آثار او پرداختند و به تدریج و پس از گذشت بیش از صد سال از وفات وی, استادان حکمت متعالیه به تدریس کتابهای او در حوزه های فلسفی پرداخته و مکتب فکری او را رواج دادند.

صدرالمتألّهین, هرچند در زمان حیات خویش و حتّی در زمان استادش میرداماد, از شهرت کافی برخوردار بود و آثار او استنساخ می شد و به دست معاصران می رسید و در کتابهای معاصران از او به عنوان صدرالافاضل و فاضل شیرازی و بعض الفضلاء نقل مطلب شده است; امّا افکار او در آن زمان, از پذیرش عام بین فاضلان عصر و مدرّسان حکمت پیدا نکرد و تفکّر غالب بر حوزه های فکری آن عصر, همان تفکّر مشائی بود. از آن جا که صدرالمتألّهین می خواست این طرز تفکّر را به طور دفعی تغییر دهد و به فلسفه سمت و سویی جدید ببخشد, بنابراین طبیعی بود که با او مخالفتهایی بشود و به آرای جدید او توجّهی مبذول نگردد و دیدگاههای خاصّ او در کتابها همواره به همراه نقد و ایراد مطرح گردد. حتّی بعضی از شاگردان خودِ او این تغییر و تحوّل عمیق را برنتافته و به مبانی مشاء وفادار ماندند که می توان از میان آنها به مولی عبدالرّزّاق لا هیجی داماد صدرالمتألّهین, و میرزاابراهیم فرزند ملاّصدرا و ملاّمحمّد آقاجانی اشاره کرد.

تا این که بعدها ملاّعلی نوری توانست با بیش از ۵۰ سال تدریس مداوم کتابهای صدرالمتألّهین و تربیت شاگردان فراوان و گسترش و پراکنده شدن آنان در نقاط مختلف ایران, سیستم فکری ملاّصدرا را رواج دهد و ازآن پس براثر مساعی او و شاگردانش, حکمت متعالیه به صورت نظریه غالب فلسفی درآمد. بعضی از شاگردان ملاّعلی نوری که نقش مهمّی در این فرایند داشتند عبارتند از:

۱. ملاّآقا قزوینی که مکتب فلسفی ملاّصدرا را در قزوین رواج داد و شاگردان فراوانی تربیت کرد.

۲. ملاّعبدالله زنوزی که در تهران به ترویج و اشاعه حکمت متعالیه پرداخت.

۳. میرزاسلیمان تنکابنی, از مدرّسان برجسته کتابهای ملاّصدرا در خطّه شمال ایران. وی شرحی نیز بر الشواهدالرّبوبیّه صدرالمتألّهین نگاشته است.

۴. حاج ملاّهادی سبزواری که حوزه درسی وسیعی در خراسان تشکیل داد و به اشاعه مبانی حکمت متعالیه چه با تدریس و چه به وسیله نگارش می پرداخت.

۵. ملاّاسماعیل بن محمد سمیع اصفهانی, معروف به واحدالعین که در اصفهان کتابهای صدرالمتألّهین را تدریس می کرد. وی از شاگردان قدیمی ملاّعلی نوری بود که در حیات استاد و حوالی سال ۱۲۴۲ هـ.ق. از دنیا رفت. و شاگردان بسیار دیگری که به اقصی بلاد ایران مسافرت کردند و براثر تلاشهای فراوان آنان حکمت متعالیه پایدار ماند و تاکنون نیز همچنان استوار و پابرجا ست.

چنان که یاد شد, سیستم فلسفی ملاّصدرا, یعنی حکمت متعالیه, به علتهای مختلفی همواره منتقدانی داشته و خدشه ها و انتقادهایی بر آن وارد آورده اند و برخی آرای صدرالمتألّهین را نادرست دانسته و گاه به تفسیق و تکفیر او اقدام کرده اند مخالفان ملاّصدرا و حکمت او به چند گروه تقسیم می شدند:

گروه اوّل کسانی بودند که با اصل فلسفه و تفکّر عقلانی مخالف بودند که بعضی از فقهای ظاهری و قشری در این دسته قرار می گیرند.

گروه دوّم, با اساس تفکّر عقلانی معارضه ای ندارند, بلکه آن را مؤیّد شریعت نیز می دانند منتها استفاده از عقل را برای رسیدن به حقایق هستی محدود و مشروط می دانند و سیستمهای مختلف فلسفی از مشاء گرفته تا اشراق و حکمت متعالیه همه را دارای کاستیهایی می بینند و بر آنها اعتراضهایی دارند. فرق بین دسته اوّل و دوّم در نظر اوّل روشن نیست و محتاج به اندکی دقّت است. بسیاری از مخالفان حکمت متعالیه, جزء این گروهند و این گروه, خود به زیرگروههای دیگری تقسیم می شود; چراکه بعضی از این خرده گیران, خود دارای مدرسه جدیدی بوده و مکتبهای فکری خاصّی ایجاد کرده اند.

گروه سوّم از مخالفان حکمت متعالیه, آنانی هستند که با فلسفه کنار آمده و خود روشی فلسفی دارند, منتها در فلسفه روش مشاء را می پسندند و حکمت نوپیدای صدرالمتألّهین را صحیح نمی دانند.

البته گفتنی است بدان لحاظ که سیستم فلسفی شیخ اشراق, به همان صورتی که وی مطرح کرده بود, هیچ گاه نتوانست مکتب مشاء را از رونق بیاندازد و خود بر تارک حوزه های فکری اسلامی قرار گیرد; در زمان صدرالمتألّهین و پس از او نیز متفکّری که از دیدگاه سیستم فکری اشراقی بر مکتب ملاّصدرا و حکمت متعالیه خرده گیری کند, نمی شناسیم.

گروه چهارم خرده گیرانی هستند که خود از صاحب نظران حکمت متعالیه و پیروان کلّیّت سیستم فکری ملاّصدرایند, ولی با این حال در پاره ای نکته های جزئی و مواردی ویژه آرای جدیدی ارائه و یا انتقاداتی کرده اند.

نوشتار حاضر, نگرشی است تاریخی به ناقدان و خرده گیران ملاّصدرا و در انی جا بیش تر به خرده گیران دسته سوّم و دوّم می پردازیم و به شناسایی ناقدان و شرح احوال ایشان با ذکر نوع انتقاد و معرّفی آثار و کتابها و اگر صاحب مکتب خاصّی باشند, به معرّفی آن مکتب و شاگردان آنها نیز به صورت مختصر و خلاصه اقدام می کنیم; چراکه دامنه این مبحث بسیار گسترده و مطالب درخور بحث و بررسی فراوان است.

همچنین از آن جا که این بحث بیش تر بحثی تاریخی, رجالی و کتاب شناسانه است, از شرح اعتراضها و جواب آنها از سوی حامیان و داوری بین اعتراضها و پاسخهای آنان خودداری می کنیم که این رشته سرِ دراز دارد و از عهده ما و حوصله این مقال خارج است.

همچنین گفتنی است که در این بررسی ادّعای پی جویی تمام ناقدان را نداریم; چراکه کار نویسنده یک بررسی ابتدایی و مقدّماتی است و نویسنده تاکنون تحقیق مدوّنی در این زمینه ندیده و اگر کاری قبل از این صورت گرفته باشد, ما ندیده ایم. شک نیست که این کوشش مقدّماتی و بررسی اوّلیه, راه را برای دیگران تا اندازه ای هموار می سازد. امید است خوانندگان از اشتباههای آن چشم بپوشند, بر کاستیها و عیبهای آن قلم عفو درکشند و از سر خیرخواهی نویسنده را از اشتباههای آن آگاه سازند.

نخستین گروه از مخالفان حکمت متعالیه

( حکماء مشاء )

در این بخش, به بررسی و معرّفی حکما و فلاسفه ای می پردازیم که از زمان ظهور صدرالمتألّهین تاکنون, از دیدگاه حکمت مشاء به نقد حکمت متعالیه پرداخته اند. برخی از این بزرگان, خود به تأسیس مکتب خاصّی موفّق شده اند که به توسط شاگردانشان تا مدّتی بعد (هرچند محدود) ادامه یافته است. همچون مکتب ملاّرجبعلی تبریزی در قرن یازده و مکتب ملاّاسماعیل بروجردی در اوایل قرن چهارده برای معرّفی هریک از این مکاتب خاص, فصلی جداگانه در پایان معرّفی سایر ناقدان مشائی مسلک اختصاص داده ایم.

گفتنی است که در بررسی این دسته از ناقدان, کوشیده ایم تا شخصیتها و اشخاص مزبور را به ترتیب تقدّم زمانی معرّفی کنیم; ازاین رو, سخن را از معاصران صدرالمتألّهین و شاگردان خودِ وی شروع می کنیم.

* * *

ملاّمرادبن علی خان تفرشی (۹۶۵ ـ ۱۰۵۱ ق)

وی ازجمله حکیمان, متکلّمان, فقها و عالمان معاصر صدرالمتألّهین است که نزد شیخ بهاءالدّین عاملی و حکیم میرزاابراهیم همدانی, از استادان برجسته حکمت مشاء به شاگردی و استفاده علوم معقول و منقول پرداخته است. آقابزرگ تهرانی در الروضهالنضره درباره وی چنین می نویسد:

(… وصفه فی جامع الرواه بالعلامه المحقق المدقق و اثنی علیه ثناء عظیما و ذکر انه من تلامذه البهائی و المیرزا ابراهیم الهمدانی و انه ولد فی ۹۶۵ المنطبق علی لفظ (خواجه نصیر) و توفی فی شوال ۱۰۵۱ و عد من تصانیفه ۱. (التعلیقه السجادیه) فی شرح الفقیه الذی فرع منه فی مولد النبی ۱۰۴۴… و ۲. (لب الفرائد) متن فی اصول الفقه و شرحه الموسوم ۳. (بالوسیله الرضویه) یقرب من شرح الغصدی لمختصر الحاجبی و ۴. (حاشیهالمختلف) الی صلاه الجمعه اثنی عشر الف بیت و ۵. (الذریعه الحسینیه) فی البلاغه ضاهی الزبده البهائیه فی الاکتفأ عن شرح مقاصده بما کتبه فی حواشیه و… انتهی ملخص ما ذکره الاردبیلی فی جامع الرواه و یأتی ابنه ظهیرا فی المأه الثانیه عشر.)۱

بجز پنج کتاب یاد شده, از دیگر نگارشهای او در حکمت و کلام می توان به موارد زیر اشاره کرد:

۶. العرضه المهدویه: در حکمت و کلام که نسخه اصل آن همراه با حواشی زیاد از مصنف و به خطّ همو در کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران به شماره ۱۸۲۴ و در ۷۶ برگ ۱۲ سطری موجود است. وی این رساله را در ۱۲ باب و در ۲۴ صفر ۱۰۳۹نوشته است.

۷. الرضیّه الحسینیّه: شرحی است بر رساله بالا و برابر آنچه در جامع الرواه آمده, حجم تقریبی آن به اندازه حجم شرح جدید تجرید است.

۸. انموزج الموسوی: در حلّ شبهه های دشوار از حکمت و کلام همچون شبهه استلزام و غیرآن. نویسنده در پایان رساله به بسط کلام در مسأله امامت پرداخته و این رساله در حدود ۶۰۰۰ بیت کتابتی است.۲

۹. رساله مباحثات: در شرح مناظره ای که بین وی و صدرالمتألّهین در پاره ای مسائل فقهی و حکمی (ازجمله مسأله نجس بودن یا طهارت آب قلیل پس از ملاقات با نجاست و بدون تغییر ویژگیهای سه گانه) در قم واقع شده است صدرالمتألّهین که قائل به نجس نبودن آب قلیل بوده, با روشی فلسفی از این مسأله فقهی سخن می گفته است و ملاّمراد تفرشی به شرح, ادلّه دو طرف را در رساله خود ذکر کرده است. پس از آن تفرشی به بحث از شبهه جذر اصم و مسأله دور و قیاس دست یازیده و در آن بارها به رد بر فیلسوفان پرداخته است. او در ۲۲ ربیع الاول ۱۰۳۲ از تحریر این رساله فارغ شده است.۳

از این رساله چند نسخه می شناسیم, از جمله نسخه موجود در کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران به شماره ۱۸۰۳ که نسخه اصل و به خط مصنف است با حواشی از همو و در ۴۶ برگ ۱۴ سطری. نسخه دیگری نیز در کتابخانه دانشکده ادبیات دانشگاه تهران است, به شماره (۴۴ / د) و این نسخه به خطّ ملاّظهیرا, فرزند مؤلّف است که در ۱۷ رجب ۱۱۰۰ آ ن را نوشته است..

همچنین یکی از شاگردان میرداماد, رساله ای در محاکمه و قضاوت بین ملاّمراد تفرشی و صدرالمتألّهین نوشته است آقابزرگ تهرانی در الذریعه می نویسد:

(المحاکمات بین المولی مراد التفرشی و بعض فضلاء عصره فی المشاجرات الواقعه بینهما فی المسائل الحکمیه و الفقهیه و تحقیق الحق فیها, للمولی عبدالغفاربن محمدبن یحیی الجیلانی الرشتی۴ تلمیذ المحقق الداماد. کذا ذکره فی الریاض و قال رأیته بخطه عند احفاده برشت).۵

* * *

شمس الدّین محمّدبن نعمهالله گیلانی معروف به ملاّشمسا

(قبل از ۹۸۲ ـ متوفّی پس از ۱۰۶۰ و قبل از ۱۰۶۴)

وی از شاگردان برجسته میرداماد و از معاصران ملاّصدرا است. وی علاوه بر میرداماد از محضر شیخ بهایی نیز استفاده کرده و در فلسفه و حکمت الهی از روش استاد خود, میرداماد که همان روش حکمت مشاء باشد, پیروی کرده است.

ملاّشمسا بسیار سفر می کرده و بسیاری از آثار خود را در همین مسافرتها به نگارش درآورده است. وی در عصر خود مورداحترام و تکریم علما و دانشمندان بوده و صدرالمتألّهین در پاسخ نوشتاری به پرسشهای وی, رساله ای نگاشته و در مقدّمه آن, او را بسیار ستوده است.

او در باب افکار حکما و دانشمندان متألّه تبحّر دارد و نسبت به مبانی فلسفی موجود در کتابهای محقّقان از حکما به طور کامل محیط است. در مسأله حدوث دهری و اصالت ماهیت از میرداماد پیروی می کند. همچنین رساله ای درباره حدوث عالم نگاشته و در آن با نظر آخوند ملاّصدرا (که با استفاده از حرکت جوهری, حدوث زمانی عالم را به اثبات می رساند) مخالفت و آن را نقد و رد می کند. مناقشه دیگری که ملاّشمسا نسبت به ملاّصدرا دارد, مربوط می شود به مسأله مُثُل نوریه افلاطونی و سخنان صدرالمتألّهین را در کیفیت اتّحاد صور عقلیّه و مثل نوریه با حقیقت حق رد می کند. همچنین بر این نظریه ملاّصدرا که عقول طولی و عرضی و موجودات واقع در صقع ربوبی باقی به بقای حقّند و حقایق مادی باقی به ابقای حقّند, مناقشاتی وارد می کند.۶ از آثار و نوشته های ملاّشمسا بیش از چهل عنوان رساله و کتاب برجای مانده است که بیش تر آنها در مباحث عمیق کلامی و فلسفی است و فهرست کامل آنها را استاد محمّدتقی دانش پژوه به همراه ذکر ویژگیهای نسخ خطّی در مجلّه جاویدان خرد (سال چهارم, شماره دوم, پاییز ۱۳۶۰) به چاپ رسانده است.
در آن مقاله آگاهیهای پراکنده مهمّی را در زمینه شرح احوال ملاّشمسا و معرّفی برخی شاگردان ایشان می توان یافت. همچنین ابراهیم دیباجی در مقدّمه ای که بر تصحیح (رساله در تحقیق معنی کلّی) همو نگاشته و ضمن کتابهای منتشره در سلسله دانش ایرانی ـ شماره ۴ چاپ شده, به شرح درباره ملاّشمسا و نگارشهای او سخن رانده است.

* * *

حکیم میرزامحمّدابراهیم بن صدرالدّین محمّد شیرازی (۱۰۲۱ ـ حدود ۱۰۷۰)

فرزند بزرگ صدرالمتألّهین که در بیش تر علوم و فنون, بویژه معقولات تبحّر داشته است, ولی برخلاف مسلک پدر و استاد خویش, در معقولات پیرو قواعد مشائین است. بحرانی در لؤلؤهالبحرین می نویسد:

(ملاّصدرا را پسری بود میرزاابراهیم نام, فاضلِ عالمِ متکلّم و جلیلِ نبیل و جامع اکثر علوم بود, خصوصاً در عقلّیات و ریاضیات یدطولی داشت و او درحقیقت مصداق یخرج الحی من المیّت بود. پیش جمعی از فضلا قرائت علوم نموده که ازجمله ایشان پدر او است و با وجود این معنی مسلک پدر خود نداشت بلکه به خلاف طریقه پدر در باب تصوّف و حکمت بود).۷

عبدالنّبی قزوینی نیز در تکمله امل الامل از او یاد کرده و پس از مدح و ثنای فراوان در حقّ او, چنین نوشته است:

(میرزاابراهیم آیت الهی در تحقیق و حجّت خدا بر اصحاب تدقیق, از اعاظم علما و فضلا بود… اگر گویم بر پدر خود فائق بود و از جمیع افاضل و امثال خود بهتر بود, مبالغه نباشد….)۸

از میرزاابراهیم نگارشهای فراوانی باقی مانده که در مباحث فقهی, کلامی, تفسیری و فلسفی است. عناوین پاره ای از آنها چنین است:

۱. حاشیه بر حواشی خفریّه

۲. حاشیه بر اثبات واجب دوانی

۳. حاشیه بر الهیات شفا

۴. عروهالوثقی در تفسیر آیت الکرسی

۵. حاشیه بر شرح لمعه دمشقیّه و…

ییاد آوری: وی پسری داشته به نام محمّد و مکنّی به صدرالدّین و در برخی جاها, از نسخ خطّی مختلف به نام او به عنوان صدرالدّین محمّدبن ابراهیم شیرازی برمی خوریم که نباید با نیای او جناب صدرالمتألّهین اشتباه شود.

نگارنده را مقالتی است درباره خاندان صدرالمتألّهین و نیز شاگردان بدون واسطه او که در آن جا پیرامون میرزاابراهیم بحثی مستوفی کرده ایم و ان شأالله پس از فراهم آمدن اسباب نشر به محضر اصحاب رأی و نظر ارائه خواهد شد.

* * *

ملاّعبدالرّزّاق لا هیجی قمی ملقّب به فیّاض (متوفّی ۱۰۷۲ ق علی الاصح)

وی از حکمای گرانقدر و محقّقان برجسته دوران صفویه و یکی از شاگردان بدون واسطه آخوند ملاّصدراست. او اهل لا هیجان بود, ولی در آغازین سالهای عمر به قم آمد و در آن جا ساکن گردید. آغاز آشنایی وی با صدرالمتألّهین گویا در همان قم بوده است و افزون بر شاگردی نزد ملاّصدرا به سال ۱۰۳۴ به افتخار دامادی او نیز نائل می شود. او در این تاریخ در قم بود و نسخه ای از رساله اجوبه مسائل گیلانی, نگاشته ملاّصدرا را در ۱۹ جمادی الثّانی ۱۰۳۴ در مدرسه معصومیّه قم استنساخ کرده است.۹ پس از مسافرت صدرالمتألّهین به شیراز, ملاّعبدالرّزّاق نیز به همراه وی عازم شیراز گردید و تا آخر عمر استاد از او استفاده برد, تا این که پس از درگذشت ملاّصدرا, به قم بازگشت و سالیان سال به تدریس علوم معقول در مدرسه معصومیّه آن زمان, که به بارگاه مقدّس حضرت معصومه (س) پیوسته بوده (و پس از ملاّعبدالرّزّاق, ملاّمحسن فیض کاشانی مدرّس اول آن مدرسه بوده و به همین مناسبت بعدها به مدرسه فیضیه اشتهار یافته است)۱۰ پرداخت. در این مدّت شاگردان فاضلی را تربیت کرده که از آن میان به نام برخی از ایشان در جاهای گوناگون تذکره ها و نسخ خطّی برمی
خوریم. در این جا اسامی شماری از ایشان را درج می کنیم:

۱. میرزاحسن لا هیجی, فرزند بزرگ ملاّعبدالرّزّاق.

۲. ملاّمحمّدباقر, فرزند دیگر وی که در ۱۰۸۳ در هند بسر می برده است.

۳. میرزاابراهیم, فرزند دیگر ملاّعبدالرّزّاق و نویسنده (القواعد الحکمیه و الکلامیّه).

۴. قاضی سعید قمی. بین این شاگرد و ملاّعبدالرّزّاق همدلی و دوستی بسیار وجود داشته و شواهد آن در دیوان اشعار فیّاض به چشم می خورد.

۵. سیّد محمّدحسین امام جمعه لا هیجی. وی در پایان نگاشتن نسخه ای از گوهر مراد۱۱ به شاگردی وی اشاره کرده است.

۶. ملاّعبدالله بن حکیم اسماعیل لا هیجی, نویسنده دو شرح عربی و فارسی بر حدیث اهلیلجه.۱۲

۷. محمّدشریف بن محمود لا هیجی, کاتب نسخه خطّی شوارق الالهام, موجود در مدرسه عالی شهید مطهّری.۱۳

۸. محمّدعلی نامی که در جوانی فوت کرده و فیّاض مرثیه جانگداز و پرسوزی در وفات او سروده است.

۹. فردی به نام قرچغای که در ۱۰۶۵ نسخه ای از سرمایه ایمان لا هیجی را استنساخ کرده و به حیات استادش در آن تاریخ, به روشنی اشاره کرده است.۱۴

۱۰. همسرش بدریّه خانم, ملقّب به ام ّکلثوم که از زنان فاضله عصر خویش بوده و محضر پدرش صدرالمتألّهین را نیز درک کرده است. وی در سنه ۱۰۳۴ ق در قم به عقد لا هیجی درآمده و وفاتش هم در ۱۰۹۰ قمری بوده است.۱۵

از ملاّعبدالرّزّاق لا هیجی آثار و نگاشته های زیادی برجای مانده است که بعضی از مهم ترینِ آنها عبارتند از:

۱. شوارق الالهام در شرح تجرید خواجه نصیر که بارها چاپ شده است.۱۶ لا هیجی تا عبارت (و النفسانی غیر معقول) از متن تجرید را بیش تر شرح نکرده است.۱۷

۲. حواشی بر تعلیقات خفریّه بر الهیّات شرح تجرید (که تاکنون چاپ نشده است).

۳. تعلیقات بر شرح اشارات خواجه نصیر (نسخه هایی از آن در آستان قدس و مجلس موجود است).

۴. گوهرمراد در اعتقادات که بارها چاپ شده است. ملاّمحمدشریف گیلانی حواشی بر آن نگاشته است.

۵. سرمایه ایمان که در ایران و بمبئی, بارها چاپ شده است.

۶. الکلمات الطیبه فی اصاله الوجود و المهیه (به نامهای دیگر نیز نامیده شده و نسخه هایی از آن در بعضی از کتابخانه ها, ازجمله کتابخانه آیت الله نجفی مرعشی موجود است).

۷. رساله ای در حدوث عالم که خطّی است, و رسائل دیگر….

در یادنامه حکیم لا هیجی, صفحه ۲۹۹ تا صفحه ۳۵۵ فهرست نگاشته های لا هیجی و نسخه هایی خطّی آنها در کتابخانه های ایران ذکر شده است.

از مطالعه آثار ملاّعبدالرّزّاق لا هیجی معلوم می شود که وی, با این که احترام عمیق و ارزش والایی برای آخوند ملاّصدرا قائل است, ولی در مسائل علمی و فلسفی مقلّد صرف او نبوده و برخی مبانی خاصّ صدرالمتألّهین را نپسندیده است.

استاد سیّد جلال الدّین آشتیانی دراین باره می نویسد:

(… وی به حسب ظاهر فیلسوفی مشائی و پایبند به براهین صرف حکمی است ولی بعد از مطالعه زیاد در آثار او معلوم می شود که در حکمت اشراق نیز سرآمد دانشمندان زمان بود و در تصوّف نظری و عملی صاحب اطّلاع کافی و محیط بر افکار محقّقان از عرفا بوده است. ۱۸

صاحب شوارق در شوارق و حواشی خود بر حواشی خفری بر تجرید و گوهر مراد به روش شیخ الرّئیس ابوعلی سینا و سایر حکمای مشاء مشی نموده است و افکار آخوند ملاّصدرا را نپسندیده است. در گوهر مراد و جلد دوّم شوارق حرکت در جوهر و اتّحاد عاقل و معقول را و در جلد اول شوارق اصالت وجود را و در گوهر مراد عالم مثال متّصل و منفصل را نفی نموده است و در حواشی خود بر تعلیقات خفری علم حق را طبق نظریه شیخ اشراق تمام نموده است).۱۹

وی همچنین رساله الکلمات الطیّبه را در محاکمه بین صدرالمتألّهین و استاد او میرداماد, نگاشته و در آن رأی میرداماد مبنی بر اصالت ماهیت را پذیرفته است.

سرانجام ملاّعبدالرّزّاق لا هیجی در سال ۱۰۷۲ قمری (بنا به نوشته صاحب ریحانهالادب) وفات کرده و در قم, در قبرستان شیخان دفن شده است, ولی در این اواخر به جهت گسترش پیرامون حرم مطهّر و از آن جایی که مقبره ایشان در میان خیابان قرار می گرفت, بقایای جسدشان را به صحن بزرگ حرم انتقال داده و در آن جا به خاک می سپارند. محلّ تقریبی مدفن ایشان در مقابل حجره مقبره شهید دکتر محمّد مفتّح و به فاصله ده قدم به سمت حرم و داخل صحن قرار دارد.۲۰

* * *

ملاّمحمّدبن علی رضابن آقاجانی استرآبادی (متوفّی پس از ۱۰۷۱)

وی اهل مازندران و استرآباد بوده که برای تحصیل حکمت الهی و معارف دینی به قم آمده و نزد صدرالمتألّهین به تحصیل علوم عقلیّه پرداخته است. پدر وی علی رضابن آقاجانی نیز خود از علما و فقهای زمان خود بود که چندی نزد میرزامحمّد استرآبادی, رجالی معروف, تحصیل کرد و در سال ۱۰۱۶ قمری در مکّه مکرّمه به دریافت اجازه روایتی از او نائل شد.۲۱

ملاّمحمّدبن علی رضابن آقاجانی در انواع مشربها و مکتبهای فلسفی از روش مشاء و اشراق و عرفان گرفته تا علم کلام و ادب عرب, دارای اطّلاعات گسترده و ژرفی بود. او به علوم حدیث و تفسیر قرآن نیز آگاه و صاحب قلمی روان بود از آثار او یکی شرحی است که بر قبسات میرداماد در بیش از هفتادهزار بیت کتابتی۲۲ نگاشته و نسخه هایی از آن در دست است.

در الذریعه آمده که این شرح در ۱۰۷۱ نگاشته شده و نسخه هایی از آن در کتابخانه سیّدجلال الدّین محدّث و نیز در کتابخانه مجلس موجود است, همچنین نسخه اصل آن به خطّ مصنف نزد یکی از تاجران (؟) نگهداری می شود.۲۳

در الروضهالنضره آمده که از شرح قبسات ملاّمحمّد دو تحریر موجود است. یکی تحریر اولیه که نسخه اصل آن در کتابخانه انجمن ایران و فرانسه موجود بوده و استاد آشتیانی با استفاده از همان نسخه به چاپ آن در ضمن جلد دوّم منتخبات آثار حکما پرداخته است.۲۴ تحریر دوم از کتاب, نسخه کتابخانه مجلس است که کامل تر و نیکوتر از تحریر اوّل است و تاریخ استنساخ آن ۱۱۸۶ است. این نسخه که قدری از ابتدا کاستی دارد, در جلد ۴ فهرست نسخ خطّی مجلس, صفحه ۱۹۱ معرّفی شده و زمانی جزء کتابهای علاّمه مولی محمّدباقر مجلسی بوده است.۲۵

ییکی دیگر از آثار وی, کتاب انوار شاهیه است که آقابزرگ نسخه ای از آن را در کتابخانه مدرسه بروجردی در نجف دیده است.۲۶ وی در شرح قبسات خود به اسامی پاره ای دیگر از نگارشهای خود اشاره می کند که تاکنون از نسخه های آنها اطّلاعی در دست نیست, مثل: تعلیقات بر الهیّات شفا, رساله در ابطال هیولی, رساله در حدوث دهری و ریاض الطّالبین.۲۷

نویسنده ٌشرح قبسات هرچند شاگرد مستقیم آخوند ملاّصدرا بوده و از او در آثارش بسیار تجلیل کرده است, لیکن مشرب فلسفی او به مشرب شیخ الرّئیس ابوعلی سینا نزدیک تر است, تا مسلک استادش. وی در مباحث فلسفی روحیه تحقیق دارد و یک مقلّد صِرف نیست. به همین دلیل برخی مبانی استادش را چون حرکت جوهری و حدوث زمانی می پذیرد و بر میرداماد که قائل به حدوث دهری است, می تازد, ولی از طرف دیگر, برخی اصول اساسی حکمت متعالیه, همچون اصالت و اشتراک معنوی وجود را برنمی تابد. او در شرح قبسات میرداماد, چنین نوشته است:

(… و القول بان حقیقه الوجود الاصیل العینی, مشترک بالاشتراک المعنوی بین الوجود الخاص الاصیل العینی الواجبی والوجود الخاص الاصیل العینی الممکنی… خروج عن حریم الانتصاف (ظ) و دخول فی حد الاعتساف, لاستحاله کون الوجود الواجبی الذی هو عین ذاته و وجودات العرضیه للممکنات حقیقه واحده, کیف و الواجب بذاته و الواجب بغیره لا یجوز ان یکون من حقیقه واحده, فتبصر.)۲۸

وی همچنین در جای دیگر می نویسد:

(… ان الفاقه الی العله الجاعله انما تکون اولا و بالذات بحسب نفس الماهیه و یلزمها الفاقه بحسب اصل الوجود, و بنائا علیهذا لا شک فی ان نفس سنخ جوهرالماهیه بماهی هی مع قطع النظر عن الموجودیه المتأخره تستند الی الواجب تعالی, کما ان وجودها یستند الیه تعالی, علی معنی ان نفس ماهیهالانسان مثلا فی قوامها تحتاج الیه. فالجاعل یجعل سنخ ذات الانسان بتصویره ایاها متقرره و متقومه, و کون الانسان انساناً انما هو تابع لهذا الجعل, و من ضروریات تقرر اصل قوام ذات الانسان و من لوازمه.

فالجاعل لا یفعل هذا الوصف فی ذات الانسان اذ حقیقهالانسان بحسب ذاتها المجعوله المتقرره بتصویر الواجب جعلا تصوریا تقرریا مستتبعه لهذا الوصف. فاتصافها بهذا الوصف انما هو من توابع تقررها و لا یحتاج الی جعل جاعل….)۲۹

در بخش دیگری می نگارد:

(… قد اختلف ان الماهیه هل هی موجوده ام لا؟ و الفلاسفه علی الاول و هوالحق, و المتکلمین علی الثانی, و ذهب استادنا الذی هو من ائمه الحکمه (یعنی الملاصدرا) الی انها موجوده لا بالذات بل بالعرض و التبعیه علی معنی انها تابعه للوجود فی الجعل و الموجودیه, تابعیه الظل لذی الظل و سنتلی الکلام فیه و علیه….)۳۰

در جای دیگر می نویسد:

(… یمکن ان یکون الماهیه و الوجود کلا هما موجودان فی الخارج و هذا قد سنح لی فی اوائل التحصیل و الی الان لم یسنح لی شئ یبطله….)۳۱

(در ضمن به آگاهی دوستداران می رساند که استاد محمّدتقی دانش پژوه در مجلّه دانشکده ادبیات دانشگاه تهران, سال پنجم, صفحه ۶۳ به بعد, مقاله ای راجع به وی و کتاب وی, شرح القبسات نوشته است که این جانب بدان دسترسی نداشتم).

* * *

ملاّمحمّدباقربن محمّد مؤمن سبزواری (۱۰۱۷ ـ ۱۰۹۰ ق)

وی از استادان بزرگ و از حکما و فقهای جلیل القدر دوره صفویّه است که چندی نیز, منصب شیخ الاسلامی اصفهان را به عهده داشته است.

علوم معقول را نزد میرفندرسکی و قاضی معزّالدّین تحصیل کرده و علوم منقول را از ملاّحیدرعلی اصفهانی و ملاّحسنعلی شوشتری بهره برده است. برخی به شاگردی وی در نزد شیخ بهایی اشاره کرده اند که با توجّه به تاریخ وفات شیخ بهایی (۱۰۳۰ ق.) و این که وی در اواخر عمر از مدرّسان برجسته حوزه اصفهان بوده, بعید به نظر می رسد که سبزواری در حوالی ده سالگی توانسته باشد از او استفاده علمی برده باشد.

وی در دوران تدریسش در اصفهان موفّق به تربیت گروه زیادی از طلاّب و فضلا در دو حوزه عقلیّات و نقلیّات شده است برخی از شاگردان معروف ایشان عبارتند از: ملاّمحمّد تنکابنی, معروف به فاضل سراب, ملاّعبدالله اردبیلی, آقاجمال خوانساری, شیخ جعفر کمره ای, معروف به قاضی اصفهانی, میرزاابواطالب نوه میرفندرسکی, ملاّمحمّدشفیع گیلانی, میرزاعبدالله اصفهانی, معروف به افندی, سیّدنعمهالله جزایری, ملاّمحمّدمقیم اصفهانی و دو فرزندش: آقامحمّدهادی و آقامحمّدجعفر….۳۲

از ملاّباقر سبزواری آثار و نگارشهای فراوانی برجای مانده که از آن میان, دو کتاب کفایهالاحکام و ذخیرهالمعاد در فقه موردتوجّه فراوان فقها واقع شده است. برخی از کتابهای فلسفی و کلامی او از این قرار است:

شرح اشارات ابن سینا, حاشیه بر الهیات شفا, رساله در شبهه استلزام, روضهالانوار فی اداب الملوک, مفاتیح النجاه و….

وی در شرح اشارات و تعلیقات الهیات شفا به تفسیر و تبیین مبانی مشائی پرداخته و به افکار شیخ الرّئیس, به طور کامل وفادار مانده است. استاد سیّدجلال الدّین آشتیانی درباره وی می نویسد:

(… تعلیقات او بر شفا روان و مشتمل بر افکار و عقاید قدما و متأخّران و حاکی از احاطه او بر مباحث فلسفی است و در تقریر معضلات شفا و توضیح مشکلات آن سودمند و دلالت بر پختگی و ورزیدگی نویسنده در حکمت مشاء می کند. نیز از احاطه او حکایت می نماید به افکار و عقاید تابعان شیخ الرّئیس مثل دوّانی و دشتکی و خفری و فخری و دیگران. محقّق سبزواری در حواشی خود زیاد به نقل مطالب حواشی آقاحسین خوانساری و نیز تعلیقات ملاّصدرا می پردازد و از خوانساری به بعض الاعلام و از ملاّصدرا به بعض الفضلاء تعبیر می نماید. با وجود آن که زیاد به تضعیف مطالب تعلیقات ملاّصدرا بر شفا می پردازد, ولی تأثیر آرا و عقاید آخوند در افکار او واضح و نمایان است).۳۴

بررسی دقیق تر این برخورد و تضارب آرا بین صدرالمتألّهین و ملاّمحمّدباقر سبزواری, بستگی به چاپ کامل تعلیقات شفا و شرح اشارات سبزواری است.

سبزواری سرانجام سال ۱۰۹۰ قمری در اصفهان وفات کرد. پیکر او را به مشهد مقدّس منتقل کردند و در سرداب مدرسه میرزاجعفر, مجاور محلّ کنونی مقبره شیخ حرّ عاملی به خاک سپردند.

* * *

آقاحسین بن جمال الدّین محمّد خوانساری اصفهانی (۱۰۱۶ ـ ۱۰۹۸ ق)

از عالمان برجسته و اساتید بزرگ اصفهان که در عقلیّات محضر میرفندرسکی را درک کرده است و در نقلیّات از ملاّمحمّدتقی مجلسی, بهره برده است. وی در بیش تر علوم مرسوم آن زمان از فقه و اصول فقه و حدیث و ریاضی و کلام و فلسفه و… کم نظیر بود و جلالت قدر و نبوغ فکر و کثرت تحقیقات او در علوم نقلی از مشارق الشّموس وی در شرح دروس شهید اوّل هویدا است.

وی افزون بر تربیت شاگردان فراوان در دو شاخه علوم نقلی و عقلی موفّق به نگارش کتابهای بسیاری گردید که برخی از آنها را که در ارتباط با کلام و فلسفه اند, در این جا یاد می کنیم:

۱ و ۲. حاشیه اوّلی و حاشیه ثانیه بر شفای ابن سینا.

۳. حاشیه بر اشارات شیخ الرّئیس.

۴. حاشیه بر محاکمات فخر رازی.

۵. حواشی بر حاشیه قدیمه دوّانی بر شرح تجرید.

۶. تعلیقات بر حاشیه جلالیه شرح مطالع.

۷. رساله در شبهه طفره.

۸. رساله در ایمان و کفر.

۹. رساله در جبر و اختیار.

۱۰. رساله در شبهه استلزام.

۱۱. جواب پرسشها شاگردش میرزامحمّد شیروانی و…۳۵

۱۲. تقریرات درسهای آقاحسین خوانساری در مباحث نبوّت, امامت و ولایت: یکی از شاگردان آقاحسین خوانساری کتابی نوشته به نام (منهج السّالکین و وسیله نجاه الهالکین) در مباحث سلوکی, عرفانی و اعتقادی. وی این رساله را با استفاده از سخنان و پژوهشهای استاد خود خوانساری و در حیات همو نوشته و درواقع تقریر دروس استاد با افزوده هایی از آیات و روایات و سخنان اولیاء الهی است. نسخه ای از این کتاب در کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران به شماره ۳۸۰۸ موجود است و شرح, آنچه در آن درج شده, در فهرست کتابخانه آمده است.۳۶

از نگارشهای او تاکنون مشارق الشّموس و بخشهایی از تعلیقات بر شفای ابن سینا و رساله در جبر و اختیار و رساله در شبهه استلزام به چاپ رسیده است.

استاد آشتیانی در باره آقاحسین خوانساری می نویسد:

(یکی از آثار مهمّ آقاحسین تعلیقات و حواشی او است بر کتاب شفای ابن سینا که دلیل احاطه او بر فلسفه مشاء و دقّت نظرش در عقلیّات است. وی در این حواشی از تعلیقات ملاّصدرا بر شفا مطالب زیادی نقل کرده و به عنوان قیل یا قال بعض الفضلاء به او اشاره می نماید. روش فلسفی او همان روش میرفندرسکی است و به کلمات متأخّرین نیز مسلّط است و از محقّق دوّانی و صدرالمتألّهین دشتکی و فخرالدّین سماکی و دیگران مطالب زیادی نقل می نماید. وی در مسائل مشکل فلسفی شخصی بصیر و دقیق و عمیق است و قلم تحریری او روان و خالی از پیچیدگی و اغلاق است. وی در تعلیقات بر شفا هرچند در حلّ مشکلات عبارات کتاب از تعلیقات ملاّصدرا استمداد جسته ولی از مناقشه بر آنها خودداری نکرده است. از این ایرادات ملاّمحمّدباقر سبزواری در حاشیه شفای خود و آقاعلی مدرّس در حواشی بر تعلیقات ملاّصدرا بر شفا جواب گفته اند. چون جواب های ملاّمحمّدباقر خراسانی به رؤیت آقاحسین خوانساری رسید, بار دیگر حاشیه ای بر شفا نوشت و از آن ایرادات پاسخ گفت. ملاّمحمّدباقر خراسانی در مشکلات معقول و منقول و مباحث مهمّ فکری به مرتبه آقاحسین خوانساری نمی رسد).۳۷

رساله شبهه استلزام آقاحسین خوانساری نیز درواقع در بردارنده مناظره ها و گفت و گوهای او با ملاّمحمّدباقر خراسانی است که از این مناظره علمی برتری آقاحسین خوانساری روشن می شود.۳۸ برای مشخّص شدن و چگونگی نقدها و ایرادهای خوانساری بر صدرالمتألّهین, باید منتظر چاپ شدن کامل و پیراسته حاشیه های اول و دوم او بر شفا بود.

وی در غره رجب ۱۰۹۸ وفات یافت و در قبرستان تخت فولاد اصفهان دفن شد. ملاّمسیحا فسائی شیرازی یکی از شاگردان زبده اش, مراثی در سوگ ایشان سروده است.

* * *

میرزاحسن بن ملا عبدالرّزّاق لا هیجی قمی (حوالی ۱۰۴۵ ـ ۱۱۲۱ قمری)

میرزاحسن, فرزند و شاگرد فیلسوف محقّق, فیّاض لا هیجی, از مدرّسان بزرگ حکمت و کلام در دوران صفویّه است. وی در حوالی سالهای ۱۰۳۵ تا ۱۰۴۵ در شیراز و یا قم به دنیا آمده است.۳۹ در قم مقدّمات علوم نقلی از صرف و نحو و معانی و بیان و منطق و اصول و فقه را نزد استادان وقت تحصیل کرده و در درسهای پدر خویش نیز شرکت جسته و علوم عقلی را فرا گرفته است. در همان زمان ملاّمحسن فیض کاشانی (شوهرخاله او) نیز در قم محفل تدریس داشته که به احتمال قوی میرزاحسن از او هم بهره های فراوانی برده است. به گفته بعضی منابع رجالی, وی پس از فوت پدر, به سال ۱۰۷۲ به نجف اشرف مشرف شده و در آن جا به تکمیل مدارج علوم نقلی پرداخته , سپس به قم مراجعت کرده و به تدریس و افاضه و نگارش پرداخته است.

او در قم در هر دو زمینه معقول و منقول حوزه تدریس داشته و افزون بر تربیت شاگردان, آثار گرانقدر و بسیاری نیز در فنون و علوم مختلف از خود به جا گذاشته است که برخی از آنها را که مربوط به بحث ماست, یاد می کنیم:

۱. شمع الیقین در کلام که برای ثابت کردن امامت ائمّه اثنی عشر نگاشته و به چاپ سنگی رسیده است.

۲. آیینه حکمت به فارسی در اصول دین, که (نسخه ای از آن در مجموعه ۲۴۹۵ ملک تهران موجود است).

۳. روائع الکلم و بدائع الحکم, که (یک نسخه در کتابخانه ملک به شماره ۷۹۸ و نسخه ای دیگر در کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران موجود است۴۰).

۴. زواهرالحکم که نسخ خطّی بسیاری از آن موجود است و قسمتهایی از آن در جلد سوّم منتخبات آثار حکمای الهی ایران چاپ شده. اسم کامل این کتاب چنین است: (زواهرالحکم الزاهر نجومها فی غیاهب الظلم) و نسخه های بسیاری از آن موجود است.۴۱

۵. سرّ مخزون در اثبات رجعت که نسخه هایی از آن در دانشگاه تهران (۳/۲۴۹۵), کتابخانه شماره ۲ مجلس به شماره ۲۸۵ و کتابخانه ملک به شماره ۱۷۳۹ موجود است.

۶. ابطال التناسخ (الذریعه ۱/۶۷).

۷. رساله فی تجرّد النّفس النّاطقه.

۸. درّ مکنون در ردّ شبهه ای پیرامون امامت, که سخه ای در مجموعه ۱۷۳۹ ملک و نسخه ای در دانشگاه به شماره ۲/۴۲۵۰ موجود است.

۹. مصباح الدّرایه فی الحکمه (الذریعه ۲۱/۱۰۶).

۱۰. الفهالفرقه فی الکلام و اختیار ما هو احسن الاقوال من اقاویل الحکماء و المتکلمین. وی این کتاب را به منظور آشتی دادن بین حکمت و شریعت و سازش بین مطالب فلسفی و اخبار شیعی نوشته و در بردارنده ۱۲ فصل است. نسخه ای از آن در مجموعه ۲۴۹۵ کتابخانه مرکزی دانشگاه و نسخه ای در ملک تهران به شماره ۲۴۹۵ وجود دارد.

۱۱. رساله شجره منهیّه, که نسخه ای در مجموعه ۴۶۵۲ ملک موجود است.

۱۲. مجمع البحرین فی تطبیق العالمین, که نسخه ای از آن در کتابخانه ملک به شماره ۴۶۵۲ و نسخه ای در کتابخانه شماره ۲ مجلس به شماره ۲۸۵, موجود است. این کتاب در سال ۱۰۷۰ به پایان رسیده است.

۱۳. حاشیه وافی ملاّمحسن فیض (ریحانهالادب ۳/۲۳۵).

۱۴. شرح صحیفه سجّادیه در سه مجلّد کبیر (الذریعه ۱۳/۳۴۹).

با نظری اجمالی بر آثار چاپ شده میرزاحسن لا هیجی روشن می گردد که وی از حکمای پیرو روش مشاء است و در پاره ای موارد, مطالب حکمت متعالیه را صحیح نمی بیند. استاد آشتیانی در منتخبات نگاشته است:

(… وی هرچند قائل به اصالت و وحدت حقیقت وجود بوده و بعضی از دیگرمبانی ملاّصدرا را نیز پذیرفته, ولی به طورکلّی در مباحث دارای مبحث مشائی و همانند پدر بزرگوارش از اتباع شیخ الرّئیس و شارح افکار او است).۴۲

نگاه دقیق تر به درگیریها و بگو مگوهای علمی وی با صدرالمتألّهین مستلزم چاپ انتقادی آثار فلسفی و کلامی او است.

سرانجام وی در سال ۱۲۲۱ قمری در قم فوت کرد و در قبرستان شیخان مدفون گردید.

* * *

ملاّمحمّد ملقّب به جمال رضوی (قرن ۱۱ یا ۱۲)

وی از عالمان و حکیمان دوره پس از صدرالمتألّهین و پیرو منش و روش حکمی شیخ الرّئیس ابوعلی سیناست که شرحی هم بر الهیات شفا نگاشته و در لابه لای آن به فراوانی از آخوند ملاّصدرا و سخنان وی در تعلیقات بر شفا خرده گیری کرده است هرچند در فهرستهایی که دکتر یحیی مهدوی و قنواتی راجع به آثار ابن سینا و شرحهای آنها نگاشته اند, از این شرح و نگارنده آن ذکری به میان نیامده و گویا نسخه آن را آقابزرگ تهرانی هم ندیده (چراکه در الذریعه از آن یاد نشده), با وجود این تاکنون دو نسخه از آن شناسایی شده است, یکی نسخه شماره ۳۶۳۲ کتابخانه ملک که در سده دوازدهم قمری نوشته شده (و متأسفانه از انتها ناقص است) و دیگری نسخه ای است متعلّق به مجموعه اهدایی امام جمعه کرمان به دانشکده ادبیات دانشگاه تهران به شماره ۱۶۷.

متأسفانه درباره این اثر بزرگ در کتابهای شرح حال نگاری شرحی نیامده و گویا از بزرگان سده ۱۱ یا ۱۲ بوده است.۴۳

* * *

ملاّمحمّدصادق اردستانی (م: ۱۱۳۴)

از محقّقان, حکما و عرفای متألّه دوران صفویّه که در علوم عقلی و نقلی و نیز در زهد و ورع و عبادت و ریاضت از نوادر زمان به شمار می رفته است. شیخ محمّدعلی حزین لا هیجی از شاگردان وی, در تذکره خود چنین می نویسد:

(… پس به خدمت سلطان المحقّقین, افضل الحکماءالرّاسخین, المولی الاعظم والحبر الاعلم, مظهرالمعارف و الحقائق, مکمل علوم السوالف و اللواحق, محیی الحکمه, ابوالفضائل, مولانا محمّدصادق اردستانی علیه الرحمه که از متوطّنین اصفهان و به تدریس زمره ای از ازکیأ فاضل می پرداخت, رسیده به استفاده مشغول شدم. وی از اساطین حکیمان بوده و قرن ها باید که مثل او کسی از میان دانشمندان برخیزد…).۴۴

باری سوانح زندگی اردستانی را در اغلب موسوعه های رجالی, امثال ریحانهالادب (۱/۱۰۴) و طرائق الحقائق (۳/۱۶۵) و بستان السیاحه, صفحه ۹۶ و الکواکب المنتشره, صفحه ۳۵۲ و… به شرح یاد کرده اند.

برخی از برجستگان شاگردان اردستانی عبارتند از: مولی محمّدصالح خلخالی, شارح قصیده معروف میرفندرسکی, ملاّمحمّدحمزه گیلانی اصفهانی مقرّر درسها و مطالب استاد و محرّر حکمت صادقیّه, ملاّعبدالرّحیم دماوندی نگارنده مفتاح اسرار حسینی, ملاّصادق تفرشی۴۵, سیّدعلی ترشیزی حسینی۴۶, سید قطب الدّین محمّد نیریزی ذهبی, شیخ محمّدعلی حزین لا هیجی, ملاّمحمّدنعیم طالقانی و شیخ محمّدهاشم مازندرانی علی آبادی (که بنا به نوشته ملاّمحمّدصالح خلخالی در حاشیه برگ آخر از نسخه خطّی شماره ۱۴۷۰۹ آستان قدس رضوی وی از شاگردان برجسته اردستانی بوده است.)۴۷

ییکی دیگر از شاگردان او سیّدمحمّدمهدی هدایت الله بن محمّدطاهر حسینی موسوی است که گزینه ای از بهره رسانیهای استاد را در بحث صادر اول به عربی نگاشته کرده و نسخه ای از آن در مجموعه شماره ۹۷۷ دانشکده الهیات مشهد موجود است.

از اردستانی آثار و نوشته هایی نیز برجای مانده است که بعضی از آنها عبارتند از:

۱. حکمت صادقیّه,که به خامه شاگردش ملاّحمزه گیلانی تقریر و تحریر شده است.

۲. رساله در وجود

۳. رساله در تفسیر آیه نور به طریقه کشف و اشراق

۴. رساله تباشیر در عرفان

۵. رساله در مبدأ و معاد

۶. حواشی بر شفای ابن سینا

۷ و ۸. دو رساله مختصر درباره جعل که در آتشکده اردستان( ۲/۳۱۹) به بعد چاپ شده است.

۹. رساله ای در پاسخ پرسشهای شاگردش علی حسینی

کتاب الحکمه الصادقیه, در پی درخواست ملاّصادق اردستانی از شاگردش ملاّحمزه گیلانی, مبنی بر تقریر و تحریر دروس خود در زمینه نفس و قوای آن تدوین شده و نسخه هایی از آن در کتابخانه آستان قدس و مجلس شورا موجود است.۴۸

اردستانی در آثار خود,به آرای صدرالمتألّهین نپرداخته و پاره ای از مبانی او را پسندیده و پاره ای را نیز رد کرده است وی در مسأله پیدایش نفس و حدوث نفس ناطقه در حکمت صادقیّه به رأی آخوند ملاّصدرا اشکالهایی گرفته است و بر حرکت جوهری نیز ایرادهایی وارد کرده و دست آخر, آن را رد می کند. بررسی دقیق تر وی بر صدرا و پاسخ آن ایرادها را استاد آشتیانی در زادالمسافر, صفحه ۱۴۵ تا ۱۸۲ نگاشته است و همچنین در منتخبات آثار حکمای الهی ایران, جلد ۴, صفحه ۱۵۴ به بعد نیز مطالبی در این زمینه آمده است.

* * *

ملاّمحمّدنعیم بن محمّدتقی طالقانی متخلّص به عرفی

وی از بزرگان و افاضل علما و حکمای دوره شاه سلطان حسین صفوی است. او در قزوین متولّد شد و از محضر درس پدر خویش, شیخ محمّدتقی استفاده کرد. سپس به اصفهان مهاجرت کرد و از استادان آن حوزه, همچون ملاّمحمّدصادق اردستانی و بهاءالدّین محمّد, معروف به فاضل هندی در درسهای عقلی و نقلی بهره برد.۴۹ در واقعه هجوم افغان به قم پناه برد و گویا پس از رفع غائله و خارج شدن بیگانگان از کشور به اصفهان بازگشته است. ملاّنعیما پس از چندی از اصفهان به قزوین می رود و در آن جا ریاست امور دینی و مذهبی را به عهده می گیرد. وی دارای نوشته های بسیاری بوده که در فقه و حدیث و کلام و حکمت از خود آثاری برجای گذاشته است. در این جا به برخی از آن آثار اشاره می کنیم:

۱. حواشی بر تجرید که در سنه ۱۱۲۰ نگارش شده است.

۲. اصل الاصول در مباحث وجود و صفات آن و اصالت آن و تحقیق در توحید وجودی و الوهی. این رساله در ۱۱۳۵ قمری در اصفهان نگارش شده, نسخه های بسیاری از آن در کتابخانه مجلس شورا و مدرسه مروی و کتابخانه مدرسه آخوند در همدان موجود است.

۳. رساله در حدوث عالم که در رمضان و شوّال ۱۱۳۶ در طالقان و پس از خارج شدن از محاصره اصفهان نوشته شده و نسخه ای از آن به شماره ۹۴۹ در مدرسه مروی و نیز نسخه ای در کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی موجود است. نسخه دیگری نیز در کتابخانه مدرسه آخوند در همدان ضمن مجموعه شماره ۶۷ موجود است که از نسخه اصل استنساخ گردیده. شروع نگارش این رساله در رمضان ۱۱۳۶ ق. در قزوین و ختم آن در ۲۱ شوّال ۱۱۳۶ در طالقان بوده است.۵۰

۴. منهج الرشاد در مسأله معاد که بسیار گسترده و در سال ۱۱۵۱ نگارش شده است نسخه اصل به خطّ مصنف در کتابخانه مجلس شورا به شماره ۱۹۸۳ نگهداری می شود و نسخه ای هم در مدرسه مروی است.

۵. شرح بر بعضی احادیث اصول کافی

۶. رساله مفصّله در جبر و تفویض

۷. رساله در قاعدهالواحد

۸. رساله در تشکیک وجود

۹. حواشی بر شرح اشارات خواجه نصیر

۱۰ و ۱۱. حواشی بر شرح مطالع و تعلیقات بر حواشی میرسیّدشریف بر مطالع

۱۲ و ۱۳. تعلیقات بر شرح جدید تجرید و حواشی جلالیّه بر حاشیه میرسیّدشریف بر تجرید خواجه

۱۴. تنقیح المرام فی شرح تهذیب الاحکام شیخ طوسی. وی این رساله را در ۱۱۴۷ به پایان رسانده و قطعه ای از آن در مدرسه مروی موجود است.

۱۵. العروهالوثقی فی امامه ائمهالهدی, که در ۲۲ ربیع الاول ۱۱۵۸ نگارش آن را به پایان رسانده و نسخه ای از آن در کتابخانه آیت الله نجفی مرعشی موجود است.۵۱

ملاّنعیما در مسائل فلسفی توجّه زیادی به کتابها و آثار صدرالمتألّهین داشته و از برخی آرای او, بویژه در مباحث وجود و برزخ تأثیر پذیرفته , ولی به گفته استاد آشتیانی, بسیاری از مبانی صدرالمتألّهین را نپذیرفته است.۵۲ وی در مباحث معاد در منهج الرّشاد رأیی به طور کامل مخالف ملاّصدرا داشته و به صورت یک متکلّم محقّق مباحث را تقریر کرده و بیش تر به آرا و آثار غیاث الحکما و میرصدر شیرازی و محقّق خفری و ملاّجلال و جمال الدّین محمود و سماکی و عبدالرّزّاق لا هیجی و میرمحمّدباقر داماد توجّه داشته است, ولی همه جا مباحث معاد اسفار و شواهد و مبدأ و معاد او را به تکاپو وا داشته است.۵۳

* * *

سیّدحسن تفریشی (قرن ۱۲)

نویسنده رساله ای به نام (بوارق مشرقه و صواعق محرقه) به فارسی که در آن عقاید و آرایی را که او خود حق می دانسته زیر عنوان بارقه و مسلک حکمت متعالیه را زیر عنوان صاعقه آورده و رد کرده است و بیش تر همّت مصنف ردّ فلاسفه و حکمای پیرو صدرالمتألّهین و قائلین به اصالت وجود و اشتراک معنوی آن است. نسخه ای از این رساله همراه مجموعه شماره ۷۱۱ کتابخانه مدرسه نمازی خوی وجود دارد به خط سمیع بن غلامعلی قمی که در ۱۱۲۴ در اصفهان و در زمان حیات مصنف, نگاشته است.۵۴

* * *

میرزاابوالحسن جلوه (۱۲۳۸ ـ ۱۳۱۴ ق)

سیّدابوالحسن بن سیّدمحمّدمظهر طباطبایی زواره ای, معروف به جلوه, در احمدآباد گجرات هند دیده به جهان گشود و آغازین سالهای عمر را در همان نواحی گذراند. پس از چندی به همراه پدر و سایر بستگان به ایران آمد و در زواره اقامت گزید و در ۱۴ سالگی (حوالی سال ۱۲۵۲) پدرش در زواره درگذشت.

میرزای جلوه پس از به پایان بردن تحصیلات مقدّماتی, راهی اصفهان شد و در آن جا از محضر استادانی همچون میرزاحسن نوری, فرزند ملاّعلی, ملاّعبدالجواد تونی خراسانی و میرزاحسن چینی بهره مند گشت. حوالی سال ۱۲۷۳ به قصد حضور در درس حاج ملاّهادی سبزواری اصفهان را به قصد سبزوار ترک گفت, ولی در میانه راه منصرف شد و در تهران در مدرسه دارالشّفأ ساکن گردید و ۴۰ سال باقی مانده عمر خود را در همان جا و در حالت تجرّد, بسر برد. در این مدّت طولانی, شاگردان بسیاری تربیت کرد که بسیاری از آنها در کتاب: (میرزاابوالحسن جلوه, حکیم فروتن) ذکر شده است. در این جا برای کامل کردن فهرست یاد شده توسط ایشان, اسامی چند تن دیگر از شاگردان میرزای جلوه را نقل می کنیم: سیّدعلی اکبربن سیّدعبدالحسین بن محمّدصادق طباطبایی,۵۵ میرزااحمد شیرازی,۵۶ شیخ فضل علی مهدوی قزوینی,۵۷ سیّدحسین قنّادزاده زنجانی,۵۸ عبدالمجیدمیرزا قاجار,۵۹ میرزا لطفعلی نصیری امینی, ملقّب به صدرالافاضل۶۰ و آقابزرگ حکیم شهیدی و میرزامحمّدتقی خسروخان سنجر قزوینی ۶۱ و….

تألیفات و آثار سیّدالحکما میرزاابوالحسن جلوه: از آن جا که وی بیش تر وقت خویش را صرف تدریس و مطالعه و مباحثه و تحقیق در آثار فلسفی کرده, کم تر به نگارش آثار مستقل پرداخته است. او خود در شرح احوال خود می نویسد:

(… چون دانستم تصنیف تازه صعب بلکه غیرممکن, چیز مستقل نتوانستم ولی حواشی بسیار بر حکمت متعالیه که معروف به اسفار است و غیره نوشته ام و اکنون در دست بعضی از طلاّب است و محلّ انتفاع….)

با وجود این حجم حواشی او بر کتابهای پراکنده عرفانی و فلسفی بسیار زیاد بوده و هرگاه همه آنها را گردهم آورند, به اندازه یک دوره کتاب اسفار اربعه ملاّصدرا است. فهرست بعضی از آثار میرزای جلوه بدین قرار است:

۱. حاشیه شفا, نسخه اصل این حاشیه ها به خطّ خوش ایشان که در هوامش نسخه ای خطّی از متن شفا نوشته شده نزد سیّدمحمّد مشکوه بوده که به همراه دیگر کتابهای ایشان به کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران اهدا شده است.

۲. حواشی اسفار, به شرح و طولانی بوده و کم ترمطلبی در اسفار بوده که جلوه راجع به آن مطالبی مطرح نکرده باشد. چند نسخه از این حواشی در کتابخانه مجلس شورا, کتابخانه آیت الله نجفی مرعشی و کتابخانه شخصی استاد حسن زاده آملی موجود است.

۳. حواشی بر شرح هدایه ملاّصدرا که به همراه اصل شرح هدایه در سنه ۱۳۱۳ قمری چاپ شده است.

۴. حواشی بر مشاعر (چاپ شده با متن مشاعر).

۵. حواشی بر مبدأ و معاد صدرالمتألّهین, چاپ ۱۳۱۳ ق.

۶ تا ۱۰. حواشی بر درهالفاخره جامی و حاشیه بر شرح ملخّص چغمینی و تعلیقات بر شرح فصوص قیصری و حواشی بر شرح منظومه سبزواری و حواشی بر مصباح الانس.

۱۱ تا ۱۹. رسائل بسیار, مثل رساله در حرکت جوهریّه (که در حاشیه شرح هدایه میبدی چاپ شده), رساله در بیان ربط حادث به قدیم (این رساله نیز در حواشی شرح هدایه چاپ شده), رساله ای در ترکیب و احکام آن, رساله در جسم تعلیمی,۶۲ رساله در وجود صور نوعیّه, رساله در چگونگی انتزاع مفهوم و احراز حقائق متبانیّه, رساله ای در اثبات عینیت قضایای مهمله و قضایای طبیعیّه, رساله ای در بیان استجابت دعا (این چهار رساله در مجموعه شماره ۸۰۸۱ کتابخانه آیت الله نجفی مرعشی موجود است و دو رساله آخر ضمن یادنامه حکیم جلوه چاپ شده است) و رساله در بیان کلّی و اقسام آن که در شماره سوّم خردنامه ملاّصدرا چاپ شده است.

۲۰. دیوان اشعار در بردارنده قصاید, غزلیّات و مثنویّات که در ۱۳۴۸ قمری چاپ شده است.

۲۱. شرح حال خود و خاندان جلوه که در نامه دانشوران ناصری چاپ شده است.

میرزای جلوه در تدریس آثار بوعلی و فلسفه مشاء تخصّصی ویژه داشت و افزون بر آن کتب صدرالمتألّهین را نیز تدریس می کرد. وی پیش از تدریس هر کتابی, ابتدا آن را با دقّت و موشکافی تصحیح می کرد. به عنوان مثال نسخه ای از شفای بوعلی سینا که در اختیار وی بوده و در سال ۱۰۷۵ ق توسط محمّدصالح اردستانی کتابت شده است. بعدها توسط سیّدمحمّد مشکوه با نسخه ای معتبر از شفا که در سال ۵۳۶ قمری کتابت شده و با نسخه اصل مقابله و تصحیح شده بود, مقایسه و مقابله شده و هیچ گونه اختلافی بین این دو نسخه دیده نشده که این خود حاکی از کمال دقّت و مهارت و استادی جلوه در تصحیح این کتاب است. وی غالب مآخذ اسفار را در دست داشته و ضمن تحریر حواشی خود بر اسفار, بخش درخوری از مصادر و مآخذ مطالب اسفار را از کتابهای عرفا و حکمای پیش تر بر ملاّصدرا نشان داده است. وی با این که در عصر شکوفایی و شکوه حکمت متعالیه بسر می برد, ولی با این وجود گرایشهای مشائی داشت. اندیشه او اندیشه ای است نقّاد و استدلالگر که با جرأت تمام با یکی از قدرتمندترین فلسفه های روزگار خود درمی افتد و هراسی از اعتراض و انتقاد به خود راه نمی دهد.
وی بر مبانی ملاّ صدرا, بویژه بر حرکت جوهری و وحدت وجود و اتّحاد عاقل و معقول اشکالهایی وارد می سازد.۶۳ در تعلیقاتی که استاد سیّدجلال الدّین آشتیانی بر اصوال المعارف ملاّمحسن فیض نگاشته , نظرات میرزای جلوه در بحث حرکت جوهری و اشکالهای او بر این مطلب, به شرح مطرح شده است. نیز می توان به مقاله جناب آقای علی عابدی شاهرودی در یادنامه جلوه مراجعه کرد.

سرانجام این حکیم وارسته پس از ۷۶ سال عمر پربرکت در ذیقعده ۱۳۱۴ قمری رخ در نقاب خاک پوشید و در مقبره ابن بابویه شهر ری, به خاک سپرده شد. آرامگاه این حکیم برجسته, به تازگی به گونه جالبی موردبازسازی قرار گرفته است.

* * *

میرزاحسن کرمانشاهی (حدود ۱۲۵۰ ـ ۱۳۳۶ ق)

در کرمانشاه به دنیا آمد و مقدّمات علوم را در همان جا گذراند, سپس به تهران رهسپار شد و در آغاز به کامل کردن علوم نقلی پرداخت. پس از آن ملازم آقاعلی مدرّس, آقامحمّدرضا قمشه ای و میرزاابوالحسن جلوه گردید و عرفان و حکمت متعالیه و حکمت مشاء را از ایشان بهره مند گردید.

وی در روزگار حیات استادان خود شروع به تدریس حکمت کرد, تا این که شهرتی یافت و از مدرسان فاضل معقول به شمار آمد, به گونه ای که به واسطه حُسن تقریر وجودت تعبیر, گرایش و میل طالبان علوم عقلی به درس او زیاد شد و پس از درگذشت حکیم مؤسّس آقاعلّی مدرّس, به جای ایشان به تدریس در مدرسه سپهسالار, گمارده شد.

وی از ارکان انتقال فلسفه به طبقات پسین به شمار رود و همچون استادش میرزای جلوه بر شیوه شیخ الرّئیس و تدریس شفا و اشارات باقی بود و به نقد حکمت متعالیه می پرداخت.۶۴

افراد زیر ازجمله شاگردان معروف و برجسته اویند:

سیّدموسی زرآبادی, آقامیرزااحمد آشتیانی, میرزامهدی آشتیانی, میرزاابوالحسن رفیعی قزوینی, میرزامحمّدعلی شاه آبادی, سیّدمحمّدکاظم عصار, حاج میرزا فضل الله آشتیانی, آقابزرگ شهیدی خراسانی, میرزاحبیب الله ذوالفنون عراقی, شیخ محمّد جولستانی, میرزامحمود مفید اصفهانی, میرسیّدمحمّد فاطمی, شیخ محمّدتقی آملی, شیخ مهدی مازندرانی, شیخ الرّئیس ابوالحسن میرزای قاجار, آقاضیاءالدّین درّی, شیخ حسین رانکوهی لنگرودی ۶۵و میرزالطفعلی نصیری امینی.۶۶

سرانجام این حکیم و مدرّس برجسته که تدریس حکمت مشاء در مکتب تهران بدو منتهی گشته بود, پس از حدود ۸۵ سال زندگی پربرکت به سال ۱۳۳۶ هجری قمری دیده از جهان فرو بست. ازجمله نگارشهای وی, حواشی فراوانی است که بر اسفار و شرح اشارات خواجه و شفای شیخ الرّئیس نگاشته و متأسفانه هیچ یک تاکنون به زیور طبع آراسته نگشته است.

* * *

سیّد موسی زرآبادی قزوینی (۱۲۹۴ ـ ۱۳۵۳ ق)

سیّدموسی بن سیّدعلی بن سیّدمهدی حسینی زرآبادی قزوینی, از علمای بزرگ قزوین در سده چهاردهم که در زمینه دانشهای گوناگون: معقول و منقول و نیز علوم غریبه از زبدگان و برجستگان و در وادی سلوک شرعی نیز از عابدان و زاهدان کم نظیر بوده است.

وی در سال ۱۲۹۴ هجری قمری در قزوین, چشم به دنیا گشود و مقدّمات و سطوح فقه و اصول و حکمت را در همان جا نزد ملاّعلی اکبر سیاه دانه ای و حاج شیخ رضابن عبدالحسین برغانی فرا گرفت, سپس برای ادامه تحصیل به تهران رفت و به کامل کردن علوم معقول و منقول نزد استادانی چون: میرزاحسن کرمانشاهی (حکمت مشاء و کتب شیخ الرّئیس بوعلی سینا), سیّد شهاب الدّین نیریزی شیرازی (حکمت اشراق و برخی کتابهای عرفانی), شیخ علی نوری (حکمت متعالیه و کتب صدرالمتألّهین), حاج شیخ فضل الله نوری (خارج فقه و اصول فقه) و… پرداخت. وی در پاره ای دانشهای غریبه نیز از استادان مسلّم بود و در این زمینه نگارشهایی نیز دارد ولیکن استادان ایشان در این علوم ناشناخته اند.

ایشان در بین مسالک فکری گوناگون بیش تر به شیوه ابن سینا و شاگردان مکتب مشاء معتقد بود, صاحب مستدرکات اعیان الشّیعه به نقل از ریاحین الشّریعه, نوشته شیخ عبدالحسین صالحی شهیدی می نویسد:

(کان المترجم له من روّاد مدرسهالشیخ الرئیس ابن سیناء و الفیلسوف الشهیر المولی عبدالرزاق اللا هیجی صاحب الشوارق فی اثبات احد الاصلین ای اصاله الماهیه و ما یترتب علیها و ینکر القول باصاله الوجود, کما رأیته فی رسائله و مؤلفاته الفلسفیه منها حاشیته علی المنظومه للسبزواری.)۶۷

از سیّدموسی زرآبادی نوشته ها و آثار زیادی برجای مانده که با توجّه به مدّت عمر و زندگانی ایشان که چندان طولانی نبوده (۵۱ سال) و نیز کارهای فراوان ازقبیل تدریس و پاسخ گویی به مسائل و مشکلات مراجعان, شایان توجّه است.

متأسفانه آثار نگارشی وی هیچ کدام تاکنون به چاپ نرسیده و نسخه های خطّی آنها نزد فرزندان او موجودند. در زیر, نام برخی از نوشته های ایشان که بر آن آگاه شده ایم, ذکر می نماییم:

۱. تقریرات فقه و اصول فقه حاج ملاّعلی اکبر ایزدی.

۲. تعلیقه بر رسائل شیخ مرتضی انصاری.

۳. حواشی بر کفایهالاصول آخوند خراسانی در دو جلد.

۴. حاشیه بر (بیان) مطول.

۵. حاشیه بر منظومه حکیم سبزواری در دو جلد.

۶. حاشیه بر الهیات شرح اشارات.

۷. حاشیه بر منطق اشارات.

۸. شرحی بر سلامان و ابسال شیخ الرّئیس ابن سینا.

۹. رساله در اعتقادات به عربی.

۱۰. رساله ای در اصول دین به فارسی.

۱۱. شرح مفصّل بر حدیث معروف (ماالحقیقه) که کمیل از حضرت امام علی (ع) سؤال نموده.

۱۲. مواعظ و رسائلی در اخلاقیّات.

۱۳. رسائل و نسخی در انواع علوم غریبه.

۱۴. رساله ای در دفاع از مشروطیّت که در اوان مشروطیّت نوشته , ولی بعدها بر اثر کژیهایی که در نهضت یاد شده رخ داده , از مخالفان جدّی آن شده است.

نسخه های بیش تر رساله ها و نوشته های ایشان,که همگی دستنوشته و به چاپ نرسیده اند, در کتابخانه فرزندشان عالم فاضل مرحوم سیّدجلیل زرآبادی موجود است.

شاگردان حوزه درسی و سلوکی جناب زرآبادی

مدرس و محضر درس سیّد در مدرسه التفاتیه قزوین بوده و در آن جا به تربیت شاگردان و اشاعه مکتب فکری خود و ارائه روشهای سلوک شرعی می پرداخته است.

ایشان برخلاف آگاهی عمیق و دقیق از مشربهای مختلف تفکّر فلسفی و نیز درک محضر اساتید بزرگ حکمت تهران و پیوند و آمد و شد با حکمای قزوین, بویژه علاّمه رفیعی قزوینی و همچنین پیوند تنگاتنگ با آیت الله وحید آستانه ای, دارای مشرب مشائی بود و از ارکان عمده این مکتب در نیمه اوّل قرن ۱۴ هجری به شمار می رفت.

در مکتب تعلیم و تربیت ایشان هر دو جنبه علم و عمل مورد توجّه قرار گرفته, بلکه جنبه تزکیه و سلوک شرعی عرفانی براساس تعالیم قرآنی, قوی تر بوده است و مکتب درس ایشان تأثیر خلاّق و سازنده ای در به وجودآوردن روحهای بزرگ و کامل داشته است. برخی از پرورش یافتگان این مکتب که به مدارج عالیه علم و عمل رسیده اند, عبارتند از:

۱. شیخ علی اکبر الهیان تنکابنی (م: ۱۳۸۰ هـ. ق.)

۲. شیخ مجتبی قزوینی خراسانی (م: ۱۳۸۶ هـ. ق.)

۳. شیخ هاشم قزوینی خراسانی (م: ۱۳۸۰ هـ. ق.)

۴. سیّدمحمّدتقی معصومی اشکوری, نویسنده کتاب دو چوب و یک سنگ که چاپ شده است (م: ۱۳۵۶ هـ. ق.)

۵. شیخ علی اصغر شکرنابی وحدتی قزوینی (م: ۱۳۵۶ هـ. ق.)

۶. سیّدابوالحسن حافظیان مشهدی نویسنده لوح محفوظ (م: ۱۴۰۲ هـ. ق.)

۷. شیخ عبدالله شفیعی لنگرودی (م: ۱۴۱۲ هـ. ق.)

۸. سیّدمحمّدعلی موسوی گرمارودی (م: ۱۴۱۷ هـ. ق.)

۹. سیّدعلی محمّد حاج سیّد جوادی

۱۰. سیّدعموجان حاج سیّد جوادی

۱۱. سیّد عبدالمجید حاج سیّد جوادی (م: ۱۴۱۶ هـ. ق.)

۱۲. سیّدعبّاس مدرّسی حاج سیّد جوادی (م: ۱۴۰۴ هـ. ق.)

۱۳. سیّدابوالقاسم حسینی حاج سیّد جوادی (م: ۱۴۱۱ هـ. ق.)

۱۴. سیّدکاظم احدی رشتی (م: حدود ۱۴۰۰هـ. ق.)

۱۵. حاج شیخ عبدالرّحیم سامت

سرانجام این سیّد جلیل القدر در دوّم ربیع الثّانی سال ۱۳۵۳ هـ. ق و در سنّ ۵۱ سالگی وفات کرد. علاّمه رفیعی قزوینی, بر پیکر ایشان نماز گزاردند و در صحن امام زاده حسین قزوین به خاک سپرده شد.

* * *

آقابزرگ شهیدی (م: ۱۳۵۵ هـ. ق.)

سیّد میرزابزرگ بن حاج میرزا ذبیح الله بن میرزامهدی شهیدی, ملقّب به شهیدی عسکری حسینی رضوی, در مشهد مقدّس رضوی به دنیا آمد و درسها مقدّماتی و ادب فارسی و عربی را نزد آقاشیخ موسی منطقی معروف و سپس درسها معقول را نزد میرزامحمّد سروقدی, خادم باشی آستان قدس رضوی که خود از شاگردان حاجی سبزواری بود قراءت و اصول و فقه را در حوزه حاج میرزامحمّدباقر شفتی مجتهد شاگردی کرد و سپس برای ادامه تحصیل به تهران رفت و از محضر اساتیدی چون میرزاابوالحسن جلوه و میرزاحسن کرمانشاهی و میرزاهاشم گیلانی اشکوری استفاده های فراوانی برد. سپس به نجف اشرف رفت و مدّتها در درس آخوند ملاّمحمّدکاظم خراسانی, صاحب کفایه شرکت کرد. ایشان سرانجام پس از رسیدن به مراحل نهایی تحصیل و نیل به مقامات عالی علم و عمل در حدود سال ۱۳۳۳ هـ. ق به مشهد مقدّس بازگشت و شروع به تدریس علوم عقلی و نقلی کرد. محلّ تدریس وی در منزل شخصی خود بود و خارج فقه را برمبنای شرح لمعه مطرح می کرد و نیز در معقول تمامی کتابهای معروف همچون شروح تجرید, شرح اشارات خواجه, شرح هدایه ملاّصدرا, شرح منظومه, شواهدالرّبوبیّه, مبدأ و معاد و اسفار صدرالمتألّهین را تدریس می کرد. مرحوم آقابزرگ با وجود تبحّر و آشنایی کامل با روشها و سبکهای مختلف فکری و مسالک فلسفی و عرفانی بیش تر به روش مشاء و آرای شیخ الرّئیس ابوعلی سینا تمایل داشت و به حکمت متعالیه با دیدی انتقادی می نگریست. او معتقد بود که سخنان باید از منبع وحی و رسالت دریافت شود و این گفته وی مشهور است که: (لست آمنا بما فی دفتی الشفاء.) از شاگردان معروف او می توان به حاج شیخ محمّدحسین نجفی خراسانی و آقاشیخ سیف الله ایسی و حاج شیخ مجتبی قزوینی اشاره کرد.

آقابزرگ حواشی دراز دامن و نفیسی بر نسخه اشارات خود نوشته بود و این نسخه را به شیخ مجتبی قزوینی اهدا کرد و او نیز به نوبه خود این کتاب را به شاگردش استاد سیّدجعفر سیّدان هدیه می دهد, ولی متأسفانه این نسخه منحصربه فرد و ارزشمند در نزد ایشان ناپدید می شود. آقابزرگ غیر از حواشی بر شرح اشارات, تعلیقات و حواشی بر کتابهای دیگری نیز داشته که اطّلاع دقیقی از آنها در دست نیست. باری, آقابزرگ شهیدی, حکیمی بود جامع در علم و عمل و با کمال سادگی روزگار را سپری می کرد. او در سنه ۱۳۵۵ هـ. ق در مشهد مقدّس به دیار باقی شتافت و مقبره ایشان در گورستان قدیمی مشهد, در دامنه شرقی کوه سنگی, مزار صاحبدلان است.۶۸

* * *

شیخ فضل الله زنجانی (۱۳۰۳ ـ ۱۳۶۴ هـ. ق)

شیخ فضل الله بن نصرالله زنجانی, معروف به شیخ الاسلام, از علمای معروف زنجان, تحصیلات مقدّماتی را در زنجان به انجام رسانید و بخشی از متون فقه و اصول و نیز قدری از کلام و حکمت را نزد استاد فاضل, میرزاعبدالمجید زنجانی قراءت کرد. در سال ۱۳۳۱ هـ. ق راهی عتبات عالیات گردید و در آن جا نزد استادان و مراجعی چون سیّد محمّدکاظم طباطبایی و شیخ الشّریعه اصفهانی, میرزامحمّدتقی شیرازی, آخوند خراسانی و آقاضیاء عراقی به فراگیری دانشهای حوزوی پرداخت, تا این که در ۱۳۳۹ ق به زنجان برگشت و به تدریس و نگارش کتابها و سایر امور پرداخت.

وی نگاشته های گوناگونی در علوم مختلف: فقه و اصول, رجال, تاریخ, منطق, کلام و فلسفه داشته که در این جا به برخی از نوشته های ایشان در حوزه موردبحث اشاره می کنیم:

۱. التقریب فی شرح التهذیب للتفتازانی.

۲. حواشی بر منطق شرح منظومه سبزواری.

۳. حواشی بر اوائل المقالات شیخ مفید.

۴. حواشی بر شوارق لا هیجی.

۵. رساله ای در حکمت و اقسام آن.

۶. حواشی انتقادی بر رسالهالحدوث صدرالمتألّهین.

۷. رساله در ردّ قاعده (الواحد لا یصدر عنه الا الواحد).

۸. رساله ای در حکمت و اقسام آن به عربی.

۹. رساله ای در اثبات اصالت ماهیت و ردّ اصالت و وحدت وجود.

و…

از عناوین کتابهای ایشان روشن می شود, وی از ناقدان جدّی حکمت متعالیه و از پیروان مکتب میرزاابوالحسن جلوه است که تحت تأثیر درسها شاگرد او میرزا عبدالمجید زنجانی واقع شده بود.۶۹

* * *

آقاضیاءالدّین درّی اصفهانی (م: ۱۳۷۵ ق)

وی از حکیمان نامور و از شاگردان بزرگانی چون آخوند ملاّمحمّد کاشی و جهانگیرخان قشقایی و میرزاحسن کرمانشاهی بود که در معقول و منقول مهارت داشت, ولی اشتهار وی بیش تر در علوم عقلیّه بوده است. او پس از دانش اندوزی در سه حوزه اصفهان, تهران و نجف, سرانجام در تهران رحل اقامت افکند و به تدریس در دانشگاه مشغول شد. روش وی در حکمت, روش شیخ الرّئیس بوعلی سینا بود و رساله های بسیاری از ابن سینا را به فارسی ترجمه کرده که بیش تر آنها هم به چاپ رسیده است. برخی از دیگرنگارشهای وی عبارتند از:

جواهراللسان در علم میزان, لمعات المسترشدین در اصول عقائد, ترجمه تاریخ الحکماء قفطی, حواشی متفرّقه بر اسفار صدرالمتألّهین و رساله های دیگری در تاریخ و فقه و اصول. وی در پشت نسخه اسفار خویش مطالبی راجع به این که صدرالمتألّهین فرازهایی از کتابهای پیشینیان را در اسفار خویش بدون اشاره به صاحب قول ذکر کرده, نوشته است که هرچند لحن آن موهن است ولی از آن جا که سودهایی را دربر دارد در این مقام به نقل آن می پردازیم:

(چون این کتاب اسفار اربعه, نگارش مرحوم آخوند ملاّصدرای شیرازی, ملقّب به صدرالمتألّهین متّخذ از کتب عدیده است و سال ها است مردم را در شبهه گذاشته, حتّی مرحوم سبزواری که صاحب حواشی بر این کتاب است, ملتفت این نکته نشده است و همچنین استاد او مرحوم ملاّعلی نوری و مرحوم ملاّاسمعیل واحدالعین اصفهانی هم نفهمیده و ندانسته اند و من خودم اسفار خطّی در اصفهان دیدم محشی به حواشی آخوند نوری, غالب عبارات غلط را چون ندانسته که از کدام کتاب برداشته, مثل حاجی سبزواری توجیه مالایرضی صاحبه نموده, درحالی که اگر عین عبارت اصل را منضم کنیم, ابداً محتاج به توضیح نیست. از این قبیل عبارات در این کتاب زیاد است, پس از مرور محقّق خواهدشد. باری من هم به همان حسن ظنّ سابقین خواندم و گفتم, تا دفعه ثانی که خواستم اجتهاداً پیش رفته باشم, برحسب اتّفاق کتاب مباحث شرقیّه امام فخر رازی را دیدم, تا یک درجه ای سؤظنّی به من دست داد, رفته رفته معلوم شد که لااقل دو ثلث این کتاب مسلّماً عبارات قوم است و نویسنده محترم به خود نسبت داده است و اسم صاحب کتاب را نمی برد. لهذا محض آنکه تضییع حق دیگران نشده باشد و روح جمعی را از خود شاد کرده باشم, در صدد جمع آوری مواد این کتاب برآمدم و تاکنون بحمداللّه تا یک اندازه ای موفّقیّت حاصل نموده و امّا نه تمام.

… قسمت اوّل کتاب غالباً از الافق المبین میرداماد است و قسمت دوّم کتاب بیش تر از المباحث المشرقیه و شرح المقاصد است و غالب قسمت سوّم از مصنفات میرصدر شیرازی و محقّق دوانی است و قسمت چهارم در خصوص معاد از مصنّفات غیاث الدّین منصور, پسر میرصدر است یعنی قسمت عمده از این هاست والاّ در قسمت امور عامّه فقط متجاوز از ۵۰ کتاب است تقریباً نه تحقیقاً, چون هنوز احصأ کامل نشده, پس از احصأ به طور کامل معلوم خواهدشد.

امید است که این خدمت پرزحمت مقبول نظر صاحبان ذوق سلیم گردد و ما توفیقی الاّباللّه العلی ّالعظیم. الا قل الفانی ضیاءالدین الدری الاصفهانی فی الیوم الرابع عشر من شهر جمیدی الثانیه سنه ۱۳۵۳.)۷۰

شرح حال بیش تر و پردامنه تر ایشان در کتابهای (دانشمندان و بزرگان اصفهان), صفحه ۳۹۲ و (زندگینامه حکیم جهانگیرخان قشقایی), صفحه ۱۲۰ یادشده است.

* * *

آیت الله حاج شیخ علی اکبر الهیان (۱۳۰۵ ـ ۱۳۸۰ هـ. ق)

حاج شیخ علی اکبربن محمّدتقی الهیان تنکابنی از بزرگ ترین شاگردان حوزه درس آقاسیّدموسی زرآبادی در هر دو زمینه علمی و عملی است.

این عالم ربّانی و متألّه کبیر در سال ۱۳۰۸ هجری قمری در قزوین به دنیا آمد و در همان جا مقدّمات علوم حوزوی را از محضر پدر بزرگوارش آقاشیخ محمّدتقی, که خود از علمای پرهیزگار و از شاگردان میرزای شیرازی بود, و نیز تنی چند از دیگراساتید قزوین بهره مند شد و پس از آن به تهران رفت و دانشهای عالی حوزوی را در آن جا فرا گرفت.

وی پس از دانش اندوزی خود در تهران, به قزوین بازگشت و به خدمت سیّدموسی زرآبادی رسید و در عرفان نظری و عملی و نیز برخی علوم غریبه نزد ایشان به شاگردی پرداخت. جناب الهیان پس از سالها عبادت و ریاضت و پیمودن مراحل تهذیب نفس و سلوک شرعی به مدارج عالیه کمال رسید و در زمره بزرگان علمای اهل معنی و نخبگان عوالم باطنی درآمد.

وی در معارف و عقاید پیرو مشرب فکری استاد بزرگ خود, جناب سیّدموسی زرآبادی بود و در تربیت و پرورش شاگردان خود از مبانی تربیتی استاد بهره می برد و به اشاعه مکتب ایشان می پرداخت.

وی با افاضل علما و حکمای عصر خویش, همچون: آیت الله رفیعی قزوینی در زمینه پاره ای مسائل عرفانی و حکمت متعالیه صدرایی مباحثاتی داشته و انتقادهای شدیدی, بویژه در مسأله اصالت وجود و هم سنخی بین خدا و خلق و یا جسمانیّه الحدوث بودن نفس, بر حکمت متعالیه داشته است. امّا این نقدها تنها به صورت مباحثه ها و مناظره های علمی بوده و هیچ گاه باورمندان به عقاید فوق را تکفیر و یا تفسیق نکرده. بلکه او با حکمای معاصر خود آمد و شدهای همدلانه و دوستانه داشته است. به عنوان مثال به ذکر یک نمونه از این پیوندها و آمد و شدها به نقل از فرزند ایشان می پردازیم:

(ایشان زمانی در قم با حضرت امام خمینی (رض) در یکی از مدارس علمیه هم حجره شده بودند و با وجود اختلاف مشارب فکری و اذواق فلسفی, به طور کامل مراتب احترام یکدیگر را مراعات می کردند و مرحوم الهیان در مواقع غیبت حضرت امام از حجره, به نظافت حجره و اثاث زندگانی ایشان می پرداختند و این در همان موقعی بوده که عدّه ای از مقدّسین قشری, شدیداً با فلاسفه و حکمایی همچون امام (رض) مخالفت و از مراوده با ایشان خودداری می ورزیدند.)۷۱

الهیان هیچ گونه وابستگیها و بستگیهای مادی ازقبیل خانه, زندگی, اثاث البیت و… نداشته و بیش تر وقتها به سیاحت در شهرهای مختلف می پرداخته و در هنگامی که به مشهد مقدّس مشرّف می شد یا در حجره ای از مدرسه نواب اقامت و به زیارت و عبادت می پرداخت و یا بر خواهرزاده خود, حاج شیخ مجتبی قزوینی وارد می شد.

از آثار و نگاشته های ایشان چندان اطّلاعی در دست نیست. تنها بعضی اوراق پراکنده مشتمل بر پاره ای مباحث فقهی و اعتقادی نزد فرزندانشان باقی است. البته ایشان نسخه هایی در علوم غریبه نگاشته بود که به جهت تجرّد از قیدها و دلبستگیها, تمامی آنها را به جوی آب می سپارد و از میان می برد.

از شاگردان بسیاری که در حیات ایشان استفاده های علمی و بیش تر عملی و سلوکی برده اند, چندین نفر را می شناسیم که عبارتند از:

۱. سیّدجلیل زرآبادی, فرزند آقاسیّدموسی زرآبادی(م: ۱۳۷۴هـ.ش.)

۲. سیّدخلیل زرآبادی که از اخیار و نیکان معاصر و مقیم قزوین هستند.

۳. شیخ عبدالله شفیعی لنگرودی (م: ۱۳۷۱ هـ.ش.).

۴. سیداسدالله نوری (م: ۱۳۵۰ هـ.ش.).

۵. فقیهی پرشکوهی.

۶. سیّدکاظم احدی (م: ۱۳۶۳ هـ.ش.).

۷. شیخ حجازی.

۸. امام ابهری.

۹. سیّدمحمّدعلی موسوی گرمارودی (م: ۱۳۷۵ هـ.ش.).

۱۰. حاج آقا عماد حاج سیّد جوادی.

عاقبت آقا شیخ علی اکبر الهیان در رجب ۱۳۸۰ هجری قمری درگذشت و پیکر شریفش در گورستان خاکفرج قم, در حجره متوفّیان تنکابن, به خاک سپرده شد.

* * *

مدرسه حکیم ملاّرجبعلی تبریزی

به نظر می رسد, مکتبی که به دست توانای ملاّرجبعلی تبریزی پایه ریزی شده تاکنون کم تر موردتوجّه واقع گردیده و متأسفانه بررسی شایسته و همه جانبه ای در این زمینه صورت نگرفته است و حال آن که این مکتب تأثیر به سزایی بر سیر تفکّر عقلی در دوران پس از خود داشته و در برهه ای از زمان سیطره علمی فلسفی در اصفهان از آنِ متفکّرین این مکتب بوده است. هرچند پس از فوت ملاّرجبعلی و شاگردان بدون واسطه او, مکتب او نیز شهرت قبلی را ازدست داد, ولی باز برخی آرا ویژه او را که از ویژگیهای اصلی این مکتب شمرده می شود, در عقاید و آرای بزرگانی همچون سیّد قطب الدّین ذهبی نیریزی, شیخ احمد احسایی, شیخ هادی نجفی تهرانی, میرزامهدی اصفهانی و پیروان آنان می بینیم, بویژه بحث وجود و نفی اشتراک معنوی وجود در واجب و ممکن در تمامی این مکتبها و مدرسه ها, با تعبیرها و تقریرهای گوناگون بیان شده است که در جای خود, به شرح به مطالعه آن می پردازیم.

پس از این مقدّمه مختصر, به معرّفی این حکیم و آثار و نگارشها و آرا و شاگردان وی می پردازیم.

مولی رجبعلی تبریزی (م: ۱۰۸۰ ق).

وی از شاگردان حکیم میرفندرسکی و خود از فحول حکما و فلاسفه و از مدرّسان برجسته سده یازدهم در اصفهان بود. ولی قلی شاملو در شرح حال او می نویسد:

(مولانا حکیم رجبعلی ازجمله حکمای برهان آفرین, افصح المتکلّمین, اکمل المتبحّرین, رئیس المدقّقین, دستورالمحقّقین, کاشف اسرار نصّ جلی, مولانا حکیم رجبعلی… مشارالیه تبریزی الاصل است و مدّتها سیّاح بلاد جهان بوده, کسب علم حکمت را به قدر طاقت بشریّت در حالت سیاحت نموده و در میدان فضیلت گوی دانش را از اقران و امثال ربوده, شهره آفاق شده اند. بعد از تحصیل معنی اجتهاد, در ولایت بغداد در قبّه مقبره حضرت مولانا۷۲ معتکف زاویه ریاضت گشته مدّتها به تزکیه نفس سرکش پرداخته اند… مریدان حضرت مولوی همگی دست ارادت به حضرت حکیم داده, مرید سلوک آن سالک مسالک حق گردیده اند… مآل حال آن اسوه اصحاب حال آن که قبل از این به چند سال حسب التجویز عقل صاحب تمیز از آن دیار انتقال فرموده, در دارالسّلطنه اصفهان رحل اقامت انداخته اند و به مقتضای خواهش طبع بلند همّت لوای ترک و تجرید را برافراخته اند. اکثر اوقات فرخنده ساعات ایشان بعد از عبادت ملک منّان, صرف افاده نکات حکمت آیات می شود و همه روزه جمّ غفیری از کلمات کثیرالبرکات آن جامع معقولات مستفید و بهره ور می شوند. حضرت صاحبقران گاه گاه آن جناب خداآگاه را به خلوت
طلب داشته, استفار قوانین اقسام حکمت عملی می نمایند و در بعضی اوقات… از بسیاری عاطفت به نفس نفیس عازم کلبه حضرت حکمت شاهی می شوند و در آن جا از فیوضات صحبت موعظه درایت ایشان مستفیض می گردند.)۷۳

همچنان که ملاحظه شد, بنا به گفته نویسنده قصص الخاقانی.که خود ساکن اصفهان و از معاصران ملاّرجبعلی بوده و سخنانش درباره وی از اعتبار کافی برخوردار است, مولانا رجبعلی تبریزی پس از کسب علم حکمت و نیل به ملکه اجتهاد قدم در وادی سیر و سلوک و ریاضت نهاده و در مسالک عرفا نیز به مطالعه پرداخته است. این نکته را شاهد و گواه آوردنهای مولانا رجبعلی به گفتار و اشعار عرفا و متصوفه در لا به لای آثار و نوشته هایش تأیید می کند, هرچند در جایی دیگر بدان اشاره ای نشده و از چشم دیگران پوشیده مانده است.۷۴

نویسنده تذکره نصرآبادی, به گونه فشرده و به اجمال راجع به ایشان نوشته که بخشهایی از آن را نقل می کنیم:.

(مولانا رجبعلی: اصل آن جناب از تبریز است. پرتو شمع فکرش را خورشید پروانه و بیداری افادتش را عقل کلّ دیوانه. از اوّل شباب تا انتهای عمر لحظه ای تعطیل در اوقات فرخنده ساعات روا نداشته و چشم خاطر را به خاشاک تعلّقات نینباشته. مدّتی قبل از این, در مدرسه ملاّشیخ لطف الله به درس و افاده مشغول بود و باب آگاهی به روی خاص و عام می گشود. بعد از آن به عبّاس آباد سکنی نموده, شاه جنّت مکان شاه عبّاس ثانی بنا بر ارادتی که به ایشان داشت, خانه ای در شمس آباد که محلّه ای است در بیرون حصار اصفهان (برایش) خریده, چون ضعف پیری او را دریافته پیوسته علیل بود, چنانچه ترک درس و بحث کرده, در تاریخ سنه ۱۰۷۰ به عالم بقا خرامید…. در اوایل سن گاهی رباعی حقایق بنیانی می فرمودند و واحد تخلّص داشتند….)۷۵

شیخ عبدالنّبی قزوینی درباره ایشان می نویسد:

(مولانا رجبعلی التبریزی من اعیان الحکماء المتأخرین و فحولهم و من عظماء الفلاسفه المتبحرین و کبرائهم. کان شدیدالانتقال فی الحکمه و من الراسخین فیه و کان الشفاء و الاشارات فی یده کالشمع فی ید احدنا یدیرهما کما ندیره بیدنا. و بالجمله کان استاد الفن الا ان حکمه باشتراک لفظ (الوجود) بین الواجب و غیره, مما استنکره کل من اتی بعده کما استنکره من کان قبله….)۷۶

چنانکه گفته شد, برخلاف نظر قزوینی, ملاّرجبعلی همراهان برجسته ای دارد. او, بی آنکه خود بداند در فلسفه وجود با متفکّران اسماعیلی همفکر است.۷۷ وی در مقدّمه رساله اثبات واجب که در آن به نفی اشتراک معنوی وجود پرداخته, چنین نگاشته است:

(… گمان اکثر مردم تا این زمان, این بوده که کسی قائل به این نشده است و اگر شده است, به واسطه سخافت این مذهب, به اعتقاد ایشان, نام آن کس در میان علما مشهور نشده است و تشنیعات می زده اند, با آن که بنای اصول دین و اعتقاد, به برهان است نه پیروی مردم مشهور, بنابراین جمعی از بزرگان که صاحب این مذهب بوده اند و نام ایشان در خاطر فقیر بود, بیان می کنم.)

سپس در ادامه به نقل سخنان شماری از مشاهیر عرفا و حکما می پردازد که به پندار او, قائل به جدایی بین وجود واجب و ممکن بوده اند. وی همچنین به بعضی روایات مأثور و خطب ائمّه(ع) در راستای اثبات رأی خود استناد می جوید.

ازجمله دانشورانی که در او اثر گذارده و در تکوین افکار و آرا و شخصیت او دخیل بوده اند, می توان از فارابی, مسیلمهبن احمد مجریطی, شیخ محمود شبستری, صدرالدّین قونوی و پاره ای از آرای حکمای پیشین هندی که از راه استادش میرفندرسکی با عقاید ایشان آشنا شده بود, نام برد. همچنین گفتنی است که او خود را وامدار شیخ الرّئیس ابن سینا می دانسته و از آثار و نوشته های او و شاگردان مکتب مشّاء بهره های فراوانی برده است, تا جایی که استاد آشتیانی وی را یکی از پیروان حکمت مشاء معرّفی کرده است.۷۸ ولی او را پیرو نحله مشائیان دانستن,به قول هانری کربن, اندکی ناشی از شتاب زدگی است; چراکه مرز میان مشائیان و اشراقیان به درستی روشن نیست و بسیاری از فلاسفه مشاء در مسائلی چند ناآگاهانه خود را در آن سوی مرز در میان اشراقیان می یابند.۷۹

او و شاگردان وفادار مکتبش, به خلاف آنچه که نظام فلسفی مشاء در آن ظهور دارد, اصالت را اولاً و بالذّات به ماهیت می دهند و وجود را مجعول ثانوی و عرضی می دانند, هرچند در عالم واقع هم ماهیت و هم وجود را متحقّق در خارج و معلول و مجعول می دانند. ایشان معتقدند: وجود نمی تواند یک کلّی مشکّک باشد و موجودات خارجیّه به تمام ذات خویش جدای از یکدیگر و از این جهت با مشائیان همراه و همفکرند. ملاّرجبعلی تبریزی در مسأله اصالت وجود یا اصالت ماهیت از انگشت شمار متفکّرانی است که قائل به اصالت ماهیت و وجود, هر دو است. وی در اصول آصفیّه چنین نوشته است:

(فرع ـ اذا کانت الماهیه من حیث هی لیست الا هی, فالماهیه الموجوده فی الخارج اما ان یکون ماهیه فقط, فلا یکون موجوده, لانّ الماهیه من حیث هی لیست الا هی کما عرفت و قد فرضناها موجوده, هذا خلف. و ان لم یکن فی الخارج ماهیه فقط بل یکون ماهیه مع وجود, فیلزم ان یکون الوجود فی الخارج مع الماهیه, لا بمعنی ان یکون الوجود موجودا فی الخارج حتی یلزم التسلسل فی الوجود, بل بمعنی انه وجود فی الخارج, لما عرفت من ان مبدأ الاشتقاق لا یمکن ان یکون مشتقا ابدا, و بذلک ثبت ان الماهیه موجوده (فی الخارج )

بالوجود (فی الخارج)….

فرع اخر ـ اذا ثبت ان الوجود مع الماهیه فی الخارج, ثبت ان الوجود لازم للماهیه فی الخارج بمعنی انه تابع له, لان وجود الشئ فرع الشئ و تابع له بالضروره, فاذا کان الوجود تابعا للماهیه و فرعها فیجب ان یتعلق جعل الجاعل اولا و بالذات بالماهیه ثم یلزمها الوجود, لانه یمتنع بالبدیهه ان یجعل الجاعل اولا فرع الشئ و لازمه ثم اصله و ملزومه, و الا لزم ان یکون الملزوم لازما و اللازم ملزوما و هو محال….)۸۰

محمّدرفیع پیرزاده نیز در المعارف الالهیّه که در آن درسهای استادش حکیم ملاّرجبعلی را تقریر کرده, چنین می نگارد:

(… فالماهیه و الوجود کلا هما معلولان و مجعولان للفاعل, الا ان الماهیه معلوله و مجعوله اولا و الوجود ثانیا, و لذلک حق ان یقال صدر فوجد, لکن لا بجعل مباین بل انما یجب ان یکونا مجعولین بجعل واحد, الا ان جعل الماهیه بالذات و الوجود بالعرض, و الا لزم ان یکون الماهیه مجعوله و لم یکن بموجوده, هذا مستحیل.

و لا یمکن ان یکون الوجود مجعولا بالذات و الماهیه مجعوله بالعرض لما قد بینا ان الوجود عارض للماهیه و متأخر عنها, فیکون جعل الماهیه اقدم من جعل الوجود. فقد صح و تحقق ان الماهیه و الوجود کلیهما مجعولان بجعل واحد و ان جعل الماهیه بالذات و الوجود بالعرض….)۸۱

ملاّرجبعلی در دیگر مسائل فلسفی نیز صاحب نظر است. وی صفات الهی را نه عین ذات و نه زاید بر ذات می داند; چراکه از نظر او ذات واجب الوجود صفت ندارد و نسبت صفات کمالیّه به ذات خدا به معنای سلب طرف نقصان است. حتّی صفت وجود و موجودبودن نیز از این قاعده مستثنی نیست.۸۲ آرای وی در این مسأله شباهت فراوانی با آرای متفکّران اسماعیلی دارد, به عنوان مثال مقایسه سخنان حمیدالدّین کرمانی در راحهالعقل,که می نویسد:

(السورالثانی, المشرع الثالث فی انه تعالی لا ینال بصفه من الصفات و المشرع السادس فی انه لا یوجد فی اللغات ما یمکن الاعراب عنه بما یلیق به, و المشرع السابع فی ان اصدق قول فی التوحید و التسبیح و التمجید و الاثبات ما یکون من قبیل نفی الصفات الموجوده فی الموجودات و سلبها عنه تعالی)

با عقاید ملاّرجبعلی تبریزی, سودمند است.

وی حرکت در جوهر را نفی کرده است و آن را محال می داند.۸۳ همچنین وجود ذهنی را باطل می داند و از دیدگاه او علم نفس به حقایق خارجیّه, به صورت حضوری و علم به اعیان حقایق است, نه علم حصولی و علم به صور آنها.۸۴

از آثار وی سه کتاب در دست است و یک جلد از تقریرات درسها و مطالب او نیز که توسط یکی از شاگردانش نوشته شده, موجود است و رساله ای از او در تتمیم امل الامل ذکر شده که نسخه ای از آن نمی شناسیم, احتمال این که نگارشهای دیگر نیز داشته, ولی نشانی از آنها به دست نیامده باشد نیز, می رود. درهرحال, آثار نوشتاری او چندان زیاد نبوده و گویا پس از گذراندن دوران سیاحت و جهانگردی و ساکن شدن در اصفهان, بیش تر به تربیت شاگردان پرداخته است. باری, آنچه از آثار او می دانیم به شرح زیر است:

۱. رساله اثبات واجب: ملاّرجبعلی در این رساله اشتراک معنوی وجود درا ردّ می کند و بر این نظر است که مفاهیم وجود در مبدأ و اصل با وجود ممکنات, ناسازگارند., برخلاف بحث وجود در مکتب صدرالمتألّهین و حکمت متعالیه, در این جا هیچ گونه تشکیک در وجود ممکن نیست, چراکه همانندی میان دو سنخ وجود خالق و مخلوق در بین نیست و تنها اشتراک لفظی وجود دارد. بنابراین, موضوع فلسفه نیز نمی تواند وجود مطلق باشد.

این رساله فارسی است و تاکنون دو مرتبه چاپ شده : یک بار در (نامه آستان قدس) سال ششم شماره اوّل و یک بار هم همراه مجموعه منتخبات آثار حکمای الهی ایران به سعی استاد جلال الدّین آشتیانی, جلد اوّل, صفحه ۲۲۰ به بعد.

۲. الاصول الآصفیّه: وی این رساله پردامنه را برمبنای قاعده الواحد لا یصدر عنه الا الواحد, نوشته است. او می خواهد تمامی نتیجه های این قاعده را توجیه کند و در جریان گسترش مطلب, به مخالفت با حکمای اشراقی و نیز ملاّصدرای شیرازی کشیده می شود. او در این رساله حرکت جوهری, اصالت وجود و همچنین وجود ذهنی را رد می کند, ولی با ارائه مفهوم بنیادین علم حضوری خلأ فلسفی ناشی از نفی وجود ذهنی را پر می سازد. او معتقد است: حصول معرفت از راه حضور بی واسطه معروف, به دست می آید (که یادآور مفهوم ادراک در نزد فیلسوفان رواقی است). مبنای این نظر آن است که نفس می تواند اشیاء و موجودات را در فردانیّت ذاتی و بدون واسطه صورت یا مفهومی که تصوّری از آنها ارائه دهد, بشناسد. شناخت, ادراک حضور توسط نفس است و نفس به قوای بسیار نیازی ندارد, بلکه در وحدت خود شامل تمامی قواست; زیراکه تمام ادراکات نفس از سایر اشیاء, آن را به معرفت خودِ نفس هدایت می کند.

رجبعلی تبریزی می نویسد:

(و هذا غریب دقیق, لا یفهمه الاوهام, فان معرفه هذا موقوفه علی معرفه النفس حق معرفتها, فهی مستصعب جداً, بل ممتنع مع هذه الاجتهادات المتداوله بین ابنأ زماننا فی تحصیل الحکمه الحقه.)۸۵

بخشهایی از این رساله در جلد اول منتخبات فلسفی چاپ شده و نسخه خطّی کاملی از آن در مجلس شورا به شماره ۴۰۹۰ موجود است.

۳. المعارف الالهیه: چنان که میرزامحمّدطاهر نصرآبادی در تذکره خویش نوشته است, نیروی ملاّرجبعلی تبریزی با بالارفتن سن کاهش پیدا کرده بود و پیوسته بیمار بود و ترک درس و بحث کرده بود. در این زمان, او از نزدیک ترین شاگردش محمّدرفیع پیرزاده, که درواقع فرزند معنوی او به شمار می رفت و بر افکار استاد آگاهی کامل داشت, خواست تا کتابی را که خستگی او مانع از نوشتن آن بود, با استفاده از درسها و گفته ها و مبانی فکری استاد تحریر و تقریر کند. بدین سان کتاب: المعارف الالهیه که حاصل همکاری دوجانبه استاد و شاگرد و حاوی مهم ترین بحثها و درسهای استاد بود, پدید آمد.

بخشهایی از این اثر نفیس همراه مجموعه منتخبات آثار حکمای الهی ایران, جلد دوم, صفحه ۴۵۰ تا ۴۸۸ چاپ شده است.

۴. رساله تطبیق ماورد فی الشرع من امر المعاد, علی صفات النفس و ملکاتها و علومها: تاکنون نسخه ای از این رساله به دست نیامده و نام آن را در تقسیم امل الامل, صفحه ۱۵۱ همراه آثار ملاّرجبعلی یاد کرده اند. منوچهر صدوقی سها در تاریخ حکما و عرفای متأخّر بر صدرالمتألّهین نیز از این رساله یاد می کند و گویا منبع او هم همین تتمیم امل الامل بوده است.

۵. دیوان اشعار: ایشان از ذوق شعر نیز بهره داشته و تخلّص به (واحد) می کرده است. بعضی از رباعیهای وی در تذکره نصرآبادی یاد شده است و دیوان خطّی هم دربردارنده قصاید, غزلیات, ترکیب بند و مثنوی به ترتیب حروف تهجّی تنظیم کرده که نسخه ای از آن در کتابخانه مجلس سنای سابق در ۲۱۴ برگ ۱۷ سطری, به شماره ۹۵ موجود است.

ییادآوری: بعضی از منابع, کتاب کلید بهشت را نیز در زمره نوشته های ایشان یاد کرده اند که درحقیقت این اثر نگارش شاگرد او قاضی سعید قمی است و لکن به واسطه شباهت زیاد آرا و افکار این دو و همسانی محتوای این رساله با رساله اثبات واجب, این توهّم پیش آمده که کلید بهشت از نوشته های ملاّرجبعلی تبریزی است.

شاگردان حوزه درس حکیم ملاّرجبعلی تبریزی

این حکیم فاضل و توانمند مدّتها در اصفهان و در مدرسه شیخ لطف الله محفل تدریس حکمت داشت۸۶ و بنا به نوشته قصص الخاقانی (جمّ غفیری از کلمات کثیرالبرکات آن جامع معقولات مستفید و بهره ور) گشته اند. بزرگی مقام علمی و قدرت و مهارت وی در تدریس متون فلسفی به اضافه زهد و طهارت قلبی وی, دلباختگی فراوان شاگردان را موجب شد, به گونه ای که کلیه سخنان و افکار استاد را قبول می کردند و از هرگونه نقد و رد و ایراد بر آن خودداری می ورزیدند.

از شاگردان فراوان حوزه درس ایشان, چندتنی بیش تر شناخته نشده اند. شماری از ایشان به نوبه خود به تدریس معارف و آموخته های مکتب ملاّرجبعلی و نگارش کتاب در راستای مبانی و اهداف این مکتب پرداخته اند. اکنون به معرّفی تنی چند از آنان و آثار ایشان می پردازیم.

۱. مولی محمّدرفیع پیرزاده زاهدی (از نوادگان شیخ زاهد گیلانی).

وی از شاگردان برجسته و مورداعتماد ملاّرجبعلی تبریزی بود و به دستور او به املاء کتاب المعارف الالهیّه پرداخت وی در مقدّمه این کتاب می نویسد:

(… اما بعد فیقول الفقیر الی الله المنیع المشتهر (پیرزاده محمد رفیع), انّی لمّا وفّقنی الله تعالی لخدمه سده السنیّه المولی الاعظم و عتبه العلیّه العالم المعظّم, قدوه الحکماء الراسخین و زبده الاولیاء المتألهین, صاحب الملکات القدسیه و الاخلاق السنیّه الرضیّه, ذوالرأی الصائب و الفکر الثاقب, الانسان العادل الفاضل الشریف الالهی, مولانا رجبعلی قدس الله سبحانه روحه و سرّه, و اخذت منه فنون الحکمه الحقّه الالهیّه و الطبیعیّه… و اصابه الکبر و لم یتیسّر له الاملاء و التألیف, امرنی باملاء کتاباً یکون اسّاً و اساساً للحکمتین… فشرعت فی تسویده و املائه فی دهره و زمانه رضوان الله تعالی علیه… و کتبت فی ذلک الزمان نبذاً قلیلاً منه, فلمّا نظر الیه بعین الرضا و المرحمه سمّاه به (المعارف الالهیّه)… فی الالهی و فیه مقدمه و ثلاث مقالات و خاتمه….)

آقابزرگ تهرانی در هنگام شناساندن نسخه ای از این کتاب, نکته ای درباره چگونگی تدوین آن بیان می کند, بدین شرح:

(… و النسخه فی خزانه الحاج علی محمد النجف آبادی فی النجف و لکن کتب المولی محمدباقربن ایلدار بخطه فی هامش النسخه, انه سمع من استاده… المیر محمدیوسف الطالقانی… انه کان یقول: انّ هذا الکتاب للمولی رجبعلی نفسه و کان کل یوم یکتب مقدار منه و یأتی به فی مجلس الدرس و یقرئه علی تلامیذه و کان پیرزاده یکتبه من املاء استاده شیئاً فشیئاً مما یملیه کل یوم علی تلامیذه و بعد وفاته انتشرت النسخه باسم پیرزاده, ثم قال الکاتب مالفظه: چون واجب بود لهذا مرقوم شد تا خلق بدانند.)۸۷

نسخه ای از معارف الهیه به خط نسخ محمّدطاهربن علی اکبر تبریزی زنگنه که در ۲۷ رمضان ۱۰۹۴ کتابت شده در کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران, به شماره ۱۹۱۹, موجود است و نسخه ای دیگر از این کتاب جزء کتابهای اهدایی سیّدمحمّد مشکوه به دانشگاه تهران بوده است که این نسخه در رمضان ۱۰۹۸ و در مدرسه فخریه اصفهان به خط ابی صالح حسینی مشهدی نوشته شده است.۸۸ نسخه دیگری هم در کتابخانه مدرسه آیت الله گلپایگانی در قم نگهداری می شود. (فهرست نسخ خطی کتابخانه مدرسه گلپایگانی, ۱/۶۲۱.)

مقداری از آغاز این کتاب به اهتمام استاد آشتیانی در جلد دوم منتخبات آثار حکمای الهی ایران به چاپ رسیده است.

از محمّدرفیع پیرزاده کتاب دیگری می شناسیم به نام: تحفه سلیمانی در عرفان شیعی به فارسی که آن را به نام شاه سلیمان صفوی از متنی ترکی به فارسی ترجمه کرده است. اصل ترکی کتاب به نام: عقائد اولیاء الله بوده و نویسنده آن, سلطان محمودبن سلطان برهان الدّین زاهدی بن شیخ جمال الدّین علی بن شیخ زاهد گیلانی, خود جَد و نیای محمّدرفیع پیرزاده است. سلطان محمود که از عرفا و مرید خواجه سلطانعلی, دایی خود بوده است, در این کتاب آنچه از این دایی و نیز از پدر خویش فرا گرفته, به اضافه آرای نیاکان خویش و عقاید شیخ صفی را فراهم آورده و از آنها یاد کرده است.

مترجم نیز در ترجمه فارسی از استاد خود ملاّرجبعلی تبریزی بهره های فراوان برده است. نسخه ای از این ترجمه فارسی به شماره ۶۴۵۱ و به حجم کمابیش ۸۵ برگ در کتابخانه مدرسه عالی شهید مطهّری موجود است.

از آن جایی که وی متنی را از زبان ترکی ترجمه کرده, احتمال می رود که ترک و آذری بوده باشد و نیز با توجّه به این که اجداد او از صوفیه و پیرو شیخ زاهد گیلانی و شیخ صفی الدّین اردبیلی بوده اند, بعید نیست او خود نیز دارای گرایشهای عرفانی بوده باشد.

۲. قاضی سعید قمی (۱۰۴۹ ,م: پس از ۱۱۰۷ هـ. ق)

محمّدسعیدبن محمّدمفید قمی معروف به حکیم کوچک و متخلّص به تنها. قاضی سعید, از عرفا, حکما و مدرّسان برجسته علوم معقول و منقول و از شاگردان زبده و تراز اول مکتب ملاّرجبعلی تبریزی است. پدر وی مولی محمّدمفید قمی از فقها, اطبّا و علمای قم و از شاگردان مولانا حاج حسین یزدی, شارح خلاصه شیخ بهائی و از تلامذه بهائی, بوده است, قاضی سعید در دهم ذیقعده ۱۰۴۹ قمری در قم متولّد شده و تحصیلات مقدّماتی خود را در قم شروع کرده و از استادانی همچون پدر خود مولی محمّدمفید قمی, مولی شاه فتح الله بن هبهالله جعفری, ملاّمحسن فیض کاشانی و ملاّعبدالرّزّاق لا هیجی بهره هایی وافر برده است. وی سپس به اصفهان رفته در مدرس مولی رجبعلی تبریزی حاضر گردیده است.

آقابزرگ تهرانی درباره وی می نویسد:

(… تتلمذ اولاً علی اصحاب مدرسه الملاصدرا الحادّه کالفیض و عبدالرزاق اللا هیجی, ثم رجع تبعاً لاخیه, فتلمذا علی رجبعلی التبریزی ذوالمکتب المعتدل المرضی عندالحکومه و ضد صدرا فی مسئله الوجود….)۸۹

قاضی سعید در آغاز عمر نیز, به همراه برادر بزرگ ترش, محمّدحسین, نزد پدر به تحصیل علم طب پرداخته است و پس از مسافرت به اصفهان هم, هردو, در زمره پزشکان مخصوص شاه عبّاس ثانی قرار می گیرند, پس از گذشت چند سال از جانب شاه عبّاس ثانی کرسی قضاوت شهر قم بدو محوّل می شود, به قم بازمی گردد, تا این که پس از فوت شاه عبّاس و جلوس شاه سلیمان صفوی در سال ۱۰۷۷, بنا به سعایت بدگویان, شاه سلیمان بر قاضی سعید خشم گرفته او را از قضاوت برکنار می کند, قاضی سعید نیز در قم به تدریس و نگارش و عبادت و طاعت مشغول می گردد تا این که در اواسط سال ۱۰۸۹ عازم اصفهان می گردد و در حوزه اصفهان به تدریس و تصنیف رساله ها و کتابها می پردازد. وی, دست کم تا سال ۱۱۰۲ در اصفهان مانده است. پس از آن و تا قبل از سال ۱۱۰۵ (که در این سال به شیخ الاسلامی دارالمؤمنین قم گمارده شده است) به قم بازگشته و تا پایان عمر در قم مقیم می گردد. تاریخ دقیق فوت وی معیّن نیست و به طور یقین تا رمضان ۱۱۰۷ در قید حیات بوده, چراکه در ۱۸ رمضان همان سال, از نگارش جلد سّوم شرح توحید صدوق را به پایان رسانده است.۹۰ مدفن ایشان در قبرستان شیخان قم و جنب مقبره جناب شیخ ابوالحسن علی بن بابویه است (که اکنون به خاطر عبور خیابان ارم از میان گورستان شیخان, این مقبره در کنار مدرسه آیت الله گلپایگانی واقع شده است.)

قاضی سعید قمی, از افاضل حکما و عرفای ایران در عهد صفویّه بوده که در بیش تر شاخه های علمی تحقیقات گسترده و عمیقی داشته است. وی افزون بر تبحّر در مباحث تصوّف و عرفان و حکمت مشّاء و اشراق به علم فقه و حدیث و تفسیر و طب نیز احاطه کامل داشته و به واسطه همین اطّلاع جامع از علوم نقلی, مدّتی به منصب قضا پرداخته و دارای محضر ترافع بوده است.۹۱

صاحب ریحانهالادب درباره او می نویسد:

(قاضی سعید, ملقّب به حکیم کوچک, از اجلاّی علمای نامی امامیّه و مفاخر فضلای حدیث و حکمت و فنون ادبیّه که عالمی بوده عارف متشرّع ربّانی و حکیم ادیب کامل محقّق صمدانی, در مراتب تأویل و عرفان و حکمت و استنباط نکات خفیّه و اسرار مکنونه و دقائق کشفیّه مخزونه در آیات و احادیث دینیّه مؤیّد به روح القدس و مشمول تأییدات غیبیّه. به عرفان و تصوّف میل مفرط داشته و در اسماء اللّه قائل به اشتراک لفظی بود…. قاضی سعید از تلامذه ملاّمحسن فیض کاشانی و ملاّعبدالرّزّاق لا هیجی و ملاّرجبعلی تبریزی بود, شاه عبّاس ثانی و اهل دربارش بسیار تجلیلش می کردند و به زیارت و دیدن وی می رفتند….)۹۲

دکتر نجفقلی حبیبی در مقدّمه شرح توحید وی چنین می نگارند:

(… یظهر من آثاره من نقله و استناده علی اقوال کثیر من العلمأ (امثال فیثاغورث و افلاطون و ارسطو و الفارابی و اخوان الصفا و ابن سینا و الغزالی و الفخرالرازی و شیخ الاشراق السهروردی و نصیرالدین الطوسی و محیی الدین بن العربی و السید المحقق الداماد و صدرالدین الشیرازی و صاحب الکشاف و مجمع البیان و الشیخ البهائی و المجلسی و جمع کثیر من المفسرین و المحدثین و غیرهم فی شتی اثاره القیمه) و نقدها, سعه اطلاعه و قوه فهمه و مرتبه علمه و استقلال رأیه, فانه بقوله غیرمره (عندی) و (اقول) یقوم ببیان نظره الخاص و یصرح به فی مقدمه الاربعینیات التی کتبها فی اواخر عمره الشریف:… ثم عند عروجی الی مرقاه السنین… و خروجی عن مهواه المقلدین الی بقاع الیقین… و ذلک بعد تسیاری فی بساتین رموز الحکماء المتألهین و تذکاری لاسرار العرفاء الکاملین من الاقدمین و الاخرین و حظیت من قسط کل من تلک الطوائف بخط وافر….)۹۳

از آن جایی که وی نزد استادان بسیاری که دارای مشارب فکری متفاوت بوده اند, به تحصیل پرداخته از احاطه علمی فراوانی برخوردار شده است. وی در فقه و حدیث و حکمت متعالیه نزد ملاّمحسن فیض درس خوانده است. خودِ او در جاهایی از شرح توحید از ایشان به استادنا فی العلوم الدینیّه و استادنا فی العلوم الحقیقیّه یاد می کند. همچنین به برخی مشایخ و اساتید خود در اجازه ای که به شاگردش ملاّمحمّدکریم داده , این گونه اشاره کرده است:

(… اجلهم و افضلهم الاستاد العارف المتأله مولانا محسن الکاشی, ثم الفاضل الالمعی شاه فتح الله بن هبه الله الجعفری, ثم والدی عن الاستاد الفاضل العلامه مولانا حاج حسین الیزدی….)۹۴

وی همچنین به شاگردی نزد مولی رجبعلی تبریزی در پاره ای از رساله هایش, از جمله شرح توحید ۱/۱۱۳ و ۱/۴۳۸ اشعار داشته است. از دیگراستادان وی, بنا به نقل منابع موثّق رجالی ملاّعبدالرّزّاق لا هیجی (م: ۱۰۷۲ بنا بر درست ترین) بوده است. ملاّعبدالرّزّاق خود در دیوان اشعارش قطعاتی در مدح قاضی سعید قمی (که در سالها و روزهای پایانی حیات ملاّعبدالرّزّاق جوانی نوسال و دست بالا حوالی ۲۰ تا ۲۳ سال داشته است) سروده و در قطعه ای از قاضی سعید که به جهاتی مدّتی از استاد خود لا هیجی کناره گرفته بود, گلایه میکند.۹۵ ستایشهای فیّاض از قاضی سعید و ویژگیها و واژگان به کاربرده شده توسط لا هیجی در حقّ قاضی سعید قمی بسیار بلند و والا و نشان دهنده مقام بزرگ و برجسته وی در جوانی نزد لا هیجی است.۹۶

از شاگردان حوزه درس او در قم و اصفهان چندان اطّلاعی در دست نیست و از چندنفری که می شناسیم, تنها نام و اجمالی از شرح حال آنان را دانسته ایم که به ذکر ایشان می پردازیم:

۱. ابوالشرف محمّدمهدی بن علی نقی بن نعمهالله حسینی قمی متخلّص به توحید (م: پس از ۱۱۱۶هـ.ق.)

۲. صفی الدّین محمّدبن محمّدهاشم حسینی قمی, نویسنده خلاصهالبلدان در سنه ۱۰۷۹ که در همان کتاب از قاضی سعید قمی (که در آن زمان حدود ۳۰ سال داشته و هنوز به قضاوت قم گمارده نشده بود) به (عالی حضرت میرزایی و صاحبی, استادی, میرزامحمّدسعید حکیم مدظله السامی) یاد می کند.۹۷

۳. ملاّمحمّدباقربن ملاّعبدالرّزّاق فیّاض لا هیجی و برادر میرزاحسن لا هیجی.۹۸

۴. ملاّمحمّدکاظم بن محمّدصادق قمی که از شعرا و نجبای قم بوده است.۹۹ آقابزرگ تهرانی در کواکب منتشره, صفحه ۶۱۱ نوشته است:

(الفاضل الادیب الشاعر من تلامیذ القاضی سعید القمی, ذکره مع بعض شعره فی تذکره آتشکده آذر.)

۵. ملاّمحمّدکریم که قاضی سعید در ۱۰۹۹ قمری در اصفهان اجازه ای به خطّ خود, در پشت نسخه ای از شرح توحید صدوق, برای او نگاشته است.۱۰۰

۶. صدرالدّین محمّدشریف رضوی قمی, فرزند بزرگ قاضی سعید قمی (م: پس از ۱۱۴۸هـ.ق.), وی از علما و متکلمان و مدرّسان برجسته قم بوده است و در روضه مقدّسه حضرت معصومه در مقبره سلاطین اصول کافی را برای شاگردان و علاقه مندان تدریس می کرده است. از شاگردان او ملاّعبدالله شوشتری, نویسنده الاجازهالکبیره است.۱۰۱

۷. ملاّابوطالب شریف قمی, فرزند دیگر قاضی سعید که از علمای عصر خود در قم بوده است, از نگارشهای او حواشی بر امالی صدوق است که در محرم ۱۱۵۱ نوشتن آن را به پایان رسانده است. وی فرزندی به نام محمّدعلی داشته که به نوبه خود از علمای قم شمرده می شده است.۱۰۲

۸. ملاّمحمّدکریم شریف قمی: وی در سنه ۱۰۹۷ رساله ای به نام تحفهالعشّاق در مباحث عرفانی و سلوکی نگاشته و ضمن آن به شاگردی خویش نزد آقامحمّدسعید شریف, شهیر به قاضی اشاره کرده است.

او این رساله را گویا در پاسخ کتاب تحفهالابرار ملاّمحمّدطاهر قمی به رشته تحریر درآورده و نسخه اصل آن در کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران به شماره ۳۷۵۱ نگهداری می شود.۱۰۳

آثار و نوشته های قاضی سعید

از ایشان نوشته های فراوانی در گزاره ها و مقوله های گوناگون: عرفانی, فلسفی و حدیثی بر جای مانده که از حیث کمّیت و کیفیت در حدّ اعلای نفاست است. تاکنون فهرستهای بسیاری از آثار نوشتاری وی به چاپ رسیده که آخرین و کامل ترینِ آنها مقاله محسن کدیور در مجلّه آیینه پژوهش, شماره ۳۲ است که در آن به همراه مختصری اطّلاعات کتابشناسی, آثار چاپ شده و دستنوشته او روشن شده است. همچنین حاج آقابزرگ تهرانی نیز در الکواکب المنتشره بسیاری از نسخه های خطی آثار او را که در جاهای گوناگون دیده, شناسانده است. از این روی, برای پرهیز از درازگویی و تکرار مطالب دیگران, علاقمندان را به دو مأخذ بالا ارجاع می دهیم و در این جا تنها به ذکر پاره ای از کتابهای وی, که در آنها به گونه مستقیم, با مبانی حکمت متعالیه برخورد شده است, بسنده می کنیم:

از جمله آثار قاضی سعید مجموعه اربعینیّات اوست که تاکنون ۱۱ رساله مجزّا از آن به دست آمده است. در این رساله ها, بیش تر به مباحث عرفانی پرداخته شده و به قول آقابزرگ به عنوان حلقه ارتباط و واسطه بین دو مدرسه صدرایی حاد و مدرسه معتدل رجبعلی تبریزی به شمار می رود. یکی از رساله های این مجموعه, ترجمه رساله استادش ملاّرجبعلی است, به نام رساله فی اثبات الواجب که در آن به شرح به ردّ نظریه اصالت وجود و اشتراک معنوی صدرایی می پردازد. رساله دیگر این مجموعه الطلایع و البوارق است که در آن بارها با صدرالمتألّهین به مناقشه پرداخته و از آرای استادش ملاّرجبعلی حمایت کرده است و مطالب فراوانی از اثولوجیا نقل می کند. وی همانند استاد خود همچنین رساله ای به فارسی در اثبات اشتراک لفظی وجود نگاشته و آن را کلید بهشت نامیده است و نیز در سایر نگارشهای خود, بویژه در شرح توحید صدوق مطالب زیادی در نقد بر حکمت متعالیه آورده است. در مقدّمه جلد دوّم شرح توحید صدوق می خوانیم:

(… ان القاضی تعرض لصدر الدین الشیرازی فی اکثر رسائله و کتبه بقوله بعینیّه صفاته تعالی مع الذات و قوله باشتراک الوجود بینه تعالی و بین الموجودات و خاطبه بکلمات لا تلیق بشأنهما و لم یصرح باسمه فی المجلد الاول من شرح التوحید….)۱۰۴

وی نامه نگاریهایی با استادش فیض کاشانی داشته است که در آنها اِشعار می دارد که نه از روش برهانی و مباحث عقلی طرفی بسته و نه از سیر و سلوک عملی و کشف و شهود عرفانی بهره ای برده است; چراکه بین خود اهل عقل و اهل شهود, ناسازگاریها, بگو مگوها و اختلافهای شدید دیده می شود و از استادش فیض راهنمایی خواسته است. این نامه نگاریها که برای روشن گری اختلافهای دو مکتب رجبعلی تبریزی و صدرالمتألّهین مفید است, به تصحیح مدرسی طباطبایی در مجلّه وحید دوره ۱۱, صفحه ۶۶۷ به بعد, چاپ شده است.

وی در فنّ شعر نیز مهارت داشته است و نویسنده ریاض الشّعرا شمار ابیاتش را ده هزار بیت یاد کرده و نوشته است: نخست تنها و سپس گاهی حکیم و گاهی سعید تخلّص می کرده است. در تذکره سخنوران قم, نوشته محمّدعلی مجاهدی, صفحه ۶۶ تا ۷۳ شماری از ابیات و اشعار زیبا و شیرین وی را می توان یافت. همچنین نسخه خطی از دیوان او که دربردارنده حدود ۳۰۰۰ بیت است, در کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران به شماره ۳۴۴۵ نگهداری می شود.

آرا و عقاید قاضی سعید

همان طور که پیش از این گفته شد, وی از پیروان معتقد و سرسخت مکتب ملاّرجبعلی تبریزی است و در امّهات مسائل وجود و برخی مسائل بنیادی دیگر با حکمت متعالیه به مخالفت برخاسته است, هرچند در چند موضع از شخصیت صدرالمتألّهین تجلیل می کند و مقام شامخ علمی او را می ستاید, ازجمله در ترقیمه ای که در انتهای نسخه ای از حواشی الهیات شفای آخوند ملاّصدرا (که او خود آن را برای خود نسخه بردادی کرده بود) نوشته است:

(سقی الله روح صاحب هذا الشرح, فانه قد بذل المجهود فی شرح هذا الکتاب المستطاب… و ما رضی بالتقصیر… فی حل مشکلاته و کشف معضلاته و بیان مقدماته و بسط معائده و نشر فوائده و اخراج مکنوناته و انعام مخزوناته… و ان کان قد یوجد فی شرحه هذا بعض الامور کما لا یخفی علی الناظرین فیه, لکن تلک الامور المذکوره بالنظر الی افاداته السامیه شیئ قلیل و بالنسبه الی تحقیقاته المتعالیه الکثیره قدر یسیر….)۱۰۵

او, در مسأله اصالت وجود و ماهیت, نظر استادش ملاّرجبعلی را پذیرفته و معتقد است:

(مجعول اوّلی و بالذّات ماهیت است و وجود به تبع آن مجعول گشته و مجعولی است عرضی و ثانوی, البته هردو جنبه ماهیت و وجود در دار واقع و عالم خارج محقّق بوده و موجودند.)۱۰۶

وی باورمند به اشتراک معنوی وجود در ممکنها و آفریده ها و اشتراک لفظی وجود بین واجب و ممکنات است و وجود خالق ممکنات جدا و مخالف و ناموافق وجود ممکنات است.۱۰۷

همچنین معتقد است: ذات باری دارای صفات ذاتیّه نیست, بدین معنی که زیادت صفات بر ذات و همچنین عینیت آنها با ذات واجب, هردو را نفی و انکار می کند.۱۰۸

وی حرکت جوهری را محال دانسته در بسیاری از جاها به ردّ آن می پردازد.۱۰۹ وجود ذهنی و همچنین علم حصولی نفس به حقایق خارجیّه را قبول ندارد. در کلید بهشت می خوانیم:

(علم نفس به اشیاء حصولی نیست بلکه حضوری به معنای مشهور هم نیست, چه حضور به معنی مشهور در میانه جسم و جسمانیّات می باشد و اگر مجازاً گویند که اشیاء همگی حاضرند در نزد نفس, مراد این معنی خواهدبود که هیچ یک از اشیاء غایب نیستند, از نظر نفس عاقله… پس حاضربودن اشیاء, ظاهربودن آنها است مرنفس عاقله را نه حضور به معنی مشهور, چه حضور اشیاء در نزد نفس شبیه است به حضور معلول نزد علّت.)۱۱۰

وی تجرّد قوّه خیالی را برخلاف صدرالمتألّهین نفی می کند۱۱۱ و معتقد است: موضوع فلسفه نمی تواند ذات واجب باشد, چراکه:

(حضرت واجب الوجود, تعالی شاءنه, داخل در تحت هیچ علمی از علوم نیست و نمی تواندبود, حتی در علم الهی همچنان که مشهور است داخل نمی تواندبود, چه موضوع علم الهی چنان که مقرّر شده است مفهوم وجود به معنی مشهور است و از تقریر گذشته معلوم شد که واجب الوجود, تعالی شاءنه, خارج است از این مفهوم, پس چگونه داخل در علم الهی تواندبود؟ بلی نهایت آنچه در علم الهی ثابت تواندشد و می شود, اثبات اوست, تعالی شأنه.)۱۱۲

۳.میرزامحمّدحسین طبیب قمی

وی برادر بزرگ تر قاضی سعید قمی بود و همراه او به درس ملاّرجبعلی تبریزی حاضر می شد. او نیز همچون برادرش از پزشکان ویژه شاه عبّاس ثانی بوده که پس از فوت وی از منصب خود برکنار و به قم تبعید می گردد, ولی پس از مدّتی در آغاز سلطنت شاه سلیمان, بار دیگر به اصفهان فراخوانده و در دربار به درمان گری مشغول گردیده است و سرانجام در اصفهان,چشم از جهان فرو بست.

از وی تفسیری حجیم به زبان فارسی بر قرآن کریم باقی مانده (دربردارنده چهل هزار بیت کتابتی) که نمایانگر بسیاری دانشهای او تواندبود. شرح حال گسترده و دراز دامنی از ایشان در دست نیست و شرح حال کوتاهی که در ریاض العلماء, ۲/۲۸۴, هدیه الاحباب,صفحه ۲۰۶, و الکواکب المنتشره, صفحه ۲۱۵, ذکر شده, نکته های تازه ای دربر ندارد. در الذریعه, ۴/۲۷۲, نسخه ای از تفسیر قرآن وی معرّفی شده که در نجف در کتابخانه شخصی شیخ محمّدرضا نائینی موجود بوده است.

در جنگی خطی از علم الهدی محمّدبن ملاّمحسن فیض کاشانی که دربردارنده مکتبهای ملاّمحسن فیض و علم الهدی فرزندش است, نامه ای وجود دارد خطاب به محمّدسعید قمی در تسلیت فوت علامی محمّدحسین که به احتمال زیاد منظور میرزامحمّدحسین طبیب قمی, برادر بزرگ تر قاضی سعید قمی است. (این مجموعه خطی از مخطوطات کتابخانه آیت الله نجفی مرعشی است).

۴. شیخ علی قلی خان ترکمانی اصفهانی قمی خلجی (۱۰۲۰ , م: پس از ۱۰۹۷ هـ.ق.)

وی فرزند امیرقرچغای خان قوللر آقاسی از نزدیکان شاه عبّاس صفوی (م: ۱۰۳۸) و از فرماندهان سپاه او بوده است که پس از انتقال پایتخت صفویّه از قزوین به اصفهان در سال ۱۰۰۶ وی نیز به همراه شاه عبّاس به اصفهان مهاجرت می کند. او به سبب راست کرداری و دلیری و هوش و فداکاری در سال ۱۰۲۶ به امیرالامرایی و حکومت آذربایجان و در ۱۰۲۸ به حکومت خراسان و سدانت روضه رضویّه و تولیت موقوفات امام رضا(ع) انتخاب می شود. شاه عبّاس به این سردار رشید خود علاقه فراوان داشت و همیشه او را (آقا) خطاب می کرد. وی, در ۱۰۳۴ در خراسان به قتل رسیده است.

امیرقراچغای خان, بزرگ و سرسلسله یکی از خاندانهای معروف ایران به نام آل ترکمانی بوده که در نواحی قزوین و اصفهان و خراسان و قم, بزرگان و فضلای فراوانی از ایشان بروز کرده است.۱۱۳

سه تن از فرزندان وی در منابع رجالی معرّفی شده اند:

۱. شیخ منوچهرخان, فرزند بزرگ او که خود از شاگردان علاّمه محمّدتقی مجلسی اول بوده است. وی پس از فوت پدر, جانشین او در حکومت خراسان و متولّی آستان قدس رضوی می گردد.

۲. محمّدعلی خان, فرزند کوچک او و والد شیخ محمّدکاظم خان ترکمانی, از احوال او اطّلاعی در دست نیست, ولی فرزندش محمّدکاظم خان, ساکن قم بوده و به درس عموی خود, علی قلی خان حاضر می گشته و در سال ۱۰۷۰ مجموعه ای از رساله های فلسفی او را استنساخ کرده است.۱۱۴

۳. شیخ علی قلی خان, فرزند میانی قراچغای خان, از بزرگان فلاسفه الهی و عرفای ربّانی و از نویسندگان بسیار آثار و محققان باریک اندیش بوده که با توجّه به نوشته خود در منطقه علی قلی خان در سال ۱۰۲۰ متولّد شده است.۱۱۵ پس از قراءت مقدّمات علوم دینی در اصفهان به محضر اساتیدی چون ملاّشمسا گیلانی (م: پیش از ۱۰۶۴), ملاّمحمّدتقی مجلسی (م: ۱۰۷۰), ملاّرجبعلی تبریزی (م: ۱۰۸۰) و آقاحسین خوانساری (م: ۱۰۹۸) حاضر شده به فراگیری علوم معقول و منقول پرداخت, تا این که در هر دو رشته به مراتب والایی دست یافته خود به تدریس در حوزه اصفهان مشغول گردید. پس از چندی از جانب ملوک صفوی تولیت موقوفات آستانه مقدّسه حضرت معصومه (س) را در قم به عهده گرفته و در قم سکونت ورزید که در آن جا نیز حوزه تدریس حکمت و فلسفه داشته, هرچند از شاگردانش جز فرزندش شیخ مهدی قلی خان (واقف و متولّی مدرسه خان که تاکنون به نام همو در قم شهرت دارد)۱۱۶ و پسر برادرش شیخ محمّدکاظم خان بن محمّدعلی خان, کسی را نمی شناسیم.

نوشته ها و کتابهای علی قلی خان

آثار بسیاری در زمینه های گوناگون: منطق, فلسفه و کلام از ایشان باقی مانده که در این جا به ترتیب حروف الفبا و با شرحی اندک درباره هر اثر یاد می شود:

۱. احیاء حکمت: دوره پردامنه و گسترده ای از همه بابهای طبیعی و الهی حکمت در بیش از ۳۰ هزار بیت کتابتی. این کتاب توسط دفتر نشر میراث مکتوب زیر چاپ است.

۲. الایمان الکامل یا رساله ایمان و کفر: در معرفت ایمان و شرح حدیث نورانیّت, شامل یک مقدّمه و سه مقاله و هفت فصل به فارسی که در ذی القعده ۱۰۸۷ نوشته شده است. نسخه ای از این رساله در کتابخانه دانشکده الهیات تهران موجود است.۱۱۷

۳. التعلیقات علی شرح الاشارات للطوسی: وی این تعلیقات را به جهت فرزندش مهدی قلی خان به فارسی نوشته و نسخه ای ناقص از آن در کتابخانه ملّی ملک موجود است.۱۱۸

۴. التمهیدات فی الفلسفه: که او خود در نگارشهایش بدان اشاره می کند.۱۱۹

۵. التنقیحات: اسم این کتاب را خودِ او در بعضی از آثار و نوشته هایش ذکر کرده است.۱۲۰

۶. خزائن جواهرالقرآن در تفسیر آیات فلسفی, کلامی و اخلاقی قرآن: وی در مقدّمه خزائن نوشته که پس از دیدن آیات الاحکام مقدّس اردبیلی و قصص الانبیاء راوندی, تصمیم به جمع و تفسیر تمام آیات قرآن در گزاره های توحید, ایمان, احکام, قصص و مواعظ و حکم, آیات خلق سموات و ارض و آیات راجع به رجعت و برزخ و حشر و جنّت و نار و نیز ذکر روایات مفسّر این آیات گرفته و جلد اول این تفسیر را در رمضان ۱۰۸۳ شروع کرده. کلّ تفسیر در ۴ جلد بوده که هر جلدی دربردارنده خزائنی و در هر خزینه پاره ای فصول وجود داشته است و در آن از میرداماد, ملاّصدرا و فیض کاشانی, میرزاابراهیم همدانی, شهید ثانی, ابن کمونه, ابن رشد و اثولوجیا یاد شده است. نگارش این کتاب در سال ۱۰۸۸ به پایان رسیده و چندین نسخه از آن در کتابخانه های ایران موجود است, از جمله نسخه شماره ۱/۱۸۱۸ دانشگاه تهران و نسخه های کتابخانه آیت الله نجفی مرعشی و نسخه آستانه حضرت معصومه(س) که به خطّ نسخ نویسنده است و توسط فرزندش محمّدمهدی قلی بیک در ربیع الاول ۱۱۲۳ وقف مدرسه خان شده و بعدها از آن مدرسه به آستانه قم منتقل شده است.۱۲۱

۷. رساله در علم اجمالی و تفصیلی واجب: در ۹ مقاله به فارسی که دفتر نشر میراث مکتوب قصد چاپ آن را دارد و نسخه اصل آن در کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران به شماره۱/۳۲۳۵, موجود است.

۸. رساله مختصره حدودات و قانونات در بیان تعاریف فلسفی: این رساله هم توسط میراث مکتوب زیر چاپ برده است.۱۲۲

۹. رساله فی العلم: در ماهیت و اقسام علم و نیز بحث از علم الهی برابر دیدگاههای حکما. نسخه ای از آن در مجموعه شماره ۱۸۱۸, دانشگاه موجود است, حدود چهار صفحه و مختصر.۱۲۳

۱۰. زبورالعارفین و براق العاشقین: کتابی است عرفانی در حقیقت نفس و مراتب سیر و سلوک, دارای مقدمه و چهار زبور و خاتمه به فارسی و نسخه ای از آن جزء نسخه های اهدایی مقام معظّم رهبری به آستان قدس رضوی است.۱۲۴

۱۱. سبعه سماویه یا تعلیقات به فارسی شامل هفت تعلیقه در عرفان و سلوک: وی این رساله را سال ۱۰۶۹ نوشته و نسخه ای از آن, مجموعه نسخه های اهدایی مقام معظّم رهبری به آستان قدس رضوی است.۱۲۵

۱۲. شرح اثولوجیا فی تمهیدات و مقدمات: در حکمت و به زبان فارسی و دارای حدود ۱۵۰۰۰ بیت است. شاید این کتاب همان کتاب ردیف ۴ باشد. شرح اثولوجیا نیز, توسط دفتر نشر میراث مکتوب چاپ خواهدشد.

۱۳. شوق نامه عبّاسی: در شرح ابیاتی از مثنوی مولوی که به نام شاه عبّاس صفوی و به فارسی نوشته شده, نسخه ای از آن در مجموعه شماره ۴۰۹۷ کتابخانه ملک تهران موجود است.۱۲۶

۱۴. الصلوات: وی متن صلواتها و درودهایی را در سلام و درود به ائمّه(ع) انشاء کرده و نسخه ای از آن در مجموعه ۱۸۱۸ کتابخانه مرکزی دانشگاه موجود است, متنی مختصر و حدود یک برگ.

۱۵. فرقان الرائین و تبیان الحکمتین (و یا بنیان الحکمتین): در فرق بین حکمت قدمای فلاسفه همچون افلاطون و ارسطو و حکمت پسینیان مانند فارابی و ابن سینا و میرداماد و در آن ۲۴ مسأله اختلافی میان این دو دسته را ذکر کرده. وی در این رساله حدوث دهری را اختیار می کند. نسخه اصل این رساله در کتابخانه شخصی صالحی شهیدی در کربلا وجود دارد.۱۲۷

۱۶. مرآه المثل: در اثبات عالم مثل عقلیّه و خیالیّه مستغنی از ماده و موضوع, این رساله در دفتر نشر میراث مکتوب زیر چاپ است. تاریخ نگارش این اثر, اواخر سال ۱۰۶۲ قمری است.

۱۷. مرآه الوجود و الماهیه: به فارسی در یک مقدّمه و ۱۴ مقاله و آن را در ۴۶ سالگی در سال ۱۰۶۶ نگاشته است.

نسخه ای از این رساله در مجموعه شماره ۳۲۳۵ کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران وجود دارد و در ضمن دفتر نشر میراث مکتوب به چاپ آن همت گمارده.

۱۸. مزامیرالعاشقین: گزیده ای است از زبورالعارفین همو, در یک مقدّمه و سه باب. مطالب آن نیز در عرفان و کیفیت سیر و سلوک است. نسخه ای از آن در کتابخانه مدرسه عالی شهید مطهّری (سپهسالار سابق) به شماره ۶۵۶۷ و نسخه دیگری در کتابخانه مجلس شورا به شماره ۵۹۳۶ موجود است.۱۲۸

۱۹. منطق علی قلی خان: به فارسی و به روش ارسطو, در چهار کتاب, در سال ۱۰۷۶ هنگامی که ۵۶ ساله بوده, آن را نگاشته است. وی در این رساله که آن را به جهت فرزندش محمّدمهدی خان نوشته, علاوه بر نقل سخنان ارسطو و گفتار مفسّران و شارحان کتابهای او, مطالب فراوانی از ابن سینا, علاّمه حلّی و میرداماد یاد و تحقیق کرده است. ممکن است این رساله جزئی از احیای حکمت او باشد. نسخه ای از آن در کتابخانه آستان قدس رضوی به شماره ۱۱۲۰ و نسخه دیگری در مجموعه شخصی سیّدمهدی لاجوردی در قم موجود است. شایان ذکر است که این رساله هم توسط دفتر نشر میراث مکتوب به چاپ خواهدرسید.

۲۰. حواشی بر رساله صناعیّه میرفندرسکی.

۲۱. حواشی بر ترجمه رسالهالنفس ارسطو از افضل الدّین کاشانی.

۲۲. حواشی بر مبادی آرای اهل مدینه فاضله.

سه رساله ردیف ۲۰ تا ۲۲ همگی ضمن مجموعه خطّی شماره ۲۵۷۹ کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران است. این مجموعه که دربردارنده ۵ رساله فلسفی از پیشینیان است, همگی به خط علی قلی خان بوده و بر سه رساله بالا حواشی توضیحی و تفسیری نگاشته است.

ییادآوری: پس از سامان دهی و ترتیب فهرست بالا به اسامی چند کتاب دیگر از علی قلی خان دست یافتم که ذکر می شود:

۲۳. الاربعون حدیثاً: به عربی و در ۲۷ جمادی الاولی ۱۰۹۷ نگارش شده. نسخه ای از آن همراه مجموعه ۱۳۶ د, کتابخانه ٌ دانشکده الهیات تهران موجود است.۱۲۹

۲۴. کمال محمّدی, افندی در ریاض العلما از آن یاد کرده است.۱۳۰

۲۵. مرات جنّت و نار در معرفت احوال نفوس انسانی و مراتب دو قوس صعودی و نزولی آن: از این رساله در یادداشتی روی برگ آغاز نسخه خزائن جواهرالقرآن آستانه قم یاد شده و گویا همانی باشد که علی قلی خان خود در مقدّمه رساله علم خود از آن با وصف (رساله در مسأله حقیقت نفس ناطقه و قوای او و سعادت و شقاوت و وصول آن به اقصی کمالات و سعادات و نجات از شقاوات) یاد می کند (نسخه ۳۲۳۵ دانشگاه تهران). از این رساله نسخه ای به شماره ۹۰۴۹ در مجلس شورا و نسخه دیگری در کتابخانه مدرسه آیت الله گلپایگانی قم (فهرست نسخ خطی مدرسه گلپایگانی ۳/۱۰۳) موجود است که به رساله نفس انسان نامیده شده است.۱۳۱

۲۶. رساله ای درباره فرشتگان و ملائکه.۱۳۲

۲۷. رساله وحدت و هویّت و شیئیّت حقّه: در انحصار مصداق و منشأ انتزاع مفهوم هویّت و شخصیت صادقه اعتباریّه ذهنیّه در ذات مقدّس باری, به مسلک انبیاء و حکمای الهی و به مسلک عوام صوفیّه و سوفسطائیان. نگارش این رساله در ذیحجّه ۱۰۸۳ ق به پایان رسیده است.۱۳۳

۲۸. رساله سعدیّه فی تهافت الصوفیه: نام این رساله در خاتمه رساله بالا (وحدت و هویّت و شیئیّت حقّه) آمده است.۱۳۴

۲۹. ضیاءالعابدین: نسخه ای از آن در کتابخانه آیت الله نجفی مرعشی به شماره ۶۶۰۲ موجود است.

۳۰. هدایهالظالّین و تقویه المؤمنین: از این اثر در الذریعه ۲۵/۱۷۹ نام برده شده است.

۳۱. گزیده جاویدان خرد مسکویه رازی: به عربی نوشته شده است.۱۳۵

۳۲. نزهه الزاهدین و تحفهالعابدین: از این اثر هم در الذریعه ۲۴/۱۱۷ یاد شده است.

۵. مولی محمّدشفیع اصفهانی (حسینی).

در ریاض العلماء۲/۲۸۴, وی را از شاگردان ملاّرجبعلی تبریزی, یاد شده و اطّلاع دیگری در این زمینه داده نشده است شاید وی همانی باشد که در الذریعه, جلد ۳, رقم ۱۰۰, کتابی به نام بحرالفوائد و عقدالفرائد در ۵ جلد و نگارش شده به نام شاه عبّاس ثانی از او معرّفی شده است. این کتاب یک دوره دائرهالمعارف موضوعی در علوم و فنون مختلف است.

۶. میرسیّدمحمّدیوسف طالقانی قزوینی (م: حدود ۱۰۹۸ ق)

از شاگردان برجسته حکیم ملاّرجبعلی تبریزی است که پس از استاد, خود حوزه تدریس علوم فلسفی به سبک و سیاق مکتب ملاّرجبعلی تبریزی داشته است. از شاگردان او مولی محمّدباقربن ایلدر است که به خطّ خود در حاشیه نسخه ای از (المعارف الالهیّه) مطلبی را به نقل از استادش ذکر می کند بدین شرح:

(… حدثنی استادی السید العالم العادل الفاضل العامل المیر محمدیوسف الطالقانی الذی هو ارشد تلامیذ المولی رجبعلی, ان الکتاب لاستاده و کان یکتبه (ای الپیرزاده) من املاء استاده شیئاً فشیئاً مما یملیه کل یوم علی تلامیذه و بعد وفاته انتشرت النسخه باسم پیرزاده….)۱۳۶

استاد عبدالحسین شهیدی صالحی در گاهنامه نسیم (کتاب اوّل/۱۶۵) درباره با ایشان مطالبی نگاشته که خلاصه آن را در این جا نقل می کنیم:

(… آخوند سیّدمیرمحمّدیوسف طالقانی قزوینی (م:حدود ۱۰۹۸ هـ. ق) از ارباب حکمت و اعاظم فلاسفه مدرسه قزوین در عصر صفوی است. مقدّمات علوم اسلامی و فنون و ادب را نزد افاضل علمای قزوین کامل کرد و به علّت گرایش زیاد به حکمت و فلسفه راه اصفهان را در پیش گرفت و به حوزه درس آخوند ملاّرجبعلی تبریزی پیوست. ایشان که از شاگردان برجسته او بود, پس از دست یافتن به اوج مباحث عقلی به زادگاه خود, قزوین بازگشت و کرسی تدریس و رهبری را به دست گرفت و آوازه ای بلند یافت و طلاّب علوم دینی و عشّاق فلسفه از اطراف و اکناف به حوزه درسی او پیوستند و نزد اهل فضل به تحقیق و تدقیق و قدرت بیان و نوآوریهای ظریف و پژوهشهای عمیق شهرت یافت. احاطه او به علوم عقلی و نقلی و آرای پیشینیان, حوزه او را رونق خاصّی بخشیده بود. وی که مخالف مکتب صدرایی و از پیروان مکتب استادش ملاّرجبعلی است, با همنام خود مولی محمّدیوسف الموتی قزوینی, شاگرد صدرالمتألّهین شیرازی مباحثه ها و مجادله هایی داشتند. آثار و حواشی فلسفی که از شاگردان این دو برج عالی فلسفه در قزوین باقی مانده, عظمت مدرسه فلسفی قزوین را در این مقطع زمانی منعکس می کند. از
آثار دیده شده میرمحمّدیوسف طالقانی رساله ای در عرفان و رساله دیگری در دفاع از دیدگاهها و مکتب استادش ملاّرجبعلی تبریزی در مقابل فلسفه ملاّصدرا و حکمت متعالیه است.)

۷. ملاّحسن لنبانی دیلمانی گیلانی اصفهانی (م: ۱۰۹۴هـ. ق.)

از شاگردان برجسته ملاّرجبعلی تبریزی که در گوهر و نژاد, از مردم دیلمان لا هیجان است و در محلّه لنبان اصفهان سکونت داشته. وی از مدرّسان مسجد جامع کبیر شاه عبّاس ثانی بوده و به دلیل متّهم شدن به صوفیگری, رساله ای در ردّ این اتّهام نگاشته است. او همچنین شرحی بر مثنوی مولانا نگاشته است.۱۳۷

آقابزرگ تهرانی درباره او نوشته است:

(حسن الدیلمانی اللنبانی بن علی بن حسن الجیلانی الاصفهانی و لنبان احدی محلات اصفهان, قال فی الریاض: انه کان حکیماً ماهراً فی العلوم الحکمیه, مائلاً الی المراتب العرفانیه, معتذراً عن هفوات الصوفیه, مستصلحاً لعقائد هم الکشفیه… و اختل دماغه اواخر عمره و توفی فی هذه الاعصار, و ترجمه القزوینی فی تتمیم الامل و وصفه بانه کان من الفضلاء المشهورین و العلمأ المعروفین علی مشرب الصوفیه. اقول: و هو و الدالحسین بن الحسن اللنبانی شارح الصحیفه….)۱۳۸

۸. حکیم ملاّعبّاس مولوی (م: پس از ۱۱۰۱هـ.ق.)

از حکمای زبده و معاصران شاه سلیمان صفوی بوده که از محضر ملاّرجبعلی اصفهانی استفاده برده است.

آقابزرگ تهرانی درباره وی می نویسد:

(… عبّاس المولوی الحکیم, تلمیذالفیلسوف رجبعلی التبریزی و زمیل الدرس مع القاضی سعید القمی, دافعان عن استادهما المذکور فی القول باشتراک الوجود لفظاً, خلافاً لمدرسه صدرا الشیرازی….)۱۳۹

اطّلاع زیادی از زندگانی او در دست نیست, تنها می دانیم که ساکن اصفهان و از نزدیکان شاه صفی, نامیده به سلیمان صفوی (م: ۱۱۰۵هـ.ق.) بوده و پاره ای از نگارشهای خود را به وی اهدا کرده است. از آثار او این کتابهای را می شناسیم:

۱. الفوائد الاصولیه السلیمانیه: در اثبات حقّیّت اسلام و مذهب شیعه اثنی عشری. وی این رساله را در ۱۰۸۴ به نام شاه سلیمان صفوی نگاشته و هرچند نسخه ای از آن تاکنون به دست نیامده, ولی او خود در نگارش دیگرش: انوار سلیمانی, به این کتاب و موضوع و سال نگارش آن اشاره کرده است.۱۴۰

۲. اصول الفوائد: در تحقیق و بیان مسائل اساسی فلسفی که در آن به دفاع از عقاید و آرای استادش ملاّرجبعلی تبریزی پرداخته است. وی در این کتاب, از اثولوجیا, ابن سینا, ابی البرکات, خواجه نصیر طوسی و دیگران مطالبی نقل می کند و آن را در ذی الحجّه ۱۰۹۷ به پایان برده است. نسخه ای از این کتاب جزء کتابهای اهدایی مشکوه به کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران, به شماره ۳۳۱ بوده است به خطّ نسخ که در سال ۱۱۱۴ استنساخ و مقابله شده است.۱۴۱

۳. المناظرات: در جمع و ترجمه و شرح مناظرات حضرت محمّد(ص) و ائمّه(ع) و سایر علمای اعلام با مخالفان و دشمنان از فرق و دسته های گوناگون و مشتمل بر ۶۲ فصل است. وی در سال ۱۰۹۷ این کتاب را تدوین کرده است و دو نسخه از آن در الذریعه معرّفی شده است. نسخه دیگری نیز به شماره ۲۴۸۵ در کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران موجود است.۱۴۲

۴. انوار سلیمانی: این کتاب تحریر جدید و کامل تری از همان کتاب مناظرات است. نویسنده, خود در مقدّمه انوار سلیمانی می نویسد:

(… تا این که در سال ۱۰۹۷ به اقبال حضرت شاهی موفّق گردیده, قدری از آن مناظرات را به دست آورده به زبان فارسی ترجمه کرد و چون هنوز ناقص بود و قابل نظر کیمیا اثر اعلی حضرت نبود, عجالتاً آن را جهت انتفاع عام خلایق کتابی ساخت… و بعد از آن در این سال ۱۱۰۱ آنچه در نظر بود, بعد از تفحّص و تجسّس (ظ) تمام به دست آورد و هریک را توضیحی که در خاطر قاصر داشت داد و به نام نامی و اسم گرامی نوّاب اشرف اقدس اعلی گردانید و چون هریک از این مناظرات نوری است که دل طالبان ایمان و ایقان را منوّر می گرداند, این کتاب را مسمّی به انوار سلیمانی ساخت….)

این کتاب درواقع ترجمه مناظره ها و گفت و گوهای موجود در احتجاج طبرسی را به همراه مناظره های دیگری که نویسنده به قدر توان و تلاش و جست وجوی خود از جاهای دیگر به دست آورده , در بر می گیرد و موردهای دشوار را نیز شرح کرده است.

وی در ۲۴ ذی القعده ۱۱۰۱ نگارش آن را به پایان رسانده است. نسخه ای نفیس از آن به خطّ نسخ خوش حبیب الله بن مولانا یحیی همدانی که در سنه ۱۱۰۲ استنساخ شده در کتابخانه مدرسه عالی شهید مطهّری۱۴۳ و نیز نسخه ای که از ابتدا و انتها ناقص است, در کتابخانه مسجد اعظم قم,به شماره ۸۸۵, موجود است. همچنین در کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران نسخه ای از آن به شماره ۱۸۲۲ و به خطّ نسخ محمّدشفیع در ۱۱۰۳ موجود است. کاتب که گویا مرید نویسنده است, او را بسیار می ستاید و از او به نام مولی دده عبّاس مولوی نام می برد. انوار سلیمانی نیز, همانند تحریر اوّل آن (المناظرات) مشتمل بر ۶۲ فصل است. در کتابخانه آستانه حضرت معصومه (س) نسخه ای از شرح اشارات خواجه نصیر طوسی موجود است که کاتب آن محمّدطاهربن حاج محمّدقلی نیریزی در ذیقعده ۱۰۷۵ در خدمت عبّاس مولوی در اصفهان کتابت کرده است.۱۴۴

۹. ملاّمیرمحمّداسماعیل حسینی خاتون آبادی اصفهانی

مشهور به مدرّس (۱۰۳۱ ـ ۱۱۱۶ ق.)

سیّداسماعیل بن محمّدباقربن اسماعیل بن میرعمادالدّین محمّد (مدفون در خاتون آباد که یکی از قراء قدیمی اصفهان بوده و به واسطه گسترش شهر, اکنون در داخل اصفهان واقع شده است), در ۱۶ ربیع الثّانی ۱۰۳۱ متولّد شده و در سال ۱۱۱۶ دار فانی را وداع گفته است. وی از دانشمندان ذوفنون قرن ۱۱ و اوایل ۱۲ است که سرگذشت و فهرست نوشته هایش به طور کامل در مصادر و منابع رجالی نیامده است. او در دانشهای گوناگون: حکمت, فلسفه, تفسیر, حدیث, فقه و… مهارت داشته و بویژه در ریاضیات و نجوم, ژرف اندیش و صاحب نظر بوده است. وی در مسجد جامع بزرگ عبّاسی (که اینک به مسجد امام معروف است) عهده دار تدریس و ارشاد و امامت بوده و به (مدرّس جامع سلطانی) مشهور شده بود. او خود نزد استادان بسیاری در حوزه علمیه اصفهان, چون: ملاّمحمّدتقی مجلسی اوّل, ملاّرفیعا نائینی, سیّدمحمّدصاحب جوامع الکلم و ملاّرجبعلی تبریزی حاضر شده و متنهای گوناگون علمی را فرا گرفته است. در اجازه ای که به سیّدمحمّد نامی داده است, سلسله مشایخ اجازه خود را از مجلسی اوّل و مولانا رفیعا نائینی به بزرگان علمای شیعه و ائمّه(ع) می رساند.

آقابزرگ تهرانی, به نقل از برخی منابع رجالی مطالب مفیدی را نقل کرده که فشرده و اجمالی از آن را در این جا می آوریم:

(… محمد اسمعیل الخاتون آبادی الثانی… کان ینتسب الی الحسن الافطس…, قال عبدالنبی القزوینی: کان من العلمأ المشهورین بالفضل و المعروفین بالتحقیق و الحق انه غاص فی الاغوار و تعمق فیها… له شرح مبسوط علی اصول الکافی و حواشی مدونه علی شرح الهیات الاشارات و متعلقاته و رسائل متعدده فی الحکمه و غیرها,۱۴۵ و قال عبدالکریم الجزی: له تفسیر کبیر فی اربعه عشر مجلداً و دفن فی تکیه خاتون آبادی بتخت فولاد,۱۴۶ و قد فصّل افراد هذه العائله فی (شجره نامه خاتون آبادی) المؤلفه سنه ۱۱۳۹ و ذکر اخوه المترجم له… و اولاده… و قال: کان هو مدرسا بالجامع العباسی و ولد میرمحمدباقر مدرساً بالجامع المذکور و المدرسه الجدیده السلطانیه و فصل اعقابهم, و قال عبدالله الموسوی الجزائری الشوشتری فی اجازه الکبیره ان… جده المحدث السید نعمهالله الجزائری من تلامیذ میراسمعیل صاحب الترجمه, و عن جامع الرواه فی ترجمته انه: سید جلیل القدر عظیم المنزله, دقیق الفطنه, صالح الدین, فاضل کامل عالم بالاخبار, مدالله تعالی عمره و شرفه….)۱۴۷

کتابها و نگارشهای خاتون آبادی

وی با وجود این که آثار فراوانی از خود برجای نهاده و برخی از آنها خود, چندین جلد را دربردارند, تاکنون در هیچ یک از منابع موجود فهرست دقیق و گسترده ای از نگارشهای او ترتیب داده نشده است. به همین دلیل نگارنده,آنچه را که به دست آورده ام, به صورت الفبایی در این جا ذکر می کنم:

۱. انموزج العلوم: به عربی, خاتون آبادی تصمیم داشته رساله ای دراز دامن, درباره همه دانشهایی که به مدارسه و مباحثه آنها اشتغال داشته, بنگارد, ولی نسخه موجود از آن تنها دربردارنده مسأله اوّل در علم هندسه است و نمی دانیم که آیا به نوشتن دیگر مسائل و دانشها موفّق شده یا خیر؟ وی در قسمت موجود, بخشهایی از رساله هندسی آقاحسین خوانساری را نقل و نقد و رد می کند. نسخه اصل آن به خطّ نویسنده در مجموعه ای به شماره ۳۴۵۳ در کتابخانه مجلس شورا موجود است.۱۴۸

۲. التعلیقات: به عربی, در مسائل گوناگون: فلسفی, ریاضی و طبّی. در این رساله بارها از استادش ملاّرجبعلی تبریزی به عنوان (الاستاد الرّجب المرجّب) یاد می کند و گاهی در برخی مقوله ها, دیدگاههای او را نمی پذیرد. نسخه اصل این رساله نیز در مجلس شورا به شماره ۳۴۵۳ موجود است.۱۴۹

۳. تفسیر مفصّل و کبیری بر قرآن مجید:به فارسی, این تفسیر که به گفته عبدالکریم گزی در ۱۴ جلد بوده است, تاکنون به طور کامل یافت نشده, تنها بخشهای مربوط به تفسیر سوره های: جمعه, تغابن, طلاق و قدری از تحریم به خطّ نویسنده, در مجلس شورا, همراه مجموعه ۳۴۵۳ نگهداری می شود.۱۵۰

۴. تنقیح المقاصد: کتابی است بزرگ و گنجادار در بیان اصول عقاید و نسخه ای از آن در مجلس شورا موجود است.۱۵۱

۵. جامع الاخبار و الفتاوی: نسخه ای از آن نمی شناسیم, ولی خاتون آبادی در آغاز تفسیر سوره جمعه از این نوشته خود (که با توجّه به نام آن باید کتاب بزرگی باشد) یاد کرده است.

۶. حاشیه الهیات شفا: که به ق

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.