پاورپوینت کامل سالشمار زندگی امام خمینی;بخش نخست ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل سالشمار زندگی امام خمینی;بخش نخست ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل سالشمار زندگی امام خمینی;بخش نخست ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل سالشمار زندگی امام خمینی;بخش نخست ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :

۴۳۲

سخن از معجزه قرن و شخصیت وارسته ای مانند امام
خمینی,آسان نیست, انسانی که در هر زمینه اسوه و الگو بود.

از نظر علمی والا, بر علم فقه و اصول چیره, با فلسفه و
عرفان همدم, با رجال و درایه آشنا, با علم اخلاق همراه و
به آن آراسته. شب زنده دار بود و به مستحبات اهتمام می
ورزید. مسائل را خوب می شناخت. دردهای سیاسی, اجتماعی
کشور ایران را خوب دریافته بود و برای درمان آن هم راه حل
داشت. هم دشمن را خوب می شناخت و هم دوست را به خوبی در می
یافت. او, در اوج دوران هراس انگیز رضاخانی رشد کرد و
بالید و تجربه اندوخت و در دوران محمد رضا پهلوی تجربه خود
را به کار گرفت و حکومت شاهنشاهی را واژگون و نظام
اسلامی را بنیاد نهاد. و در این راه آزارها دید

و تبعید شد; اما نهراسید و هیچ گاه نترسید. این شخصیت را
باید شناخت با دوران زندگی او آشنا شد, زمینه های رشد وی
را ریشه یابی کرد, معلمان و استادان او را شناخت و به دیگران
شناساند.

ما در این مقاله بر آنیم که گوشه هایی از زندگانی پرفراز
و نشیب امام خمینی را به مناسبت صدمین سال تولد آن عزیز, در
این سال ۱۳۷۸ که سال امام خمینی نامیده شده, بشناسیم و
بشناسانیم.

مراحل زندگی ایشان را می توان به شش دوره تقسیم کرد.

۱. از تولد تا ۱۹ سالگی در خمین.

۲. دوران تحصیل در حوزه اراک.

۳. ورود به قم تا سال ۱۳۴۱.

این دوره چند برهه مهم دارد:

الف. از ورود تا آغاز تحصیل نزد آقای شاه آبادی.
ب. دوران تحصیل در محضر مرحوم شاه آبادی و تدریس فلسفه, فقه
و اصول.

ج. ورود آقای بروجردی به قم و تدریس سطوح عالیه توسط امام
تا آغاز مبارزه.

۴. آغاز مبارزه آشکار از سال ۱۳۴۱ تا ۱۳۴۳ در ایران.

۵. دوران تبعید در ترکیه, نجف و رحل اقامت در پاریس.

۶. دوران بازگشت به ایران و پیروزی انقلاب اسلامی ایران,
تا رحلت.

آگاهیهای ما از دوره نخست زندگی امام, اندک و دوره دوم
نیز, کوتاه و برهه ای است.

از دوره چهارم و پنجم, دانستنیها و آگاهیهای مناسبی در
دسترس است و کتابهایی نوشته شده اما باز هم نیاز به بررسی
دارد و دوره ششم, تنها نیاز به نگارش دارد و آگاهیهای
گسترده ای در این باب وجود دارد.

مهم و درخور بررسی دوره سوم زندگانی امام است که شخصیت
ایشان پدیدار می شود و هستی می یابد و شکوفا می گردد. از
این دوره, دو برهه نخست آن , نیاز به بررسی بیش تر دارد که
منابع اندکی در دسترس داریم. برای آشنایی با دوره زندگانی
امام, و خاطره ها, رویدادها, سرگذشتها و دیده ها و شنیده های
امام را از لابه لای سخنرانیها و نوشته های ایشان بیرون می
آوریم و به بازسازی این برهه و دیگر دوره های زندگانی آن عزیز
می پردازیم. در این دوره, شخصیت علمی, سیاسی امام, شکل می
گیرد. می آموزد و می آموزاند, نگاشته های عرفانی خود را عرضه
می دارد, تجربه می اندوزد و در رخدادهای سیاسی, درنگ می
ورزد, جنبشها, مبارزه های سیاسی را پی می گیرد, به دیدن
علمای مبارز می رود, در جریان قیام آنان قرار می گیرد, با
مدرس دیدار می کند, در جلسه های بحث مجلس شورای ملی در
زمان رضاخان برای آگاهی از چند و چون کار, شرکت می
جوید, در جریان مبارزه ها و کارهای آقا میرزا صادق
تبریزی, حاج آقا نورالله اصفهانی, حاج آقا حسین قمی از نزدیک
قرار می گیرد. او, علاقه بسیار به مبارزان و انسانهای تلاش گر
در راه خدا دارد به دیدار یک یک آنان می شتابد به شاگردان خود
نیز سفارش می کند به دیدار آنان بروند. از جمله دیدار, از
محمد تقی بافقی را سفارش می کند.

پس از قیام مردمی گوهرشاد, آقازاده مجتهد خراسانی به
تهران تبعید می شود و در منزلی زیر نظر قرار می گیرد. امام
به دیدن این مرد بزرگ می شتابد و چون همکلام شدن با وی ممنوع
بوده, از دور به تماشای سیمای آن مرد مبارز می ایستد.

دوران ننگین و نفرت انگیز و هراس آلود رضاخانی را زیرنظر
می گیرد و در آن باره می اندیشد. مبارزه, مطالعه های
سیاسی, در جریان اوضاع روز قرار گرفتن, با مبارزان به گفت
وگو پرداختن و … هیچ وی را از آموختن, آموزاندن و نگارش
باز نمی دارد. در فقه, اصول, فلسفه و عرفان هم به آموختن می
پردازد و هم به آموزاندن . پس از درگذشت استادش شیخ
عبدالکریم حائری, حوزه را خالی از مدیر مدبر و زعیمی که
همه چیز بر محور او بچرخد می بیند, به تکاپو می افتد و از
آقای بروجردی که از ناموران حوزه نجف بوده و در آن برهه در
بروجرد ساکن بود, دعوت می کند و با تلاش بسیار زمینه را بر
ورود ایشان, آماده می سازد. پس از آن در راه استوارسازی
مرجعیت ایشان دست به کار می شود و از مشاوران نزدیک وی
قرار می گیرد. امام, روز به روز, گستره حضور سیاسی خود را می
گستراند به آقای کاشانی نامه می نویسد و در راه جلوگیری
از تلاش بهائیان که نماینده صهیونیسم بین المللی هستند تلاش
می ورزد و…او, به دنبال مرجعیت نمی رود, بلکه مرجعیت به
دنبال وی می آید, کم کم در این جایگاه مقدس قرار می گیرد
در سال ۴۱ با زمینه ای که فراهم می شود تلاشهای آشکار
سیاسی خود را می آغازد و پس از اندکی خوش می درخشد و قیام
قهرمانانه او به پیروزی و رهایی مردم از ستم می انجامد.

تلاش ما در این نوشتار بر آن بوده که شرح حال او را, با
استفاده از خاطره ها, شنیده ها و گفته های خود وی و
دیگران, بازسازی کنیم و برهه ای را که گفته می شود و
خاطره ای به آن پیوند دارد, با ذکر تاریخ و بیان رخدادهای
آن, روشن کنیم. گاهی برای به هم پیوستگی رخدادها, به
ناچار مسائل سیاسی آن برهه را ارائه کرده و گاه از
استادان امام خمینی نیز نام برده ایم, بویژه از آقای شیخ
عبدالکریم حائری. رخدادهای دوران زندگانی امام, گاه تاریخ
هجری قمری و گاه هجری شمسی دارند, ما در آغاز تاریخ قمری را
یادآور و سپس آن را با تاریخ شمسی, برابر ساخته ایم. در هر
سال, امکان دارد چند روزی پیش و پس باشد که طبیعی خواهد
بود. در آن جایی که تنها سال آمده, ما در گاه برابرسازی از
سال استفاده برده ایم که در آن برهه چهار تا پنج ماه اختلاف
بوده و گاهی نیز فصل ذکر شده که در برابرسازی یکی از
ماههای آن فصل را با تاریخ قمری, برابر ساخته ایم.

۲۰ جمادی الثانی ۱۳۲۰ه.ق./ اول مهر۱۲۸۱ه.ش.۱

امام خمینی در روز تولد حضرت زهرا(س) در بیستم جمادی
الثانی ۱۳۲۰, چشم به جهان گشوده است از پدری به نام آقا
سید مصطفی, عالم سرشناس و بنام خمین و از مادری به نام
هاجر آغاخانم, دختر آقا میرزا احمد مجتهد خمینی.

پدر امام, آقا سید مصطفی, پس از ازدواج به نجف اشرف, رخت
کشیده است. حضور وی در نجف همزمان بوده با مبارزه ها و
حرکتها و جنبشهای ضد استعماری میرزای شیرازی علیه انحصار
تنباکو. وی, پس از گرفتن اجازه اجتهاد, در سال ۱۳۱۲ه.ق. به
خمین بازگشته و به کارگشائی امور مردم و پاسخ گویی به
مسائل شرعی مردم پرداخته است.۲

پس از چند سال, خداوند به این خانواده فرزندی می بخشد که
نام او را روح الله می گذارند. از آغاز تولد به دستور
پدر, به دایه پرهیزگاری به نام خاور سپرده می شود و شرط
می کنند در دوران شیرخوارگی, تنها از غذایی که از منزل آقا
مصطفی برای وی برده می شود استفاده کند.۳

ذی قعده /۱۳۲۰ اسفند ۱۲۸۱

در این زمان آقا سید مصطفی, برای دیدار با والی اراک و
شکایت از خانهای ستم پیشه و شرور منطقه خمین: جعفر قلی و
میرزاقلی سلطان, به همراه چند تن محافظ, به سوی اراک حرکت
کرده است. در بین راه درگیری بین او و خانهای منطقه رخ داده
که به خلع سلاح سردسته محافظان و شهادت سید مصطفی انجامیده
است. آقا مصطفی در روز شهادت ۴۲ سال داشته و کوچک ترین
فرزند وی, آقا روح الله, کم تر از پنج ماه داشته است.
پس از این رخداد, عمه امام, صاحبه خانم, در خانه برادر
اقامت گزیده و همراه هاجرخانم, به سرپرستی و تربیت کودک
پرداخته است.۴

۴ ربیع الاول ۱۳۲۳ / ۳۰ اردیبهشت ۱۲۸۴ش

صاحبه خانم همراه با عموی هاجرخانم و بچه های خردسال
برادر, برای گرفتن حکم قصاص قاتل, روانه تهران شده و با تلاش
فراوان, توفیق یافته است با صدر اعظم وقت, عین الدوله دیدار
کند و حکم قصاص قاتل را بگیرد. دو سال بعد, در ۴ ربیع الاول
۱۳۲۳ه.ق.برابر با ۳۰ اردیبهشت سال ۱۲۸۴ه.ش. قاتل در میدان
بهارستان, به دار آویخته شده است.۵ اعدام قاتل به دستور محمد
علی میرزا ولیعهد, بوده که پس از سفر مظفرالدین شاه به
فرنگ اداره کشور را بر عهده داشته است.

قصاص میرزا جعفر خان کمره ای, هشداری به مخالفان مسیونوز
و شماری از بازاریان سوء استفاده گر از آشفتگیهای جامعه
نیز بوده است.

محمد مهدی شریف در این باره می نویسد:

(والا حضرت ولیعهد, به واسطه کشتن (سید مصطفی) نام کمره
یی, میرزا جعفرخان کمره یی را در میدان می کشند. این فقره,
اسباب خوف عمومی می شود. به خصوص, نان و گوشت خیلی سخت بود,
فراوان شد.)۶

۱۳۳۵ه.ق.۱۲۹۶/

امام, در کودکی در مکتب خانه ملا ابوالقاسم, به فراگیری
خواندن و نوشتن و قراءت قرآن, و نزد آقا شیخ جعفر و مرحوم
میرزا محمد افتخار العلماء به فراگیری درسهای ابتدایی
پرداخته است. در نوجوانی, عمه مهربان خویش, صاحبه خانم را
از دست داد و پس از وی, مادر دلسوخته وی چشم از جهان فرو بسته
است.۷

۱۳۲۶ه.ق.۱۲۹۷/

دوران کودکی و نوجوانی امام, همراه با ناامنی و حمله های
پی درپی اشرار به خمین بوده است. جنگ جهانی اول, از
سال ۱۹۱۴م.۱۳۳۲/ه.ق., شروع شده و در سال ۱۹۱۸م۱۳۳۶/ه.ق. به
پایان رسیده است و این جنگ خانمانسوز, سبب شده بوده, منطقه
بیش از همیشه ناامن گردد. در سال ۱۳۳۶ه.ق. علی قلی خان
زلکی, دست به شورش زده و روستا و دیه های پیرامون گلپایگان را
غارت کرده است و همزمان با وی, رجبعلی خان در حدود اراک علم
طغیان برافراشته و به غارت خوانسار و کمره پرداخته است.
این هجوم سالهای بعد نیز ادامه داشته است.۸

مردم خمین, به دفاع از شهر و دیار, مال و ناموس برخاسته
اند. جوانها, پیرمردها و نوجوانان, در این روزهای پرخطر و
سرتاسر آشوب, به عرصه دفاع گام گذاشته اند امام خمینی
نیز, در آن زمان که نوجوانی شانزده ساله بود, تفنگ به دست
در کنار دیگر دفاع گران در برابر هجوم, زلقی و رجبعلی قرار
گرفته است خود از این دفاع به نیکی یاد می کند:

(من از بچگی, در جنگ بودم… مورد هجوم زلقی(زلکی)ها
بودیم, مورد هجوم رجبعلی ها بودیم و خودمان تفنگ داشتیم و
من, در عین حالی که تقریبا شاید اوایل بلوغم بود, بچه
بودم, در این سنگرهایی که بسته بودند در محل و اینها می
خواستند هجوم کنند و غارت کنند, آن جا می رفتیم, سنگرها را
سرکشی می کردیم.)۹ و در موردی دیگر در این باره می گوید:

(ما در همان محلی که بودیم; یعنی خمین که بودیم, سنگربندی
می کردیم. من هم تفنگ داشتم, منتها من بچه بودم, به اندازه
بچگیم (بچه شانزده ساله) تفنگ دستمان بود و تعلیم و تعلم
تفنگ هم می کردیم… سنگر می رفتیم و با این اشرار, که
بودند و حمله می کردند و می خواستند بگیرند و چه بکنند
[مقابله می کردیم]… دیگر دولت مرکزی قدرت نداشت و هرج و
مرج بود… یک دفعه هم, یک محله خمین را گرفتند و مردم با
آنها معارضه کردند و تفنگ دست گرفتند. ما هم جزو آنها
بودیم.)۱۰

۱۳۳۷ه.ق./ ۱۲۹۷

امام در این برهه, درسهای حوزوی را شروع کرده و مقدمات را
نزد حاج میرزا مهدی (دایی خود) منطق را نزد حاج میرزا رضا
نجفی خمینی (شوهر خواهر خود) سیوطی, شرح باب حادی عشر,
منطق و مقداری از مطول را نزد برادر بزرگ خود سید مرتضی
پسندیده, آموخته است.۱۱

۱۳۳۹ه.ق.۱۲۹۹/

جهت ادامه تحصیل به حوزه اراک رفته و در حوزه سلطان آباد
اراک که به سرپرستی شیخ عبدالکریم حائری اداره می شده, به
فراگیری دانشهای حوزوی پرداخته است. این مدرسه, حدود سیصد
طلبه داشته و شهریه حوزه در مجموع به ششصد تومان می رسیده
است۱۲ که حکایت از رفاه نسبی طلاب دارد.

مرحوم حائری از شاگردان میرزا حسن شیرازی بوده و در
سال ۱۳۱۸ه.ق. به دعوت محسن اراکی, عالم منطقه سلطان آباد,
به این منطقه آمده و حوزه علمیه آن شهر را بنا نهاده است شش
سال بعد, در سال ۱۳۱۴, همزمان با اعلام مشروطیت در ایران, به
نجف و از آن جا به کربلا هجرت کرده است.۱۳ محسن اراکی,
مشروطه خواه بود که بعد از اعلام مشروطه, به طرفداری از شیخ
فضل الله نوری برخاسته و فرزند وی, در تحصن حضرت عبدالعظیم
شرکت داشته است.۱۴ چنین به نظر می رسد که آقا شیخ عبدالکریم
حائری به این نتیجه رسیده که با وجود جو سیاسی موجود,
امکان پیشرفت حوزه اراک میسر نیست; از این روی به کربلا رخت
کشیده است. بار دیگر در سال ۱۳۳۶ه.ق. از آقای حائری دعوت
شده و ایشان به اراک سفر کرده است. پیام دعوت مردم را آقای
حاج آقا اسماعیل, فرزند محسن اراکی که میزبان نیز بود به آقای
حائری رسانده است.

ایشان پس از ورود به اراک, به تدریس و تعلیم پرداخته و
حدود هشت سال در این شهر ماندگار شده است.۱۵

امام خمینی(ره) در ۱۹ سالگی وارد حوزه اراک شده و منطق را
در محضر آقا شیخ علی محمد بروجردی و آقا شیخ محمد
گلپایگانی, و لمعه را در محضر آقا عباس اراکی فرا گرفته
است.۱۶ حضور ایشان در حوزه اراک, زیاد نبوده; زیرا با هجرت
آقای حائری از اراک به قم ایشان نیز, آن جا را ترک کرده است.

در همین زمان آقای محمد تقی خوانساری از تبعیدگاه هند,
برگشته و در مدرسه سلطان آباد, به تدریس مشغول شده است. وی
به خاطر مبارزاتش در سال ۱۳۳۳ به هند تبعید شده, پس از
چهار سال به خوانسار بازگشته و پس از توقف کوتاهی به سلطان
آباد اراک آمده و به تدریس مشغول گردیده است.۱۷

امام در اراک با آقای خوانساری آشنا شده و گاه در
سخنرانیها, از دوران اسارت وی در هند, نکته هایی را نقل می
کند. شاید این نخستین باری باشد که با عالم فرزانه ای
که علیه انگلستان مبارزه کرده و تبعید شده است, آشنا می گردد.
درباره آقای خوانساری و مبارزه و سختیهایی که وی در این
راه کشیده بود, می گوید:

(در قضیه عراق اگر مجاهدات علماء عراق نبود, پسر سید در
جنگ کشته پسر مرحوم آسید محمد کاظم در جنگ کشته شد. علمای
این جا[ نجف] تفنگ به دوش گرفتند رفتند مقابلت. مرحوم آقای
خوانساری, آقا سید محمد تقی خوانساری, رضوان الله علیه, به
حبس رفت; یعنی گرفتند اسیرش کردند; یعنی با یک عده دیگری
اسیر کردند و بردند به خارج[ هند] و ایشان می فرمودند
که: ما را انگلیسیها می شمردند: یک, دو, سه, چهار, تحویل
یک کس می دادند. آن وقت می گفتند که اینها, آدم خورند
زنگباریهایی بودند, سیاه هایی بودند, آدم می خورند. ما
مامورین انگلیس می شمریم که مبادا شما را بخورند.)۱۸
در یک سخنرانی دیگر در مدرسه فیضیه, که علیه قلمهای مسموم
و مخالفان روحانیت سخنرانی می کند, می گوید:

(این آخوند بود که در جبهه عراق به جنگ رفت و اسیر شد.
همین مرحوم آقای سید محمد تقی, رضوان الله علیه, یکی از
اشخاصی هست که در جبهه رفت و جنگ کرد و مدتها هم اسیر بود
این قدرت را نشکنید, صلاح ملت و کشور نیست….)۱۹

دیدار با چنین شخصیتهایی و شنیدن خاطره ها, قصه ها و غصه
های آنان, هر جوانی را وادار به درنگ و پی گیری
جریانها و رخدادهای سیاسی, اجتماعی می کند. افزون بر این,
امام, مقداری از سطوح را نزد آقا محمد تقی خوانساری فرا گرفته
است.۲۰

۲۲ رجب ۱۳۴۰ / اول نوروز ۱۳۰۱

آقای حایری, در آستانه نوروز ۱۳۰۱, آهنگ قم کرده و بر آن
بوده که هنگام سال تحویل در جوار حضرت معصومه باشد. ایشان
روز ۲۲ رجب از اراک حرکت و ۲۴ رجب, به قم رسیده است. حاج
میرزا مهدی بروجردی, آقا شیخ احمد یزدی و خدمتگزارشان
کربلایی علی شاه, ایشان را همراهی می کرده اند. علما و مردم
قم در ۴ کیلومتری شهر به استقبال ایشان رفته اند. در قم, در
منزل آقای حاج شیخ مهدی پائین شهری قمی که از دوستان قدیمی
ایشان بوده رحل اقامت افکنده است در روزهای عید, بازدید
کنندگان و علمای قم, از جمله محمد تقی بافقی و میرزا محمد
ارباب و دیگران اصرار داشته اند که در قم بماند و ایشان
هم پس از استخاره, این پیشنهاد را پذیرفته و در قم ماندگار
شده است.۲۱ ورود آقای حائری به قم, همزمان بوده با دوران
کودتای رضاخان که در سوم اسفند ۱۲۹۹ه.ش. رخ داده۲۲ و سید ضیاء
به نخست وزیری برگمارده شده است. بعد از مدتی که مرحوم حائری
در قم مستقر شده, حوزه قم را بنیان نهاده است. احمد شاه
قاجار به قم آمده و برای عرض تبریک تاسیس حوزه علمیه قم,
خدمت آقای حائری رسیده است. در همان مجلس, محمد تقی بافقی
از باب ارشاد, امر به معروف و نهی از منکر, نکته هایی را به
احمد شاه, یادآور می شود.۲۳

ذی حجه ۱۳۴۰ه.ق./ مهر ۱۳۰۱

به گفته استاد جعفر سبحانی, از شاگردان امام, ورود امام
به حوزه علمیه قم, چهار ماه پس از ورود آقای حائری بوده۲۴ و
این طبیعی به نظر می رسد; زیرا آقای حائری, برنامه قبلی برای
آمدن به قم نداشته است.

امام در مدرسه دارالشفاء, سکنی گزیده و بخش پایانی مطول را
نزد ادیب تهرانی, مشهور به آقا میرزا محمد علی و مقداری از
سطوح را نزد مرحوم آقای حاج سید محمد تقی خوانساری, فرا
گرفته است.۲۵

این جوان سرزنده و با نشاط با ورود به قم به دیدار علمای
شهر رفته و سیره عملی آنها را مورد مطالعه قرار می دهد.

امام خمینی, در دیداری که در سال ۱۳۶۴ه.ش با طلاب حوزه
علمیه قم, تهران و دیگر شهرستانها داشته, آنان را به
ساده زیستی دعوت کرده و از ساده زیستی علمای قم در آغاز
ورودش به این شهر سخن گفته و الگوی عینی نشان داده است:

(شاید آقایان کمی شان یادشان باشد, در آن وقتی که ما اوایلی
که آمدیم قم, که در آن جا چه اشخاصی بودند. شخص اول قم, در
جهت زهد و تقوا و اینها, مرحوم آشیخ ابوالقاسم قمی, مرحوم
آشیخ مهدی وعده دیگری و شخص نافذ آن جا و متقی, مرحوم
آمیرزا سید محمد برقعی و مرحوم آمیرزا محمد ارباب. همه
اینها را من منزل هایشان رفتم. این که ریاست صوری مردم را
داشت و ریاست معنوی هم داشت, با آن که زاهد بود. در زندگی
مشابه بودند. مرحوم آشیخ ابوالقاسم, من گمان ندارم هیچ
طلبه ای مثل او بود. زندگی اش یک زندگی ای بود که مثل سایر
طلبه ها. اگر کم تر نبود, بهتر نبود, مرحوم آمیرزا محمد
ارباب, که من رفتم مکرر منزلشان, یک منزلی داشت دو سه تا
اتاق داشت, خیلی ساده, بسیار ساده. مرحوم آشیخ مهدی همین طور.

سایرین هم همین طور. عده هم زیاد بودند آن وقت. وقتی انسان
در آن محیط واقع می شد که اینها را می دید, همین دیدن اینها
برای انسان یک درسی بود. وضع زندگی آنها برای انسان یک وضعی
بود, درس بود برای انسان, عبرت بود.)۲۶ این نگاه و این
دیدارها نشان می دهد طلبه جوان, تازه وارد, در پی کسب
حقیقت و الگوی تقوا بوده است. گویا آقا میرزا محمد ارباب,
بیش تر از دیگران او را جذب کرده و از محضر او استفاده معنوی
برده است. ارباب در سال ۱۳۴۱ه.ق. در گذشته است.۲۸

محرم ۱۳۴۱ه.ق/ پاییز ۱۳۰۱ه.ش

سردار سپه در اسنفند ۱۲۹۹ کودتا کرده و برای فریب مردم, دست
به کارهای ظاهرپسند و مذهبی زده است. امام خمینی که از
همان آغاز, مسائل سیاسی را پی گیری کرده, در این باره می
گوید: (لکن من از همان زمان, از کودتای رضاخان تا امروز,
شاهد همه مسائل بوده ام. رضاخان آمد و ابتدا با چاپلوسی و
اظهار دیانت و سینه زدن و روضه به پاکردن و از این تکیه به آن
تکیه رفتن در ماه محرم, مردم را اغفال کرد. پس از آن که
مستقر شد حکومتش, شروع کرد به مخالفت با اسلام و
روحانیین, به طوری که مجالس روضه ما هیچ امکان نداشت که منعقد
بشود.)۲۹ ردارسپه, برای به دست آوردن وجاهت, پس از کودتای
اسفند ۱۲۹۹, در محرم سال ۱۳۴۱ به عزاداری پرداخته, در
قزاقخانه چادر بسیار بزرگی بر پا و روضه خوانی مجللی راه
انداخته است. دسته های محله ها, به تکیه قزاقخانه رفته و هر
روز, از اول دهه, سردار سپه و افسران قشون, به عنوان صاحب
مجلس از دسته ها پذیرایی می کرده اند. تمام گروهها به این
روضه خوانی رفته و در حرکتی بی سابقه, در عزاداری قزاقها
شرکت جسته اند. روز عاشورا, دسته قزاقها همراه با وزیر
جنگ; سردار سپه و همه افسران در خیابانها و بازارها می
گشته و مانند دیگر دسته ها به تکیه ها رفته و با آنها همراه
شده اند. در شب شام غریبان, دسته قزاقها, مانند دیگران شمع
به دست, مراسم شام غریبان برپا داشته اند. پیشاپیش آنان
سردار سپه و نزدیک شصت نفر از افسران در حرکت بوده و با
بازوبندهای مشکی و سر برهنه, هر یک, یک شمع گچی به دست
گرفته و افتان و خیزان, نوحه خوانان, از مجلس بیرون می
رفته اند. این حرکتها, سبب شده که رضاخان بین مردم
جایگاه بیابد و با عوام فریبی, خود را دیندار
نمایاند.تظاهر در بین مقامها چنان بالا گرفته بود که
نمایندگان مجلس از ۱۱ تا ۱۳ محرم, به کار س پردازی ارباب
کیخسرو, نماینده زردتشتیان در مجلس, مراسم عزاداری بر پا
کرده و مانند سردارسپه طاقه شال به علمهای دسته های محله ها
بسته و به روضه خوانها پاکت تقدیم می داشته اند. چه بسا
که اگر عاشورا نگذشته بوده, شاید دسته هم به راه می انداخته
اند.۳۰ به طور طبیعی کسانی که اهل مردم فریبی و خود را
دیندار نمودن هستند, در نشر این خبرها در سرتاسر کشور, و
در استوارسازی جایگاه خود, می کوشیده اند.

امام خمینی از عزاداری های سردارسپه چنین یاد می کند:

(مثلا در یک محرمی من یادم است که گفتند که: همه تکایای
تهران را این[ رضاخان] رفته دیدن کرده, شرکت کرده در عزا و
خودشان هم روضه داشتند و مسائل تبلیغی و همه اینها را
داشتند, تا کم کم وقتی مستقر شد, پایش محکم شد آن وقت آن
صورت دیگرش را نشان داد. تمام مجالس روضه و وعظ و خطابه را در
تمام سطح ایران قدغن کرد….)۳۱

گویا سردار سپه, سالهای بعد تا زمان استقرار حکومت خود,
مراسم عزاداری را ادامه می داده و در جهت فریب مردم, تلاش
می کرده است. یکی از علماء حوزه علمیه قم, که خود شاهد
عزاداری سردار سپه بود, در این باره می گوید:

(رضاخان, قبل از حکومت, رئیس قزاقها بود. تظاهر به دینداری
می کرد, برای قزاقها یک مرکز روضه خوانی ساخته بود که در
آن جا مفصل عزاداری می شد و دسته قزاقها, منظم ترین دسته
های سینه زنی بود. خودم شاهد بودم که در منزل آقا سید
کمال الدین بهبهانی, برادر مرحوم آقا سید عبدالله بهبهانی,
از علمای بزرگ مشروطه, واقع در پامنار که مرکز سیاست تهران
بود, قزاقها, به سرکردگی رضاخان آمدند. آن چنان منظم بودند که
به قول معروف, یک مو نمی زد, حتی یک سال دسته قزاقها, قمه هم
می زدند.)۳۲ مستوفی, درباره بازتاب افراد نسبت به
عزاداریهای رضاخان می نویسد:

(بعضی معتقد بودند که این عزاداری برای حفظ انتظامات است
و برخی آن را تظاهر دانسته و انتقاد می کردند و پاره ای
از مشروطه چیهای دو آتشه, آن را عمل مرتجعانه می دانستند;
اما نزد عامه مردم این کار پسندیده بود.)۳۳

از جمله کسانی که می دانسته رضاخان اهل این حرفها نیست و
مردم فریبی می کند, شهید مدرس بوده است. رضاخان, از مدرس می
ترسیده است. شاید درباره عزاداری مجلسیان به کارپردازی ارباب
کیسخرو, نماینده زردشتیان و یکی از طرفداران سرسخت رضاخان
بوده که امام خمینی خاطره ای از مدرس نقل می کند که گفته است:
(در مجلس ما یک مسلمان هست, آن هم ارباب کیخسرو!)۳۴

۱۳۴۱ه.ق.۱۳۰۱/

آقا سید ابوالحسن رفیعی قزوینی, استاد امام خمینی, پس از
حرکت جدید و بنیان تازه حوزه علمیه قم در سال ۱۳۴۱, از تهران
به قم هجرت کرده و به آموزاندن منظومه و اسفار به خیل
طلاب مشتاق پرداخته است سطح فقه و اصول, می آموزانده و خود
در محضر آقای حائری میآموخته است.۳۵

استاد مطهری او را از استادان بزرگ و بنام فلسفه در نیم
قرن اخیر می داند که جامع معقول و منقول بوده است.۳۶
وی, از سال ۱۳۴۱ تا ۱۳۴۹ه.ق. در قم می زیسته۳۷ سپس به قزوین
و از آن جا به تهران, کوچیده و در تهران مرجع تقلید بوده و
در سال ۱۳۹۳ه.ق. چشم از جهان فروبسته است.

امام خمینی, در شرح حال خود, مرحوم حاج سید ابوالحسن قزوینی
را استاد فلسفه, ریاضیات, هیات و حساب خود معرفی کرده است.۳۸
استاد مطهری در این باره می نویسد:

(استاد بزرگ ما, آیت الله خمینی, مدظله, شرح منظومه و قسمتی
از اسفار را نزد او خوانده اند. او را (بالخصوص از نظر حسن
تقریر و بیان) می ستودند.)۳۹

۳ آبان ۱۳۰۲ ه.ش./ ۱۶ ربیع الاول ۱۳۴۲

امام خاطره ها و داستانهایی در سخنرانیها از دیدار خود
با مدرس, دیدار از مجلس شورای ملی, حضور در منزل مدرس و
مدرسه سپهسالار نقل می کند که در این جا به آنها اشاره می
کنیم: (مرحرم مدرس, خدا رحمتش کند, مردی بود که ملک
الشعراء گفته بود: از زمان مغول تا حالا مثل مدرس کسی
نیامده. می گفت که بزنید که بروند از شما شکایت کنند, نه
بخورید و بروید شکایت کنید.

من رفتم پیشش, خدا رحمتش کند, اخوی ما نوشته بود به من که
یک نفری است این جا رئیس غله است, آن وقت یک رئیس غله
زمان رضاشاه بود, به من نوشت که بروید به آقای مدرس بگویید
که این مرد آدم فاسدی است, دو تا سگ دارد یکی اش را
اسمش را سید گذاشته و یکی اش را شیخ, شما بگویید که این
را از این جا بیرونش کنند. من رفتم به ایشان گفتم. گفت:

بکشیدش. گفتم: آخر چطور بکشم؟

گفت: من می نویسم بکشیدش….)۴۰

این دیدار, گویا در زمانی بوده که هنوز رضاخان, چهره حقیقی
خود را ننمایانده بوده, به گونه ای که اخوی امام امکان
برکناری رئیس غله رضاخان را توسط مدرس می داده است. از این
روی تاریخ صدور فرمان احمد شاه را برای ریاست وزرایی
سردار سپه در ۱۳ آبان ۱۳۰۲ ه.ش. برای گزارش این خاطره
برگزیدیم. سردار سپه پس از دریافت حکم ریاست وزرائی, در
بیانیه ای برنامه خود را در چند کلمه چنین اعلام کرده است:

۱. حفظ حقوق مملکت.

۲. اجرای قانون.۴۱

به طور معمول کسانی که درصدد فریب مردم هستند, تلاش می
ورزند, شعارهایی زیبا ارائه دهند و با آن گروهی را جذب و
گروهی را بفریبند, آن گاه هدفهای اصلی خود را عملی سازند.

گویا رئیس غله رضاخان, از هدفهای پشت پرده اربابش آگاه
بوده و پیش از پرده برون افتادن هدفهای او, آنها را مطرح
کرده و به روحانیت و سادات توهین کرده است.

امام, در دو جا دیدار با مدرس, داشته است:

۱. مدرس نماینده مجلس بوده برای دیدن وی باید به مجلس رفت
و امام خمینی به بهانه بیان همین مشکل به مجلس رفته و چند
روزی در جلسه های علنی مجلس جزو بینندگان بوده است. خود
بیان می کند: آن زمان بچه و جوان بوده است.

۲. دیدار با مدرس در منزل, و رساندن پیام اخوی به وی. امام
در سخنرانیها, خاطره هایی نقل می کند که نشان می دهد به منزل
مدرس رفته و از نزدیک حال و روز و چگونگی زندگی وی را
دیده است. دیداری هم با مدرس در مدرسه سپهسالار داشته است.۴۲

و با توجه به این که پایان کار مدرس در تهران در سال
۱۳۰۷ بوده۴۳ و امام در سال ۱۳۰۸ ازدواج کرده, این حضور را
می توان در پیوند با خاطره ای که ذکر شد, دانست. دیدار با
مدرس و سیره وی, اثر عمیقی در اندیشه سیاسی امام داشته است
و سبب شده, به طور پی گیر تمام جریانهای سیاسی کشور, بویژه
مخالفت علما را با رضاخان پی گیری کند و از دیگر سوی, به
مطالعه قانونها و آیینهای کشوری, از جمله قانون اساسی آن
زمان بپردازد و با درنگ و دقت بسیار نکته ضعفهای قیامهای
زمان خویش را دریابد و روی آنها بیندیشد.

اینک به نقل چند نمونه از خاطره های امام درباره دیدار از
مجلس و منزل مدرس می پردازیم:

(من در بعضی مجالس زمان رضاخان رفته ام در مجلس, به
عنوان تماشاگری و مجالس دیگری هم که از آن زمان تا اخیر
بوده است, شنیده ام. آنجائی که من دیده ام, مجلس, مجلس شورا
نبوده است, مجلس مبارزه بین افراد در آمال خودشان بود, جنگ
و نزاع بود, حتی بعضی اشخاص که اشخاص صحیحی بودند و در خارج
از مجلس حدود را حفظ می کردند, در مجلس که وارد می شدند, مثل
این که ملزم می شدند به این که نظیر آنهای دیگری که به طور
غیر اسلامی رفتار می کردند[ رفتار کنند] گاهی هم بعضی از
آنها منحرف بشوند.)۴۴

درباره حضور مدرس در مجلس می گوید:

(آنها از مدرس می ترسیدند. مدرس یک انسان بود, یک نفری
نگذاشت پیش برود کارهای او[ رضاخان] را تا وقتی که کشتندش.
یک نفری غلبه می کرد بر همه مجلس, بر اهالی که در مجلس
بودند غلبه می کرد, یک نفری.تا توی مجلس نبود (من آن وقت
مجلس رفتم. دیدم. برای تماشا, بچه بودم, جوان بودم رفتم.)
مجلس آن وقت, تا مدرس نبود, مثل این که چیزی در آن نیست.

مثل این که محتوا ندارد. مدرس با آن عبای نازک و با آن
(عرض بکنم) قبای کرباس وقتی وارد… مجلس می شد… طرحهایی
که در مجلس داده می شد, آن که مخالف بود مدرس مخالفت می کرد و
می ماساند مطلب را.)۴۵

امام, از دیداری که با مدرس در منزل ایشان داشته, چنین گزارش
می دهد:

[)مدرس] وقتی که وکیل شد; یعنی از اول به عنوان فقیهی که
باید در مجلس باشد تعیین شد… و منزلش محقر از حیث
ساختمان, یک قدری بزرگ بود, ولی محقر از حیث ساختمان و
زندگی یک زندگی مادون عادی که در آن وقت لباس کرباس ایشان
زبانزد بود, کرباسی که باید از خود ایران باشد, می پوشید.)۴۶

(مرحوم مدرس, هم یکی از اشخاصی بود که در مقابل ظلم ایستاد,
در مقابل ظلم آن مرد سوادکوهی, آن رضاخان قلدر, ایستاد.

مرحوم مدرس را علماء به عنوان طراز اول به تهران
فرستادند… آن جا هم یک خانه ای محقر و من ایشان را هم
دیده بودم و منزل آن مرحوم, رضوان الله علیه,
می رفتم و مکرر خدمتشان می رسیدم….)۴۷

از این سخنان امام خمینی استفاده می شود که ایشان بارها
به دیدن مدرس رفته است و اگر آشنایی با مدرس را شکایت از
رئیس غله خمین بدانیم, بعد از آن تا زمانی که مدرس در روز
دوشنبه ۱۶ مهر ماه ۱۳۰۷ه.ش. برابر با ۲۲ ربیع الثانی
۱۳۴۶ه.ق. دستگیر و به خواف تبعید شده۴۸, ادامه داشته است و
می توان امام را در مسائل سیاسی, اثر یذیرفته از مدرس دانست.

۴ محرم ۱۳۴۲ ه.ق۲۵/ مرداد ۱۳۰۲

علمای عراق در مبارزه های استقلال طلبانه این کشور در
سال ۱۹۲۰م۱۳۳۹/ق شرکت پرشکوه و قدرت مندانه داشته اند. اما
وقتی دولت انگلستان, در جنگ پیروز گردیده, ملک فیصل را
در راس حکومت عراق برگمارده و با بستن قراردادی,
امتیازهایی از وی گرفته, که از آن جمله, در اختیار داشتن
نهر دجله و فرات بوده است.۴۹

آگاهی مردم از این قرارداد, سبب اعتراض به ملک فیصل گردیده
و علمای عراق از جمله علمای ایرانی ساکن عراق, قرار داد یاد
شده را به رسمیت نشناخته و با برنامه های فیصل در مورد همه
پرسی و تشکیل مجلس موسسان, به مخالفت برخاسته اند و خواستار
خارج شدن نیروهای انگلیس از عراق شده اند. دولت عراق, دو تن
از علما را به نامهای شیخ محمد خالصی و سید محمد صدر تبعید
کرده,۵۰ و در پی آن, علمای ایرانی ساکن نجف و کربلا,
از جمله آقا سید ابوالحسن اصفهانی میرزای نائینی,
میرزا مهدی خراسانی, شهرستانی و… به عنوان اعتراض, خاک
عراق را ترک و به ایران آمده اند. این بزرگان, در ۴ محرم
الحرام ۱۳۴۲ وارد قم شده و مورد استقبال آقای حائری موسس
حوزه قم قرار گرفته و در هنگام ورود به قم, شهر به احترام این
بزرگان تعطیل گردید.۵۱ احمدشاه به دیدن آنان آمده و آقای
حائری به احترام میهمانان, مباحثه و تدریس خود را تعطیل
و به آنها واگذارده است. این حضرات آیات, درمدت هشت ماه
حضور در قم مباحثه و تدریس داشته اند.۵۲

رضاخان که در آن زمان مساله جمهوری را به پیروی از ترکیه
مطرح کرده, با مخالفت مردم و علمای بزرگ, از جمله مدرس روبه
رو شده است.

رضاخان, در روز ۶ فروردین ۱۳۰۳, به قم رفته و پس از دیدار
با آقای حائری و اصفهانی و نائینی در اطلاعیه ای اعلام کرده:

اکنون قضیه جمهوری, موقوف و باید تمام هم خود را برای ترقی و
پیشرفت کشور به کار بست و در این باره با آقایان حجج اسلام
قم, تبادل نظر شده است.

آقایان: نائینی و اصفهانی طی اطلاعیه ای که در ۱۲ فروردین
۱۳۰۳ صادر شده, اشاره کرده اند:

(در موقع تشرف رئیس الوزراء برای موادعه به دارالایمان
قم, اظهار شد که: جمهوری مرضی عموم نیست و از مردم خواستند
که قدر این نعمت را بدانند.)۵۳

در واقع, از زحمتهای دولت ایران که در راه بازگرداندن
آنها کشیده بوده, تشکر کرده اند.

مبارزه علمای نجف با رژیم وابسته آن کشور و انگلستان در
توجه امام به مسائل سیاسی و مبارزه علیه ستم بی تاثیر
نبوده است. امام خمینی آن گاه که از مبارزات علمای اسلام
سخن می گوید, حرکت عالمان بزرگ نجف را که خود شاهد آن بوده,
می ستاید. (مرحوم آسید ابوالحسن و مرحوم آقا نائینی و مرحوم
شهرستانی و مرحوم خالصی, اینها را که تبعید کردند از عراق به
ایران, برای این بود که اینها برخلاف آنها[ حکومت عراق] صحبت
می کردند. خلاف این دستگاه ها حرف می زدند از این جهت تبعید
کردند و اینها را هم فرستادند به ایران که ما خودمان دیگر
اینها را شاهدیم.)۵۴

امام خمینی که به ماجرای جمهوری خواهی رضاخان نیز اشاره دارد
و بر این عقیده است که مدرس به تنهائی در برابر وی ایستاد,
زیرا می دانسته او نظر خیر ندارد و درصدد به دست آوردن قدرت
است: (در زمان رضاخان, یک مدرسی بود که در مجلس بود نگذاشت
رضاخان آن وقت که می خواست جمهوری را درست کند, مدرس
نگذاشت و لو برخلاف مصالح شد و اگر درست شده بود بهتر
بود, لکن آن وقت اینها نظر سوء داشتند; یعنی او به سلطنت که
نرسیده بود, او می خواست رئیس جمهور بشود و بعدش حالا کارهای
دیگر بکند و کسی که جلوی او را گرفت, مدرس بود.)۵۵

صفر ۱۳۴۳ / پائیز ۱۳۰۳ ه.ش.

رضاخان که با مذهبی جلوه دادن, کار خود را آغاز کرده بود و
دست برداشتن از جمهوری گری را بنا به نظر آیات عظام:

نائینی, اصفهانی و حائری, نمایانده بود, برای تبادل نظر و
بهره برداری از جایگاه والای علمای نجف, پس از سرکوب
شورش شیخ خزعل در خوزستان۵۶, در پاییز ۱۳۰۳ ه.ش.۵۷ روانه
نجف شده است. برابر آنچه حرز الدین در معارف الرجال
آورده, جلسه ای که در حرم برگزار می شود و نائینی و سید
ابوالحسن اصفهانی و عده ای دیگر شرکت می جویند. موضوع گفت
وگو پادشاهی رضاخان است که علما با آن موافقت می کنند, به
شرط آن که رضاخان برابر نظر علما عمل کند و اصل دوم متمم
قانون اساسی را مبنی بر نظارت پنج تن از علمای طراز اول بر
مصوبات مجلس, اجراکند. رضاخان هم پیمان می بندد که چنین
کند.۵۸ امام خمینی از این دیدار خاطره ای نقل کرده که
مربوط به آیت الله فیروزآبادی است. گویا ایشان, رضاخان
را در گفته هایش صادق ندانسته و با احتیاط بیش تر برخورد کرده
است. آیت الله سید محمد یزدی فیروز آبادی از مراجع ساکن نجف
بود که در ربیع الاول ۱۳۴۵ در سامرا, چشم از جهان فرو بسته است
و جنازه او را به نجف آورده و در آنجا دفن کرده اند.۵۹
وی, در مدتی که آیات عظام: اصفهانی و نائینی و… نجف را
ترک کرده اند,مسوولیت حوزه نجف را به عهده داشته است.۶۰

امام خمینی که پی گیر جریانهای مخالف رضاخان بوده, چنین
می گوید:

(رضاشاه به مرحوم فیروزآبادی وقتی آمده بود به نجف,
مرحوم فیروزآبادی در حرم از او ملاقات کرده بود, رضا شاه
گفته بود: من مقلد شما هستم آقا. مرحوم فیروزآبادی گفته
بود: (مطلب معلوم است.) قضاوت ایشان مرا یاد کتاب موش و
گربه انداخت امروز. کتاب ارزنده ای است کتاب موش و گربه,
کتاب آموزنده ای است. این همان وضع حال سلاطین و قلدرها را در
وقت قدرت و در وقت کمی قدرت, وضع حیله بازی آنها را مجسم
کرده است, به اسم کتاب موش و گربه که سجاده را یک وقت
انداخته و نماز خوانده و توبه کرده و پیش خدا استغفار کرده من
دیگر کاری نمی کنم….)۶۱

۱۱ذی حجه ۱۳۴۳ه.ق./ ۱۰ تیر ۱۳۰۴

در این تاریخ حاج میرزا جواد ملکی تبریزی, یکی از استادان
اخلاق و عرفان امام خمینی در قم, چشم از دنیا فرو بسته است.۶۲

وی در تبریز به دنیا آمده و پس از فراگیری درسهای مقدماتی
و سطح, به نجف رخت کشیده و در آن حوزه, فقه را در محضر حاج
آقا رضا فقیه همدانی, اصول را در محضر آخوند خراسانی فرا
گرفته است. او, از همراهان و ندیمان جمال السالکین آخوند
ملاحسین قلی همدانی بوده و در حدود سال ۱۳۲۱ به تبریز بازگشته
است. بعد از قضایای مشروطه, به سال ۱۳۲۹ به قم رخت می کشد و
در حوزه قم به تدریس می پردازد و متن درسی خود را مفاتیح
الشرایع مرحوم فیض کاشانی قرار می دهد.

وی سه ماه: رجب, شعبان و رمضان را روزه می گرفته است.۶۳

مرحوم ملکی دو مجلس درس اخلاق داشت: یکی در منزل برای خواص
و دیگری در مدرس مدرسه فیضه برای همگان نماز جماعت را در
مسجد بالای سر حضرت معصومه, سلام الله علیها, برگزار می کرده
و حضرت امام خمینی در نماز جماعت ایشان شرکت می کرده است.
امام در درس اخلاق ایشان که در منزل برای خواص بوده نیز, حاضر
شده است.۶۴ امام خمینی در کتاب شرح دعای سحر در سه جا,
از کتاب اسرار الصلوه مرحوم ملکی نقل کرده و از ایشان
تعبیر به بعضی از اعاظم مشایخ از اهل سیروسلوک و معرفت
یاد می کند.۶۵ کتاب مشهور این عالم فرزانه (المراقبات) نام
دارد و رساله ای نیز با عنوان (لقاء الله) از ایشان به
یادگار مانده است. رحمت خدا بر او باد.

امام خمینی, همراه با تهذیب نفس و فراگیری مسائل عرفانی و
فقهی و اصولی, پی گیر جریانهای سیاسی نیز بوده است. امام
معتقد بود. علم باید ایمان بیاورد و علمی که ایمان به همراه
نداشته باشد, حجاب اکبر است و در مقاله ای که درباره لقاء
الله پس از فوت مرحوم ملکی نوشته و همراه با رساله لقاء الله
وی چاپ شده, در این باب می نویسد:

(من نیز چندان عقیده به علم فقط ندارم و علمی که ایمان
نیاورد, حجاب اکبر می دانم, ولی تا ورود در حجاب نباشد خرق
آن نشود, علوم, بذر مشاهدات است, گو که ممکن است گاهی بی
حجاب اصطلاحات و علوم, به مقامات رسید, ولی این از غیر طریق
عادی و خلاف سنت طبیعی است و نادر اتفاق می افتد.)۶۶

۱۳۰۴/۱۳۴۴

در این سال آقا میرزا علی اکبر یزدی, استاد امام در ریاضیات
از دنیا رفته است.

امام در شرح حال خود می نویسد:

(ریاضیات, هیات, حساب نزد ایشان[ سید ابوالحسن قزوینی] و
مرحوم آقا میرزا علی اکبر یزدی[ خواندم].)۶۷

ابومحمود میرزا علی اکبر بن ابی الحسن یزدی, از متالهین
و حکمای عالی قدر بوده که در روزگار آقای حائری در حوزه
قم, کرسی تدریس معقول و حکمت داشته است۶۸ وی, شاگرد آقا
میرزا حسین سبزواری, ابوالحسن جلوه, آقا علی زنوزی, آقا
محمد رضا قمشه ای بوده و در قم گروهی از فضلا و اعلام,
مانند: آقا سید محمد تقی خوانساری و آقا حاج سید احمد
خوانساری و امام خمینی به درس او حاضر می شده اند. او به
ریاضیات, بیش از الهیات, چیرگی داشته است.۶۹

در کتاب گنجینه دانشوران قم آمده:

(امام خمینی, حکمت را نزد حکیم شهیر مرحوم آقا میرزا علی
اکبر قمی فرا گرفته است.)۷۰

میرزا علی اکبر یزدی در سال ۱۳۴۴ به رفیق اعلی پیوسته و
آقای حایری, بر جنازه او نماز گزارده و در قبرستان شیخان,
نزدیک قبر میرزای قمی, دفن شده است.۷۱

دیگر استادان امام خمینی, آقا شیخ محمد رضا مسجد شاهی
اصفهانی, صاحب وقایه الاذهان است که در سالهای ۱۳۴۴ تا
۱۳۴۶ در قم می زیسته.۷۲ و پس از درگذشت حاج آقا نورالله
در قم, به اصفهان بازگشته است.۷۳

وی که به تشویق آقای حایری به قم آمده, دانشهای گوناگونی را
که در آن زمان در حوزه استاد نداشته تدریس می کرده است. او
استاد بی بدلیل در علم عروض و قوافی بوده و امام, آشنایی
با فلسفه غرب و علم عروض و قوافی را رهین تلاشها و زحمتهای
این دانشمند اصفهانی است.

استاد جعفر سبحانی, نسخه ای از کتاب مسجدشاهی را به خط
امام خمینی, در اختیاردارد که آن را امام نزد استادش
خوانده است. این کتاب آمیزه ای از متن و شرح است, متن از آن
حاج شیخ مصطفی مجتهدی تبریزی و شرح آن از مسجد شاهی اصفهانی
است.۷۴ نسخه برداری کتاب و فراگیری آن از استاد فن, حکایت
از تلاش پی گیر امام خمینی در یادگیری دانشهای گوناگون
دارد. افزون بر نسخه برداری, رساله (اداء المفروض فی شرح
ارجوزه العروض) که در تاریخ ۲۱ شعبان ۱۳۴۶ به اتمام رسیده,
امام رساله (الزوراء) را ۱۴ ربیع المولود ۱۳۴۹ه.ق. نسخه
برداری کرده و نسخه ای از رساله شرح قاضی سعید قمی بر حدیث
راس الجالوت نگاشته است.۷۵ همین عشق و علاقه به فراگیری,
سبب شد که امام از آقای اراکی بخواهد تفسیر صافی را برای وی
تدریس کند و آقای اراکی به جهت اصرار امام, تنها چند شب به
این درس پرداخته و آن را رها کرده است.۷۶ امام برای آشنایی با
فلسفه غرب و اندیشه های مادی, کتاب نقد فلسه داروین را نیز
نزد مسجد شاهی اصفهانی خوانده است.۷۷

حادثه مهم سیاسی این سال, برگزیدن رضاخان از سوی مجلس
موسسان در ۲۱ آذر ۱۳۰۴ه.ش, به پادشاهی ایران و فروپاشی حکومت
قاجاریه است. رضاخان, خواسته ای را که از راه طرح
عنوان جمهوری نتوانسته بود به دست آورد, با پشتیبانی
انگلستان, توانسته بود به سلطنت برسد و حدود نیم قرن خود و
خاندانش سرنوشت این کشور را به دست بگیرند.

رضاخان که هنوز خود را نیازمند به علما می دانست, در
آغاز سلطنت, در سفری که به قم داشته خود را مقلد آقای حائری
معرفی کرده است.۷۸

۱۰ محرم۱۳۴۵ه.ق.۳۰/مرداد ۱۳۰۵

سرلشکر محمد حسین آیرم, امیر لشکر آذربایجان و از دوستان
نزدیک رضا خان, در آذربایجان رفتاری داشته خشم و نفرت
عموم را برانگیخته است. وی, در عاشورای سال ۱۳۰۴ ه.ش.
با چند زن بدکاره به استخر شاهگلی تبریز رفته و پس از می
خوارگی زنها را برهنه کرده و به استخر می اندازد. این کار
خلاف شرع, بی ادبانه و گستاخانه وی در عاشورای حسینی,
سبب گردیده است که سید ابوالحسن انگجی, عالم و پیشوای مردم
تبریز, قیامی علیه وی به راه بیندازد و مردم را علیه او
بشوراند. پس از شورش تبریز که در آغاز سلطنت رضاخان بوده,
وی سپهبد امیر احمدی را به تبریز فرستاده است و در تماسی با
آقا سید ابوالحسن انگجی, در ظاهر به نام بازداشت آیرم و در
واقع برای حفظ جان او, سوی تهران روانه اش کرده است.۷۹
آقا سید ابوالحسن انگجی درباره رفتار زشت آیرم به
سپهبد امیراحمدی می گوید:

(من حاضرم که این خانه ام بر سرم فرود آید و آنا بمیرم,
به شرطی که پای رضاشاه از ایران کنده شود.)۸۰

گویا بعد از دستگیری آیرم و فرستادن وی به تهران,
شورش آذربایجان فروکش کرده است.۸۱

۱۳۴۵ه.ق.۱۳۰۵/ه.ش

امام خمینی در حوزه, از محضر استادان گوناگونی بهره مند
شده است. در نزد آقا محمد تقی خوانساری و آقا میرزا سید علی
یثربی کاشانی, سطوح را می خوانده و همراه ایشان در درس
آقای حائری شرکت می کرده است.

آقای یثربی از سال ۱۳۴۱ه.ق تا ۱۳۴۷ه.ق. در قم بود۸۲, سپس
به کاشان رفته است. استفاده امام از درس خارج فقه و اصول
آقای حائری از سال ۱۳۴۵ تا ۱۳۵۵ که زمان فوت ایشان است,
ادامه می یابد. امام خود در این باره می نویسد:

(و سطوح را نزد مرحوم آقای حاج سید محمد تقی خوانساری,
مقداری و بیش تر نزد مرحوم آقا میرزا سید علی یثربی
کاشانی, تا آخر سطوح و با ایشان به درس خارج مرحوم آیت
الله حائری حاج شیخ عبدالکریم می رفتیم و عمده تحصیلات
خارج, نزد ایشان بوده است.)۸۳

در ۵ اردیبهشت ۱۳۰۵ه.ش.۱۳/ شوال ۱۳۴۴ رضاخان, در مراسمی,
جشن تاجگذاری را برگزار کرده است و در آن, شماری از
روحانیان شهرها نیز شرکت داشته اند.

مدرس, از کسانی بود که با تغییر رژیم مخالف بوده و به خوبی
خطر را احساس می کرده است. اما کسی از نظر وی پشتیبانی نمی
کند از آقای شاه آبادی نیز نقل شده که ایشان آینده را
خطرناک می دانسته و خطاب به مدرس گفته است:

(این مردک, الآن که به قدرت نرسیده است, این چنین به
دستنویس علما و مراجع می رود و تظاهر به دینداری می کند و از
محبت اهل بیت(ع) دم می زند, لکن به محض آن که به قدرت
رسید, به همه علما پشت می کند و اول کسی را هم که لگد
می زند, خود شما هستید.)۸۴

روشن است چنین شخصیتی که سالها استاد امام خمینی بوده,
افزون بر مسائل عرفانی نسبت به مسائل سیاسی نیز, با
شاگرد خود سخنانی داشته است.

مدرس در تحلیلی که از تغییر رژیم دارد, چنین پیش بینی می
کند:

(ممکن است شماره کارخانه های نوشابه سازی روز افزون گردد,
اما کوره آهن گدازی و کارخانه کاغذ سازی پا نخواهد گرفت.

درهای مساجد و تکایا به عنوان منع خرافات و اوهام بسته
خواهد شد; اما سیلها از رمانها و افسانه های خارجی… به
وسیله مطبوعات و پرده های سینما به این کشور جاری خواهد گشت,
به طوری که پایه افکار و عقاید و اندیشه های نسل جوان
ما از دختر و پسر, تدریجا, بر بنیاد همان افسانه های
پوچ قرار خواهد گرفت و مدنیت مغرب, معیشت ملل مترقی را در
رقص و آواز و دزدیهای عجیب آرسن لوپی و بی عفتیها و مفاسد
اخلاقی دیگر, خواهند شناخت, مثل آن که آن چیزها, لازمه متمدن
بودن است.)۸۵ همان گونه که مدرس پیش بینی کرده, حوادث رخ داده
است و این پیش بینی مدرس را نباید به دوران پهلوی ویژه
ساخت, بلکه در هر زمان که ارزشهای غربی و مدنیت اروپا بر
سر دیگر ملتها سایه افکند, این اندیشه ها و رفتار میدان دار
می شوند. احکام اسلام ضدبشری معرفی می شوند, رقص و
آواز رسمیت می یابند و ناهنجاریهای اخلاقی دامن می گسترند و
تلاشی می شود جوانان را از محفلها و مرکزهای مذهبی دور کنند.

امام خمینی, در تحلیلی که از آن روزگار دارد, از این که علما
و آگاهان جامعه از شهید مدرس پیروی نکرده و او را در مبارزه
با سردارسپه یاری نرسانده اند, تاسف خورده و آن را
یکی از اشتباههای علما می داند:

(در همان زمان یکی از اشتباهات این بود که مردم یا آنهایی
که باید مردم را آگاه کنند, پشتیبانی از مدرس نکردند. مدرس
تنها مرد بزرگی بود که با او[ رضاخان] مقابله کرد و ایستاد و
مخالفت کرد و در مجلس هم, بعضیها موافق با مدرس بودند و
بعضیها هم سرسخت مخالفت می کردند با مدرس و در آن وقت, باز
یک جناحهایی می توانستند که پشت سر مدرس را بگیرند و
پشتیبانی کنند و اگر پشتیبانی کرده بودند, مدرس مردی بود که
با منطق قوی, و اطلاعات خوب و شجاعت… ممکن بود که در همان
وقت, شر این خانواده کنده بشود و نشد.)۸۶

۱۸ رمضان ۱۳۴۵ه.ق./ ۱ فروردین ۱۳۰۶

در آغاز سال ۱۳۰۶, شمار زیادی از مردم به قم آمده, تا در
هنگام تحویل سال در جوار حضرت معصومه باشند. در این
سال, عید, همزمان با ماه رمضان بوده است.

نخستین سال سلطنت رضا شاه بوده و خانواده وی نیز, در آغاز
سال جدید, به قم آمده, در هنگام تحویل سال نو, در غرفه بالای
ایوان آینه بارویهای باز و موهای بیرون آمده, حضور داشته
اند. آقای محمد تقی بافقی یزدی, که در امر به معروف و نهی
از منکر شهره بوده, وقتی از این وضع با خبر شده به آنان پیام
داده است: شما کیستید؟ اگر مسلمان نیستید, در این مکان
چه می کنید و اگر مسلمانید, پس چرا در حضور چندین هزار
جمعیت در غرفه حرم (مکشفه الوجه والشعر) باروی باز و موی
بیرون نشسته اید؟ با رسیدن پیام آقای بافقی به آنان,
هیاهو بلند شده و شماری خانواده سلطنتی را ترسانده و
گفته اند: این آخوند مردم را برانگیخته که شما را اذیت کنند.
خانواده رضاخان وحشت زده تلگرافی به دربار زده و جریان را
به رضاخان گزارش داده اند:

شاه با تیمورتاش و شماری از ارتشیان, به قم آمده, حکومت
نظامی اعلام کرده و قلدرمآبانه با کفش داخل حرم شده اند.

آقای بافقی را که برابر برنامه همیشگی به موعظه مردم
مشغول بوده, تیمورتاش بی رحمانه و بی ادبانه از حرم بیرون
آورده و در ایوان آینه نزد رضاخان برده است.

او, عمامه شیخ را به گردنش پیچیده و با حربه ای که داشته,
به سروصورت شیخ می زده است. شیخ را بسیار کتک زده اند.

خود رضاخان نیز به شیخ حمله می کند و با ادای کلمات
رکیک و کفرآمیز, چندین لگد به پهلو و شکم شیخ می زند و شیخ
مظلوم در زیر ضربه های بی رحمهای خدانشناس, صاحب الزمان را
صدا می زده است.

او را به تهران می برند و در زندان شهربانی کل به مدت شش
ماه نگاهش می دارند ۸۷و پس از آن, وی را به شهر ری تبعید می
کنند. ایشان به مدت حدود ۱۹ سال در این جا به سر می برد و
در روز دوازدهم جمادی الاولی ۱۳۶۵, چشم از جهان فرو می بندد.

آقای حایری, با این رفتار دستگاه به مخالفت برخاسته و از
روی اعتراض, به زنبیل آباد قم رفته است.۸۸. گفته اند: وی
برای در امان ماندن حوزه گفته است:

(اسم حاج شیخ محمد تقی را هم کسی پیش من ذکر نکند و مجبور
به تقیه بود.)۸۹
گویا شیخ نگران بوده: که اگر دنباله ماجرا گرفته شود,
شاید مردم و علما علیه حرکتهای ناهنجار, خشن,
غیرانسانی و غیراسلامی, رضاخان دست به کاری بزنند و او هم,
دست به کشتار مردم بی گناه بزند.۹۰

امام خمینی در درس اخلاق خود, همیشه حرکت شیخ محمد تقی,
بافقی را ستوده و او را نمونه ای از انسانهای مجاهد دانسته و
از طلاب می خواسته است, به دیدن وی به شهر ری بروند.

[)امام] هرگاه می خواست یک مرد مجاهد و یک مومن حقیقی و
یک انسان نمونه و آدم واقعی و پرهیزکار با حقیقت را معرفی
کند, مرحوم بافقی را نشان داده و می فرمود: (هرکس بخواهد
در این عصر مومنی را زیارت و دیدار کند که شیاطین تسلیم او,
و به دست وی ایمان می آورند, مسافرتی به شهر ری نموده و
بعد از زیارت حضرت عبدالعظیم(ع) مجاهد بافقی را ببیند) و
گاهی شعر معروف را که برای همین موضوع سروده شده, می خواندند:

چه خوش بود که برآید به یک کرشمه, دو کار

زیارت شه عبدالعظیم و دیدن یار.)۹۱

۱۵ ربیع الاول ۲۱/۱۳۴۶ شهریور ۱۳۰۶

در این تاریخ, (قانون نظام اجباری) توسط رضاخان, به
اجراگذاشته شده و این, مرحله جدیدی از نارضایی مردم را به
دنبال داشته است. علما, از جمله حاج آقا نور الله
اصفهانی, به مخالفت برخاسته و این مخالفت, با همراهی علما
و مردم رو به رو شده است. حاج آقا نورالله از رهبران مشروطه
بوده و در مسائل سیاسی اجتماعی عصر خود نقش اساسی
داشته است. بی محابا دستگاه رضاخانی را به باد انتقاد می
گرفته است.۹۲ از تهران دستور رسیده: قیام سرکوب شود. و در
دوم شهریور ۱۳۰۶ رئیس الوزرا دستور ویژه ای در این باره صادر
کرده است: (سعی شود بین علما اختلاف ایجاد شود و مخالفان
مفسد فی الارض شناخته شده و به شدت مورد تعقیب قرار گیرند.)۹۳

آقا نورالله, وقتی از جریان با خبر شد, با استخاره
تصمیم مهاجرت به قم گرفته است و در تاریخ ۱۵ ربیع الاول
۱۳۴۶ه.ق وی و همراهان: همه علمای اصفهان هزاران نفر مومنان
اصفهان وارد قم شده اند.۹۴ بنا به سفارش آقای حائری از
مهاجران استقبال با شکوهی به عمل آمده است۹۵ و علمای شهرهای
گوناگون از این حرکت پشتیبانی کرده اند و این حرکت را
مدرس نیز پشتیبانی کرده است.۹۶

علمای اصفهان در قم خواسته های خود را چنین اعلام کرده اند:

۱. جلوگیری یا اصلاح و تعدیل نظام وظیفه.

۲. اعزام پنج نفر از علما مطابق (اصل دوم متمم قانون
اساسی مشروطه) به مجلس.

۳. جلوگیری کامل از منهیات شرعیه.

۴. ابقا و تثبیت محاضر شرع.

۵. تعیین یک نفر به سمت ناظر شرعی در وزارت فرهنگ.

۶. جلوگیری از نشر اوراق مضره و خطرناکی که به عناوین
مختلف انتشار می یابد و تعطیل

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.