پاورپوینت کامل طرحی درباره تحوّل حوزه های علمیه ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل طرحی درباره تحوّل حوزه های علمیه ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل طرحی درباره تحوّل حوزه های علمیه ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل طرحی درباره تحوّل حوزه های علمیه ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :

۲۸۹

نیاز به تحول و دگرگونی در وضعیت حاضر، امری نیست که دلیل و توجیه لازم داشته باشد. نیازهای گسترده و گونه گون انسان این عصر و سرگردانی او در برآوردن و رفع نیازمندیهای خود از سویی و فقر و تهی دستی ما در تدوین و ارائه پاسخهای متناسب هر یک از این نیازها از دیگر سو، با توجه به مدعای بزرگ ما که هدایت و رهنمود همواره انسان است، به روشنی ضرورت امر تحول را می نماید.

گرچه حوزه های ما از حیث داشتن مواد خام و اصول و بنیادهای درخور تکیه از بیشترین غنا برخوردارند و درواقع به کوهی عظم تکیه دارند که هیچ گاه از این حیث دچار تزلزل و سستی نخواهند گشت، لکن آنچه درخور تدوین و ارائه باشد و آنچه به آسانی درخور انتقال باشد، یا بسیار کم داریم و یا هیچ نداریم و این امر تأسف بار، حیاتی بودن مسأله تحول را به روشنی تأکید می کند.

حوزه های علمیه تشیع، تاریخ پر درد و رنج و پرفراز و نشیب را پشت سر دارند و در مسیر تاریخ خود موانع و حوادث بسیار و را در نوردیده اند. حیات امروز آنها معلوم تلاشهای خالصانه و زحمات بی دریغ و شایانی از سوی علمای بزرگ دین و دلسوزان مکتب حیات بخش تشیع است که بهای گزافی تا بدین جا به منظور حفظ و حراست و تحویل آن به نسلهای بعد پرداخته اند.

حوادث و گرفتاریهای گوناگون، سرنوشت حوزه را همواره با افت و خیزها و اوج و فرودهای بسیار توأم ساخته، لکن هیچ گاه نتوانسته رگه حیات آنها را از هم بر تابد و این همه معلولِ صدق صادقان و خلوص مخلصانی بوده که خود را حامل رسالتهای بزرگ الهی می دیدندو بار عظیم هدایت و عهده داری و تأمین صلاح و سعادت بشری را بر شانه های خود عمیقاً احساس می کردند از این روی، هیچ بازدارنده ای نمی توانست آنان را از مسیرشان و اهدافشان باز دارد.

در دوران حاکمیت گذشته، در دهه های اخیر، سخت ترین فشارها بر حوزه ها وارد گشت و حوزه دورانی از مظلومیت و محکومیت خود را بنمایش گذاشت چه ایام زورو ظلم رضاخانی و چه سالهای تزویر و نیرنگ محمدرضاخانی، ولی هیچ کدام نتوانست حوزه را از هدفش جدا سازد.

گرچه با قهر و طرد حکومت، از صحنه فراخ اجتماعی و سیاسی، به انزوا گرایید و نیز مورد طرد و طعن حکومت واقع شد، لکن در آن عرصه محدود هم به کار خود مشغول و به دنبال هدف در تلاش بود.

و اما با تغییر نظام و حاکمیت طاغوت و در پی بنیان حاکمیت جدید، بسیاری از شرایط و معادلات تغییر یافت و حکومت باطل و دشمن با حوزه، تبدیل به حکومتی حق و نیازمند به حوزه گشت.

ملتی که تنها در فروعاتی از دین به حوزه ها و علماء نیازمند بودند، در گستره تمامی نیازهای بشری به حوزه ها متوجه شدند که نیازهای روان شناختی، جامعه شناختی، اقتصادی، سیاسی، فرهنگی در همه سطحها و گروههای جامعه کنونی، بخشی از آن بود.

دنیای اسلام و مسلمانان که تا آن روز حکومتهای غرب زده و بیزار از اسلام معرف آن بود، گرایش و توجهی عمیق و عظیم به اندیشه های اسلامی و کانون این اندیشه ه، یعنی ایران پیدا کردند.

دنیای کفر که تقریباً بهایی برای اندیشه های اسلامی و نهضت مسلمانان قائل نبود و همه را بر باد رفته و خنثی می دید، با این سیل بنیان کن ملزم به تجهیز و آمادگی همه جانبه و هجومی سخت در عرصه های مختلف به مسلمانان گشت که عرصه های فرهنگی مهم ترین بخش آن را تشکیل می داد.

از این روی، حوزه ه، نه تنها آن شکل مظلومیت و قهر از حکومت را از دست دادند، بلکه با به دست گرفتن حاکمیت، عرصه های عظیمی را در مقابل خود گشودند و خود را درگیر پاسخ و حلّ هزاران مسأله جدید داخلی و خارجی ساختند. دیگر نه تنها بهانه نبود امکانات و حصر سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و ظلم ظالمان وجود نداشت، بلکه همه ذهنها و افکار متوجه طرح و نشر عقاید و آراء و اندیشه های علمای دین گشت.

اگر تا دیروز صحنه ها به دست دشمن بود و علما بر کنار از صحنه، به انتقاد و بیان اشکال، طرح ایده آل ها و آرمانها مشغول بودند، امروز دیگر همه عرصه ها و صحنه ها در اختیار حوزویان قرار گرفت و البته دشمن بر کنار و مشغول انتقاد و اشکال تراشی و نمایاندن ضعفها.

اگر تا دیروز موضع نفی و انکار همه چیز اصولی ترین موضع علمای دین را تشکیل می داد، امروز موضع اثبات و طرح مبانی اساسی ترین وظیفه آنها گشت.

و کیست که نداند طرح یک بنا و پی ریزی آن نیازمند اصول و لوازمی بس عظیم است که در مرحله طرد و نفی، هیچ یک مورد نیاز نبوده. در مرحله اثبات دیگر با شعار و ادعا و کلی بافی کاری از پیش نمی رود که باید حرفی داشت و بنیانی نهاد و عطشها را فرو نشاند.

و اکنون، این گستره وسیع نیازها و این هجوم عظیم و فراگیر دشمن، دیگر نمی توانست با آن حوزه محدود و کم جان قبل از این دوران، پاسخ گیرد و مجاب شود. این بابهای گسترده ای که به روی حوزه گشوده شده بود، دیگر نمی توانست با آن توشه های اندک تدارک شود.

از این روی، دگرگونی ساختار قبلی و تغییر و تبدیل آن به ساختاری متناسب با نیازها و تهاجمهای امروز، امری ضروری می نمود که به شدت خود را تحمیل می کرد.

این امر، مسأله ای خارجی و از پیش تنظیم شده نبود، بلکه جریانی بود که ریشه در اعماق پیکره حوزه ما داشت. در محکومیت و انزوای تاریخی تشیع، در جدایی از نظام اجتماعی سیاسی گذشته و در انقلاب عظیم معاصر و به دست گرفتن حاکمیت توسط علمای دین که منجر به تغییر اساسی جایگاه اجتماعی حوزه گشت.

با این دید، دیگر تحول و دگرگونی امری نیست که نیازی به استدلال داشته باشد، بلکه ضرورتی است که در سیر طبیعی حوزه ها رخ داده و صورت پذیرفته است.

و حال اگر، ما به استقبال امر تحول نرویم و سمت و سوی مناسبی برای آن نیابیم، به طور طبیعی، این تحول است که یا ما را از ریشه برخواهد تافت و یا بر سبیل انحراف، اس و اساس هدف حوزوی را نیز بر باد خواهد داد.

و صد البته این مسأله به گونه ای شتابزده و بدون درنگ و مطالعه کافی بر سبیل صواب نخواهد رفت و در ابتدایی ترین گامهای خود، اصولی را لازم دارد که کم ترین آن توجه و بهره برداری از همه امکانات، استعدادها و نقاط قوت موجود و نیز محاسبه همه جوانب، شرایط و کاستیهاست و نیز بسیاری اصول دیگر که در موضع مربوط بدان اشاره خواهد شد.

با ذکر این مقدمه کوتاه، به نظر می رسد که خالی از فایده نباشد اگر به برخی از مباحث اساسی و کلیدی این مقوله توجهی اجمالی و بسیط کنیم.

شاید این درنگ، شروعی بر درنگهای عمیق تر و گسترده تر آینده باشد. در این طریق به چند مقوله اشاره خواهد رفت.

۱ . اهداف دین و حوزه

۲ . وظایف حوزه

۳ . جایگاه اجتماعی حوزه

۴ . ضرورت وجود علوم انسانی در حوزه

۵ . شکل نظام جدید مدیریت حوزه

۶ . ابزار کار کردی و تمهیدات لازم جهت دستیابی به اهداف

۷ . زمینه های انحراف و خطرات احتمالی

۸ . استراتژی حوزه

۱ . اهداف دین ـ حوزه

بحث از هدف دین و هدف حوزه، دو روی یک سکه است; چرا که تنها هدف حوزه و اساسی ترین وظیفه آن ادامه و استمرار حرکت انبیا و اولیا و بر دوش کشیدن رسالت آنان و به دیگر بیان تبیین و نشر دین و استقرا ارزشهای دینی در بین جوامع و اقوام است.

اما هدف دین چیست؟ حقیقت دین کدام است؟ دین در پی چه منظوری و مقصودی به میان بشر فرو فرستاده شده است؟ ما باید با چه انتظارها و نیازهایی سراغ دین برویم؟

این بحث، بحث سنگینی است و نزاعی پردامنه دارد و مسأله ای نیست که با دو جمله به تحلیل و جمع بندی برسد و مشکل از میان برود. چنانچه در بسیاری مباحث پایین تر از آن هم، دانشمندان مسلمان آرایی گوناگون و مختلف داشته اند و هریک به راهی رفته اند، لکن شاید بتوان عناصری مشترک از آنچه در ذهن و ضمیر متفکران ما می گذرد را به میان آورد و مسأله را باز گذاشت.

البته اعتراف داریم بدین جا سخن پایان نمی پذیرد، لکن فکر نمی کنیم اختلافه، به گونه ای باشد که در نتیجه گیریهای بعدی به گونه درخوری مؤثر واقع شود. به هر حال، به گونه اختصار و کلی از کنار این مبحث می گذریم.

دین، مانند هر پدیده ای دیگر حقیقتی دارد که رکن رکین آن را تشکیل می دهد و محور اساسی آن در تمامی زمانها و مکانها بوده است که سایر اجزاء و عناصر بر حول آن محورند و در پی تأمین آن اساسند و به نظر می رسد حقیقت و جوهره اساسی دین، همانا تنظیم رابطه صحیح فکری و روانی، انسان با خود و با خارج از خود (یعنی هستی، جامعه، تاریخ و سایر انسانها) و نیز تنظیم سایر روابطی است که مرتبط و دخیل دررابطه فوق است.

به بیان دیگر، دین تفسیر معنوی از جهان و تنظیم امور بشری بر اساس دریافتها و درکهای معنوی را بر عهده دارد. و این معنی انتظارهای ما را به گونه ای تبیین می کند که بر آوردن همه آن نیازهایی را که با فلاح و سعادت بشری ارتباط دارند و سرنوشت دنیوی و اخروی او را معلوم می کند، از آن طلب کنیم. نیازهایی که از ناحیه غریزه و طبیعت بشر و فطرت و خلقت او درخور برآوردن نیست و نیز در اصل در حیطه کار علوم تجربی نمی تواند قرار گیرد و یا اگر در این حیطه واقع شود، به پاسخ مناسب و هماهنگ با خلقت بشر دست نخواهد یافت.

با این بیان، هدفی را که برای دین می توان برشمرد، همان عهده داری تربیت انسان و هدایت او تا آن جا که مسأله انتخاب و اختیار در وجود او فزون تر تجلی کرده و در مسیر رشد و حاکمیت بر استعدادها و سرمایه های وجودی خویش، همه بتها و موانع درونی و برونی را نفی کرده، به مرحله پذیرش بندگی و عبودیت حق برسد و با تن دادن به عبودیت حق در مراحل شناخت و معرفت، انگیزه و احساس، عمل و فعل، به قسط و عدل روی آورد و بر اساس موازین و معیارهایی که از حق بر می گیرد، قیام به قسط کند و در میان خلق خدا به عدل رفتار کند، تا ادامه این راه به بسط و نشر عبودیت حق در زمین و تعالی و رشد عباد حق منتهی گردد.

انسان در این سیرو سلوک خویش: خودشناسی، خداشناسی، شناخت هستی و غایت آن و هماهنگی در فکر و عمل با قوانین خلقت را پشت سر می گذارد و از معرفت و شناخت به عبودیت حق و عمل صالح و تحقق نظام اجتماعی صالح و مصلح و تفویض تنظیم امور به حق روی می آورد.

به سخن دیگر، هدف دین همانا تصحیح فکرو عقیده و نیز خوبیها و عمل انسان بر اساس غایت و غرضی که خدای متعال از خلقت بشر دارد و در نتیجه حاکمیت و استقرار نظامات اجتماعی صالح و مصلح است که ثمره های آن به خود انسان بر می گردد. این راه، تنها راه انحصاری است که سعادت بشر را در دنیا و ادامه دنیا (آخرت) بر می آورد و انسان را از نابودی نجات می دهد و او را بر اساس هدفها و قانونهای نظام هستی به کمال و رشد میرساند.

سعادت و نیکی عاقبت انسان که خود مفهومی اختلافی و محل آراء گوناگون است از آرزوهایی است که جان همه انسانها با آن پیوند خورده و همه به گونه ای در پی آن هستند، بویژه وقتی ادامه حیات دنیوی و مسأله پس از مرگ مطرح باشد، مسأله کاملاً جدی و حیاتی می گردد که تبیین و توضیح آنها و ارائه راههای رسیدن به آن از ضروری ترین وظایف یک مکتب و مرام مدعی هدایت بشر است.

حال اگر این مسأله یکی از شاخصهای اساسی نیازها و مجهولات ما باشد و اگر به گونه ای به حیات پس از مرگ باور داشته باشیم و تبیین، تفسیر و توضیح حدود و کیفیات و نوع برخورد با آن را طالب گردیم، راهی نداریم جز مراجعه به دین و استفسار و استفهام از وحی و کلام باری.

واما هدف حوزه، آیا چیزی جز همین هدف عالی و نورانی، که با حقیقت بشر و حرکت و مسیر او در ارتباط است، می تواند باشد؟ چرا که حوزه تنها پایگاهی است که مدعی به دوش کشیدن رسالت دشوار رسولان و عهده داری هدایت بشر و زمینه سازی حکومت صالحان و در نهایت حکومت معصوم است. تنها پایگاهی است که خود را سزاوارترین دسته به وراثت انبیا می داند و تنها سکویی است که بر قراری حاکمیت حق و احکام نورانی شرع مبین اسلام را اصلی ترین وظیفه خود می داند.

با این توصیف، چگونه می تواند در ابتدایی ترین مباحث مربوط به خود، مانند: معرفت دینی، ابزار، منابع و حدود و ثغور آن و نظام عقاید و باورها و ارزشهای دینی، اندیشه نظام سیاسی اسلام و حکومت اسلامی، نظام تربیتی، اقتصادی، حقوقی و جزائی، انسان شناسی و جامعه شناسی با نگرش دینی و دیگر مقوله هایی از این دست، بی پاسخ بماند و همانند گذشته فقه اکبر و تفقه گسترده دینی در همه شؤون و جوانب را به فقه اصغر، در چارچوب فرعها محدود کند.

و دانشگاه عظیم علوم و معارف دینی را در دانشکده فقه بگنجاند؟

گستردگی هدفها و وظایف دین، دامنه هدفها و وظایف حوزه را نیز تعیین می کند و آنچه که ارسال رسل و انزال کتب، به دنبال آورده حدود و ثغور و ثمرات و نتایج حوزه را نیز، به محاسبه می کشد. حال چه بخشی از این بارگران و رسالت بزرگ، تاکنون ایفا گشته؟ پرسشی است که ضرورت تحول و دامنه تحول در حوزه را به خوبی نشان می دهد.

در پایان تصویری اجمالی از بحث بال، همراه برخی آیات و روایات که در این زمینه درخور درنگ و استنادند آورده می شود.(تصویر ۱)

برخی آیات و روایات:

الحمدلله رب العالمین.

قل لا اله الاالله تفلحوا.

ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون.

ان اراد ربکم بکم رشد.

انی بعثت لاتمم مکارم الاخلاق.

انا ارسلنا رسلنا و انزلنا معهم البینات والمیزان لیقوم الناس بالقسط

العداله حیاه الاحکام.

واجعلناه تبیاناً لکل شیی.

هدی للناس.

هدی للمؤمنین.

هدی للمتقین.

اول العلم معرفه الجبار و آخره تفویض الامر الیه ـ ولاتکن عبد غیرک ـ فانی قد جعلتک حراً.

۲ . وظایف حوزه

با در نظر گرفتن هدفی که نسبت به حوزه برشمرده شد و با نظر به وظایفی که هرجامعه علمی ـ تبلیغی ممکن است داشته باشد و نیز با توشه ایی که از مضامین آیه نفر۱ بر می گیریم، می توان وظایف حوزه را در سه شاخه مطرح ساخت:

۱ . تبیین نظامات فکری دینی.

۲ . ارائه و تبلیغ یافته ها.

۳ . تحقق بخشیدن رهبری و امامت در هر سطح ممکن.

۱ . تبیین و تشریح نظامات فکری دینی که با تفقه در دین به دست می آید در دو بعد نظامات بینشی نظامات ارزشی شکل می گیرد.

البته روشن است که تقسیم بندیهای مختلف در این زمینه، بر اساس تئوریها و نظرات متفاوت شکل می گیرد و هر تقسیم بندی نیز، نظریه مربوط به خود را همراه دارد که در این جا نیز همه شاخه های مورد نظر در دو گروه بینشها و ارزشها طبقه بندی شده اند.

لکن آنچه مورد نظر است تنها بیان شاخه ها و موضوعهایی از مباحث است که به گونه ای با تفکر دینی ارتباط پیدا می کنند و بر عالم دینی لازم است تا در آن زمینه سخنی و نظری داشته باشد و این که با کدام دسته بندی موضوعی و مباحث ضروری ارائه می شود، دخلی در غرض و غایت بحث ندارد.

گرچه اعتراف داریم دسته بندی ذیل، خام و ابتدایی بوده و تنها نقطه شروع بحث می تواند باشد.

باز این نکته دوباره درخور تأکید است که تنها آن دسته از مباحث در این جا دسته بندی می شود که در حدود وظایف حوزه قرار می گیرد و بر عالم حوزوی لازم است در آن باب سخن براند و طرح نظر کند و در اصطلاح آن دسته که تولیدات حوزه را شامل می گردد وگرنه سیر آموزش حوزوی می تواند شامل بسیاری علوم و دانشهای دیگر باشد که در مسیر آموزش لازم است تدریس و مورد بحث و بررسی قرار گیرند.

در هر حال، نظامات مربوط به بینش را اگر در دو سطح معقولها و منقولها در نظر گیریم در سطح معقولها دو شاخه شناخت شناسی دینی و فلسفه دینی خواهیم داشت. شناخت شناسی دینی شامل موضوعهای بسیار و از جمله منطق دینی خواهد گشت و فلسفه دینی در ناحیه پنج موضوع گام خواهد گذاشت.

موضوعات: جهان، انسان، جامعه، تاریخ، بعثت و دین، با همه شاخه های مربوط که در تصویر خواهد آمد.

در سطح منقولها: ادبیات، تاریخ با همه شعب آن و رجال را خواهیم داشت.

و اما نظامات ارزشی در دو سطح فردی و اجتماعی درخور طرح هستند که در سطح فردی شامل مسائل عبادی و تربیتی با شعبه های مربوط و در سطح اجتماعی شامل شاخه های: خانوادگی، حکومتی، اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، حقوقی و مدیریتی می گردد.

در هر حال، آنچه مورد نظر است این است که آن دسته از نظامات فکری اعم از نظری و عملی، که به گونه ای به حوزه تفکر اسلامی مربوط می گردند و با وظیفه متفکر و اندیشه ور مسلمان پیوند می خورد، لازم است در وظایف حوزه گنجانیده و به آن رسیدگی شود. گرچه ممکن است آنها با تقسیم بندیهای متفاوت بیان شود و یا حدود آن، چه در مرحله نظر و چه در ادامه و حین عمل، بر اساس تحقیقات و پژوهشهای جدید گسترده و محدود یابد.

در هر صورت، طرح تفکر اسلامی در همه ابعاد نیازهای بشری از اساسی ترین وظایف حوزه است که از راه آموزش، تحقیق و جمع آوری اطلاعات، پژوهش و نوآوری می تواند به یک شکل منسجم و مدون منتهی گردد.

۲ . ارائه و تبلیغ دریافتها و اندوخته های دینی که همان مرحله انذار را محقق می سازد، از روی قطع، امری است که مطالعات و تحقیقات فراوانی را لازم دارد و بدون آن، به سادگی نمی توان در دنیای کنونی، که همه حیات فکری بشر از ناحیه سردمداران زورمند جهانی در راهها و شیوه های متفاوت و با استفاده از مجهزترین و پیچیده ترین ابزار و تکنولوژی مورد هجوم و تاخت و تاز قرار گرفته، کاری از بیش برد، ولی آنچه در این جا مورد نظر است این که حدود کار در این مرحله در یک نظر اجمالی و ابتدایی مورد بررسی قرار گیرد و تصویری اجمالی از مسأله داشته باشیم.

انذار وتبلیغ در دو سطح درخور تحقق است:

الف . نسبت به یک یک مسلمانان داخلی در دو شاخه:

۱ . تربیت عمومی یا عوام جامعه (ارشاد، تذکر، تعلیم و تهذیب).

۲ . برآوردن نیازهای فکری و روحی و پاسخ پرسشها و شبهات گروههای گوناگون مردم که به طور تقریبی، خواص جامعه می شوند. از جمله دانشجویان و مغزهای آینده کشور، نیروی جوان و فعال کشور و نظامیان که از راه تبلیغ زبانی، تألیف نشریه ها و کتابه، تدریس و استفاده از ابزارهای هنری و سایر ارتباطات شکل می گیرد.

ب . نسبت به مردم غیر مسلمان در داخل و خارج کشور، با ابلاغ معارف و اندیشه هی دینی، از راههای گوناگونی که امروزه رایج است، مانند اعزام مبلغ، تدوین نشریه ها و کتابه، استفاده از هنر و ابزار تکنولوژی، ارائه خدمات انسانی، احسان و نیکوکاری و….

۳ . تحقق رهبری و امامت در نظام اجتماعی مسلمانان سومین و کلیدی ترین وظیفه ای است که حوزه ها می بایست عهده دار شوند، هرچند، هر هدایت و روشنگری نوعی امامت را نیز به همراه دارد و زمینه ساز تحقق تشکلهای کوچک و بزرگ است، لکن تحقق امامت و رهبری در شکل فراگیر اجتماعی و سیاسی مسأله ای است که به طور مجزا درخور درنگ بوده است.

دیگر تصور این که امامت و رهبری توده ها و سایر دسته های انسانی از وظایف دینی جدایی پذیر است، تصور پذیرفته ای نیست. در زمانه ای که ائمه کفر دست سلطه به همه جا می اندازند و قصد سیطره بر نوامیس و اموال همه مظلومان و از جمله مسلمانان دارند، چگونه می توان این مسأله را از وظایف یک عالم حوزوی جدا ساخت؟

تحقق رهبری و امامت در بین اقوام و جوامع، امری اجتناب ناپذیر و قهری است، حال چه رهبری بر حق و چه رهبری باطل.

به طور قطع، اگر اهل حق صحنه را خالی کنند و برای آن چاره ای نیندیشند، به طور طبیعی، باطل دربالاترین سطح، مسأله را چاره خواهد کرد.

از دیگر سو، وقتی تحقق امامت و رهبری در تشکلهای گوناگون ر، تا عالی ترین سطح آن، که تحقق نظام سیاسی در عرصه یک کشور است، یکی از مقدمات هدایت افراد و استقرار نظام و ارزشهای دینی بدانیم، اصولی بودن تحقق این وظیفه به دست عالمان حوزوی به گونه چند برابر خودنمایی می کند.

در هر رو، این مسأله، در دو سطح:

۱ . ایجاد تشکلهای کوچک و بزرگ قبل از تحقق حکومت.

۲ . تشکیل حکومت و تنظیم روابط اجتماعی مسلمانان در سطوح داخلی (نظامات فرهنگی، اقتصادی، سیاسی، حقوقی و جزائی) و در سطوح خارجی و روابط بین المللی (بین ملتهای مسلمان، بین دولتهای مسلمان،بین مسلمانان و دولتهای غیر مسلمان) درخور تحقق است.

حوزه می تواند به منظور تأمین وظیفه دوم و سوم خویش، در گرایشهای مختلفی مانند: مدرس، مجتهد و مفتی، محقق و پژوهشگر، مبلغ، متخصص و کارشناس، افراد را سازماندهی و تربیت کند.

مبحث وظائف حوزه را در قالب تصویر شماره(۲) می توان ارائه داد.(پایان مقاله)

۳ . جایگاه اجتماعی حوزه

تبیین جایگاه اجتماعی حوزه و ترسیم حدود و ثغور آن در زندگی اجتماعی امروز، از اهمیت بسیار بالایی برخوردار است. تبیین نشدن مسأله بالا و ابهام و تردید در آن، سبب زیانهای فراوانی است که نمی شود چشم پوشید.

بدون روشن شدن این مسأله، نخستین اثر منفی، ابهام در هویت اجتماعی و صنفی طلاب و در نتیجه عدم برخورد صحیحومنطقی گروههای اجتماعی با این جامعه دلسوز مخلص است که این مسأله گذشته از اثرهای منفی روان شناختی که بر افراد داخل این مجموعه دارد، نوعی سردرگمی در انتخاب و تنظیم جهت بر اساس استعدادها و توان افراد را نیز در پی دارد. وقتی جایگاه اجتماعی یک شخص، یا یک طبقه نامشخص ماند، به طور طبیعی مسیر حرکت او و آینده او و نوع ارتباط او با سایر طبقات، به صورت مبهم و مجهول، باقی خواهد ماند، مگر آن دسته که به واسطه فعالیتها و نبوغ شخصی خود ایجاد جایگاهی مشخص و نقشی روشن برای خویش کنند; از این روی، شخص نمی داند کدامین هدف را برگزیند و در چه زمینه ای به فعالیت ادامه دهد.

و به دنبال این امر، نه تنها انرژی و توان نیروها به هدر رفته و به رکود می گراید، بلکه آن بخش هم که به فعالیت می پردازد، جز فعالیتی بی ضابطه و ناهماهنگ و گاه به صورت موازی و تکراری را به دست نمی دهد.

در این میان، نه تنها هدف و غرض اصلی حوزه به دست نمی آید، بله در اصل نیازهای واقعی جامعه بدون پاسخ و تأمین باقی می ماند. افزون بر این، دید شخصی مردم نسبت به این طبقه را به عنوان طبقه ای بدون نقش و فعالیت اجتماعی به همراه خواهد آورد.

در هر صورت، ذکر چند مقدمه، ضرورت بحث را بیش از پیش روشن می سازد:

نخست این که: نظام روابط بین انسانه، یک نظام اجتماعی است که از افراد مختلف و گروههای گوناگون به وجود آمده است. این نظام، در عین تشکیل شدن از افراد، حرکت مجموعی آن قائم به فرد نیست، بلکه بر آیندی از مجموعه روابط افراد است که یک کارکرد مشخصی به جامعه و هدفی در فرا راه مسیر آن جامعه قرار می دهد.

در این که: در نظام اجتماعی، نوعی تقسیم کار اجتماعی و به دنبال آن حصول نقشهای متفاوت و متقابل اجتماعی وجود دارد. در اصل، امور جامعه بدون تقسیم کار سامان نمی یابد و هر کاری نیز نقش ویژه مربوط به خود را به دنبال دارد که در کنار سایر نقشها و کارکردها قرار می گیرد.

سه این که: از این روی می توان گفت هر فرد و یا مجموعه ای کار و وظیفه مشخصی و در نتیجه نقش خاصی را عهده دار است. هیچ فردی از افراد این جامعه نمی تواند کلّ بر دیگران باشد و در عین حال خود را در زندگی اجتماعی سهیم بداند. میدان، میدان بده و بستان و داد و ستد وظایف و کارهاست و هر کس در مقابل بهره مندی از خدمات و داده های دیگران موظف است نقشی و خدمتی از خود بروز دهد و چیزی بر آنچه دیگران ارائه می کنند بیفزاید.

چهار این که: با توجه به ضرورت و اهمیت بعثت و نبوت می توان گفت انبیا و اولیا و در نتیجه حوزه اساسی ترین و بنیادی ترین وظیفه و نقش را در این مجموعه بر عهده دارند. نقشی که منحصراً بر دوش آنها گذاشته شده و از توان سایر طبقات و دسته ها خارج است. وظیفه ای که بر دوش این دسته نهاده شده، عبارت است از همان رسالت دشواری که انبیای عظام داشته اند، یعنی هدایت و اشباع معنوی انسانها با سامان دادن به امور فردی واجتماعی افراد و برقراری قسط بر اساس موازین و حدود مبتنی بر دین.

به دیگر بیان، جهت دادن به مسیر حرکت انسانها و رهانیدن آنان از تسلیم، تحیر و هرز بودن و هماهنگ ساختن آنان با نظام حاکم بر هستی (یعنی حق) و بر حذر ساختن آنان از ناهماهنگی و فساد (یعنی باطل) بر عهده این طبقه نهاده شده، یعنی آنان مربیان وهادیان جامعه بشری هستند.

از این روی، می توان گفت گرچه انسانها در حیات محدود خود در این دنیا در زمینه فکر، احساس و عمل، هرکدام، بر مسیری در حرکت هستند، لکن راهنمایی و جهت دهی و هدایت آنان و بازشناساندن راه ازبی راهه بر عهده این دسته است; از این روی، این طبقه، طبقه ای است که در مسیر حرکت تاریخ قرار گرفته و در چهار راه حرکت بشر نقش ایفا می کند. نقش او بازشناساندن انسان به خویش و شناساندن هستی و سرمایه ها و نعمتهای انسان در این هستی و چگونگی حرکت و برخورد در این میان است که بدون انجام این مهم، به طور قطع، معلوم نیست تاریخ جوامع بشری به کجا خواهد انجامید و جوامع به چه گردابهایی فرو خواهند رفت، چنانکه پس از ارسال رسل و پیامبران بسیار و ائمه(ع) سرنوشت امروز بشر آلوده به هزاران بلیه و مفسده و تباهی و سردرگمی است، معلوم نیست نبود حضور این دسته و نبود آنان در میان جوامع، چه بشریتی را رقم می زد و بشر امروز چه شخصیتی می یافت!

با این توضیح از جایگاه حوزویان، روشن می گردد که رابطه آنها با دیگر گروهه، بدین صورت است که گرچه از همه طبقات به گونه ای بهره مند می گردند، ولی به طور همزمان نسبت به همه طبقات وظیفه مند و مسؤول بوده و آنها را تحت پوشش دارند.

البته روشن است با تشکیل حاکمیت حق در یک عرصه، افزون بر رابطه فوق یک رابطه مستقیم و متقابل با حکومت نیز به دست می آورد که وظیفه او را از دو مجرا درخور اجرا می سازد:

۱ . وظیفه مستقیم در برابر انسانها.

۲ . وظیفه ای غیر مستقیم که از سوی حکومت در برابر انسانها انجام می پذیرد.

به هر حال، امید است نکته های بال، کمال اهمیتِ مسأله را بررسی و تبیین جایگاه اجتماعی حوزه را تا حدی رسانده باشد. گرچه با چند خط نمی توان بحثی از این دست را به سامان رسانید و در اصل چنین بحثی از عهده یک فرد و یک جمع خارج است و تضارب افکار و آرای بسیار می طلبد تا به رأی و نظری صواب راه یافته و با تعیین و تبیین هدف کلی حوزه و وظایف آن، جایگاه اجتماعی آن را مشخص ساخت.

نکته هایی که اشاره شد، در چهار چوبه تصویری(۳) درخور ترسیم هستند.(پایان مقاله)

۴ . ضرورت علوم انسانی در حوزه ها

در رابطه با بود و یا نبود علوم انسانی در مسیر آموزش و معارف حوزوی عقاید مختلفی وجود دارد که از مطلق ضرورت تا مطلق ضرورت نداشتن،در نوسان است.

ولی لازم است این مسأله به گونه ای مجزا و مستقل مورد درنگ و بررسی قرار گیرد; چرا که امروزه علوم انسانی به عنوان یک واقعیت مجسم، به صورت جدی در مقابل ما خودنمایی می کنند، بویژه در بسیاری زمینه ها که تا امروز تبیین و تفسیر آن را بر عهده دین می دانستیم، مدعی حرف و طرح است.

جریانی که در همه عرصه های نیازمندی فکری و روانی و اجتماعی بشر بال و پر گشوده و سعی دارد خود را شانه به شانه و هم عرض ادیان مطرح کند، به سادگی و با یک جمله لازم است باشد و یا لازم نیست، قابل حل و فصل نیست. و در اصل، یک پاسخ مثبت و یا منفی هم به همان جمله ختم نمی شود که پیامدها و ل

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.